یا زینب
تو کیستی؟ حقیقت زهرای اطهری
زیـن ابـی و زینـت آغـوش مـادری
قـرآن روی سینـۀ پـاک پیامبر
خیـر کثیـر دامـن پـر مهـر کوثـری
روی تو مصحف است و زبان تو ذوالفقار
حق را زبـان و خـون خدا را پیمبری
از آنچـه دیدهانـد و ندیدنـد، خوبتـر
وز آنچـه گفتهانـد و نگفتنـد، برتـری
در آسمان وحـی خدا ماهپارهای
بین دو آفتـاب ولایت ستارهای
****
تکبیـر بـا صـدای تـو تکبیر میشود
قرآن به خطبههای تو تفسیر میشود
بـر قلـب دشمنـان قسم خوردۀ خدا
نطق تو و بیـان تو شمشیر میشـود
در کاخ شامِ شـوم، کنار سر حسین
شام بلا به نطق تو تسخیر میشود
حتی یزید بـر سـر تخت ستمگری
با یک نهیب تند تو تکفیر میشود
بانو! بخوان خطابه که بر منطقت یقین
هجـده سـر بریـده بگوینـد آفـرین!
****
بیتو ریاض سرخ شهادت ثمـر نداشت
تـا صبـح حشر، پیکـر ایثار، سر نداشت
جـز سینـۀ مطهـر تـو در مسیـر شـام
قرآن بـه پیش تیر حوادث سپر نداشت
در گامگام حادثـه فرزنـد فاطمـه
یک لحظه چشم بر سر نی از تو برنداشت
بر حفظ دین خویش پس از کشتن حسین
پروردگـار از تـو کسی خوبتر نداشت
با آن کـه پیش روت سـران بریده بود
غیر از جمال، چشم تو چیزی ندیده بود
تـو کیستـی؟ مجاهـد همسنگر حسین
کردی چهـل عـروج، سفر با سر حسین
از سـن خـردسالـی خـود بعـد فاطمـه
هم خواهـر حسینـی هـم مـادر حسین
چون مادرت که یکتنه شد حامی علی
تو یکتنه شدی همه جا لشکر حسین
فریـاد شـد ز حنجـر پـاک تـو سـر کشیـد
خونی که ریخت از دل و از حنجر حسین
دفن شهدا
اینجا نگـارخانـۀ گلهــای پـرپـر است
اینجا بهشت سرخ بدنهای بیسر است
حیـران ستـادهاید چــرا ای بنـیاســد
امـروز روز دفــن عزیــز پیمبــر است
من میشنـاسم ایـن شهـدا را یکییکی
سرهایشان اگرچـه بریـده ز پیکـر است
این پیکـر حبیـب بــوَد، این تـن زهیر
این مسلمبنعوسجه، این عون و جعفر است
این پیکـری کـه مانده به گودال قتلگاه
قـرآن آیــهآیــۀ زهــرای اطهـر اسـت
این زخمها که مانده بر این نازنین بدن
آثار تیر و نیزه و شمشیر و خنجر است
دارد دو زخم بـر کمـر و بر جگـر نهان
زخمی که هر دو باعث قتل مکرر است
داغ بــرادر آمــده یـک زخـم بـر کمر
زخمی که مانده بر جگرش داغ اکبر است
نتـوان شمـرد زخم تنش را به دید چشم
از بس که جای زخم روی زخم دیگر است
این پیکـر گسیخته از هـم از آن کیست؟
این است آن علـی که شبیـه پیمبر است
چیـزی نمانــده از بـدن پــارهپــارهاش
زخـم تنش ز پیکـر بـابـا فـزونتـر است
ایـن جسـم پـارهپـارۀ دامــاد کربـلاست
کو را عروس، نیزه و شمشیر و خنجر است
پیراهـن زفــاف، زره گشتــه بــر بــدن
بـاران تیـر: لاله، حنـا خـون حنجر است
یک کشته دفن گشته همین پشت خیمهها
نامش علیست ذبح عظیم است و اصغر است
بـا هـم کنیـد رو بـه سـوی نهـر علقمـه
آنجـا تـن شـریف علمــدار لشکــر است
دست و سـرش جداست ولی مثـل آفتاب
در موج خون بـه دشت بلا نورگستر است
«میثم!» مزار این شهدا در دل است و بس
زیـرا کـه دل مقـام خداونـد اکبــر است
#حضرت_زینب_س_اربعین
از راه آمد خواهرت ای سر بریده
اما بدون دخترت ای سر بریده
دارد رباب از راه مي آید برادر
اما بدون اصغرت ای سر بریده
@hosenih
از گوشه ی مقتل هنوزم که هنوز است
آید صدای مادرت ای سر بریده
از شامیان پیراهنت را پس گرفتم
از ساربان انگشترت ... ای سر بریده
من که نفهمیدم، خودت می گفتی ای کاش
خولی چه کرده با سرت ای سر بریده
بالای نیزه ماه من بودی برادر
در کوچه ها همراه من بودی برادر
حتما خودت دیدی دو دستم را که بستند
حتما خودت دیدی غرورم را شکستند
حتما خودت دیدی که بر محمل نشستم
حتما خودت دیدی چهل منزل شکستم
حتما خودت دیدی بساط کوفیان را
حتما خودت دیدی مرام شامیان را
قرآن که می خواندی لبت را سنگ می زد
عمدا کنیزی زینبت را سنگ می زد
حالا دگر هم چیزی از آن لب نمانده
هم جای سالم در تن زینب نمانده
@hosenih
این آخر عمری مرا بازار بردند
من را میان مجلس اغیار بردند
رفتی میان طشت و زینب نیمه جان شد
تو خیزران خوردی و قد من کمان شد
شاعر: #وحید_محمدی
© اشعار آیینی حسینیه
#اربعین
#روضه
ای ماه من دو رزوه چرا گشته ای هلال
نوک سنان کجا و تجلاّی ذوالجلال
در حیرتم که از چه به ماه حرام شد
خون مقدّس تو بر این کافران حلال
طفلان داغدار تو چون صیدِ نیمه جان
پای سر بریده ی تو می زنند بال
گر با نگاه خود ندهی استقامتم
تا شام زنده ماندن زینب بود محال
از بس که ماه روی تو را خون گرفته است
یک گوشه از جمال تو پیداست چون هلال
از دور می کنم نگه و بوسه می زنم
بر حلق چاک چاک تو در عالم خیال
رأس تو آفتاب درخشان نیزه ها
جسم تو گشته زیر سم اسب پایمال
لب تشنه سر بریدن تو بود باورم
جسم تو را به نیزه نمی دادم احتمال
هرگز کسی ندیده سری را که می بُرند
با نیزه اش دهند چهل منزل انتقال
هفده جراحت است به ماه رخت هنوز
داری هزار جلوه چو خورشید بر جمال
خورشید من چه زود غروبت شروع شد
گو تا دوباره بانگ اذان سر دهد بلال
«میثم» گمان نبود که اینگونه روزگار
با عترت پیمبر اکرم کند قتال
ل
یا هلالاً لَمَ استَتَمَّ کمال
صلوات به آفتاب جمال
محو در ذات ذوالجلال شدی
ماه زینب چرا هلال شدی
ای سرت سایبان محمل من
گشته بر دور نیزه ات دل من
کاش سنگی که خورده بر سر تو
خصم می زد به فرق خواهر تو
از نبوسیدن رُخت خجلم
نیزه را خم کن ای عزیز دلم
کاش می شد به سینه چنگ زنم
بوسه بر جای زخم سنگ زنم
کاش می شد که جامه چاک کنم
خون زپیشانی تو پاک کنم
چند گردی به دور محمل من؟
نیزه! خم شو که آب شد دل من
نیزه خم شو و گر نه سر شکنم
با غمم کوه را کمر شکنم
آتش از سوز سینه ام خجل است
نیزه دارت چقدر سنگ دل است
نی که خم می شود مقابل من
او شود دورتر زمحمل من
حنجر تشنه ی تو آبم کرد
لب خشکیده ات کبابم کرد
یا بیا خون زصورتت شویم
یا تو خون پاک کن زگیسویم
بر سرم سایه ی سرت افتاد
ما تَوَ هَّمت یا شَقیقَ فؤاد
دل گرفتار و زلف تواست کمند
دست من کوته است و نیزه بلند
دیده و دل به طلعت بستم
نرسد بر فراز نی دستم
شام
مجلس یزید
هرگز نمیشد خواهرت اینجا نیاید
بهر عزادارى این لبها نیاید
امکان ندارد اینکه مجنونى بخواند
اما براى دیدنش لیلا نیاید
بستند با زنجیر راه گریه ها را
شاید صدایى از گلوىِ ما نیاید
از دخترت میخواستم وقتى میآید
یا چشمهایش را بگیرد یا نیاید
اى صوت لبهاى پر از آیات غمگین
پائین بیا تا خیزران بالا نیاید
دیدند میخوانى ولى کارى نکردند
تا خیزران روى لبت با پا نیاید
کنج تنور آمد کنارت چهره نیلى
کردم دعا اینجا دگر زهرا نیاید
چشمان اینجا سخت ناپرهیزگارند
امّا نمى شد خواهرت اینجا نیاید
علی اکبر لطیفیان
کانال روضه های مکتوب
https://eitaa.com/rozehayemaktoub
کانال شعر و متن:
https://eitaa.com/rozehayemaktoubb
مناجات با امام
شام
من غم مهر حسین با شیر از مادر گرفتم
روز اول کامدم دستور تا آخر گرفتم
بر مشام جان زدم، یک قطره از عطر حسینی
سبقت از مُشک و گلاب و نافه و عنبر گرفتم
عالم ذر، ذره ای از خاک پای حضرتش را
از برای افتخار از حضرت داور گرفتم
بر در دروازه ی ساعات، یک ساعت نشستم
تا سراغ حضرتش از زینب مضطر گرفتم
زینبی دیدم، چه زینب؟ کاش مداحش بمیرد!
من ز آه آتشینش، پای تا سر در گرفتم
سر شکسته، دل پر از خون، دیده خون آلود اما
حالتی دیدم که بر خود، حالتی دیگر گرفتم
ام لیلا رعشه بر اندام دیدم اوفتاده
گفت من این رعشه از داغ علی اکبر گرفتم
نا گه از بالای نی فرمود شاه تشنه کامان
سر به راه دوست دادم، زندگی از سر گرفتم
اکبرم کشتند و عون و جعفر و عباس و قاسم
تا خودم از تشنگی، آب از دم خنجر گرفتم
گفت ساعی زین مصیبت از در دربار جانان
حظّ ازادی برای اکبر و اصغر گرفتم
ساعی، مرشد چلویی
کانال روضه های مکتوب
https://eitaa.com/rozehayemaktoub
کانال متن:
https://eitaa.com/rozehayemaktoubb
#شعر_عاشورایی
#کاروان_در_شام
#غزل
🔹به استقبال تو...🔹
این سواران کیستند انگار سر میآورند
از بیابانِ بلا، گویا خبر میآورند...
تخته خواهد کرد بازار شما را، شامیان!
این که بیپیراهن و بیبال و پر میآورند
هم عمو میآورند و هم برادر، حیرتا!
هم پدر میآورند و هم پسر میآورند
آشنا میآید آری این گل بالای نی
هر چقدر این نیزه را نزدیکتر میآورند
تا بگردد دور این خورشیدهای نیمهشب
ماه را نامحرمان از پشت سر میآورند...
زنبق هفتاد و یک برگم! به استقبال تو
خیزران میآورند و طشت زر میآورند
📝 #سعید_بیابانکی
به نقل از کانال شعر هیات
فتنه و بیداد و بلا بود شام
سخت تر از کرب و بلا بود شام
شام بلا تیره تر از شام بود
عصمت حق در ملأ عام بود
ساز و نی و نغمه و آهنگ بود
دسته گل سنگدلان سنگ بود
خلق به دور اسرا صف زدند
کوچه به کوچه همگی کف زدند
فاطمه های حرم فاطمه
زخم زبان مرهم زخم همه
هرکه به آن خسته دلان رو نهاد
زخم زبانی زد و دشنام داد
خنده به رأس شهدا می زدند
سنگ به ناموس خدا می زدند
قافله تا وارد دروازه شد
داغ جگر سوختگان تازه شد
پای سر رهبر آزادگان
عید گرفتند زنازادگان
آل ابوسفیان در هلهله
آل رسول الله در سلسله
وای ندانم که چه تقدیر بود
دست خدا در غل و زنجیر بود
ماه سر نیزه پدیدار بود
یا سر عباس علمدار بود
چهره چو خورشید بر افروخته
از عطشِ تشنه لبان سوخته
دوخته چشم از سر نی بر حسین
محو شده، غرق شده در حسین
دیده ی اطفال به سیمای او
چشم سکینه شده سقای او
مانده سر نیزه به حال سجود
مهر جبینش شده محو از عمود
دیده ی اکبر سر نی نیم باز
مانده به لب هاش اذان نماز
هرکه به خورشید رخش چشم بست
گفت که این سر، سر پیغمبر است
رأس امام شهدا نوک نی
کرده چهل مرحله معراج، طی
زلفِ غباریش پر از بوی مُشک
لعل لبش خشک تر از چوب خشک
ماه خجل از رخ نورانیش
سنگ زده بوسه به پیشانیش
هیچ شنیدید که از گَرد راه
پرده کشد باد به رخسار ماه
هیچ شنیدید که در موج خون
صورت خورشید شود لاله گون
رخ زگل زخم، بهاران شده
وجه خدا ستاره باران شده
اشک همه سیل شد از سرگذشت
خون، دل میثم شد از این سرگذشت
غلام رضا سازگار
کانال روضه های مکتوب
https://eitaa.com/rozehayemaktoub
کانال متن:
https://eitaa.com/rozehayemaktoubb
بسم الله الرحمن الرحیم
#حضرت_زینب_س_در_مسیر_کوفه_و_شام
#سیدپوریا_هاشمی
▶️
مادر میان کوچه ها یکبار اگر رفت
دختر چهل منزل میان هر گذر رفت
@hosenih
مادر میان آتش در معجرش سوخت
دختر به زور آستین معجر به سر رفت
مادر میان چهل نفر افتاد اما
دختر میان حلقۀ صدها نفر رفت
مادر اگر با درد پهلو رفت مسجد
دختر به کاخ شام با درد کمر رفت
مادر اگر باگوش پاره خانه برگشت
دختر به ویرانه ولی پاره جگر رفت
@hosenih
مادر به پیش دیدۀ انصار افتاد
دختر به پیش چشم قومی بدنظر رفت
⏹
© کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛
بسمالله الرحمن الرحیم
#حضرت_زینب_س_کوفه
#محمدجواد_پرچمی
▶️
مقابل تو نشستم هلال نيمه من
به حال من نظرى ، نظرة الرحيمه ی من
ز بى قرارى خواهر ، سه روز ميگذرد
از آن دو بوسه آخر سه روز ميگذرد
@hosenih
دلم شكست تو را روى نيزه ها ديدم
سه روز ميگذرد كه تو را نبوسيدم
زمانه بر دل زينب چقدر تنگ گرفت
محل بوسه من را چگونه سنگ گرفت ؟
همان دو آيه كه خواندى دل مرا خوش كرد
ولى به روى دهان تو سنگ جا خوش كرد
@hosenih
تو از بلندى نيزه كجا نيفتادى ؟!؟!
به روى دامن زينب چرا نيفتادى
⏹
©️ کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛
می باره بارون روی سر مجنون توی خیابون رویایی
میلرزه پاهاش بارونیه چشماش میگه خدایی تو آقایی
من مانوسم با حرمت آقا حرم تو والله برام بهشته
انگار دستی اومده و از غیب روی دلم اینجور برات نوشته
کربلا کربلا کربلا اللهم ارزقنا
میدونم آخر میرسه یه روزه کنار تو آروم بگیرم
با چشمای تر یا که توی هیئت یا وسط روضه بمیرم
یادم میاد که مادرم هرشب منو میاوردش میون هیئت
یادم میاد مادر من با اشک می گفت تو رو کشتن تو اوج غربت
کوچیک بودم که مادرم حرز تو گردنم می گرد
وقتی محرم میومد لباس سیاه تنم می کرد
بزرگترای من منو به مجلس تو برده ان
هوامو داشته باش آقا منو به تو سپرده ان
می باره بارون روی سر مجنون توی خیابون رویایی
میلرزه پاهاش بارونیه چشماش میگه خدایی تو آقایی
من مانوسم با حرمت آقا حرم تو والله برام بهشته
انگار دستی اومده و از غیب روی دلم اینجور برات نوشته