بسم الله الرحمن الرحیم
#حضرت_زینب_س_اربعین
#وحید_محمدی
▶️
خواهرت آمده در این صحرا
بعدِ یک اربعین ولی تنها
خیز و بین پیکر کبودم را
صورتم مثل مادرم زهرا
این چهل روز قوتمان غم شد
هرچه شد جرعه جرعه، کم کم شد
قامت خواهرت ببین خم شد
خواهرت کوه صبر و ماتم شد
@hosenih
لحظه های غروب یادم هست
بارش سنگ و چوب یادم هست
ناله های تو خوب یادم هست
به تنش پا نکوب ... یادم هست
تو زمین خوردی آسمان افتاد
از تنت نیزه ی سنان افتاد
خاتمت دست ساربان افتاد
شعله بر خیمه ی زنان افتاد
بین این مردمان خدا گم شد
عزت و احترام ما گم شد
دختری زیر دست و پا گم شد
پیکرت زیر نیزه ها گم شد
رمق از ذکر روی آن لب رفت
تن تو زیر سمّ مرکب رفت
روی آن جسمِ نامرتب رفت
چه به حال خراب زینب رفت
من بمیرم پر تو خاکی شد
صورت اطهر تو خاکی شد
بین مقتل سر تو خاکی شد
چادر خواهر تو خاکی شد
بعد از آن پیکر تو غارت شد
به زنان حرم جسارت شد
روزی مردها شهادت شد
قسمت بانوان اسارت شد
در میان حرامیان رفتیم
لاجَرَم، بین این و آن رفتیم
وسط بزم کوفیان رفتیم
سر بازار شامیان رفتیم
در شلوغی گذارمان افتاد
رنگ از روی دختران افتاد
معجرم دست این و آن افتاد
سر عباس از سنان افتاد
صحبت گوشواره شد بد شد
گوش ها پاره پاره شد بد شد
چشم ها پر ستاره شد بد شد
به زنانت اشاره شد بد شد
@hosenih
تا نگاهش به سوی آب افتاد
یاد شش ماهه اش رباب افتاد
دردهای من از حساب افتاد
گذرم مجلس شراب افتاد
نیمه شب پشت کاروان جا ماند
بارها زیر و دست و پاها ماند
سعی کردم برادر، امّا ماند
دخترت در خرابه تنها ماند
⏹
© کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
🔰موضوع روضه هایی که بین عاشورا و اربعین قابل اجرا است:
وداع با کربلا
دروازه کوفه
مجلس ابن زیاد
دفن امام حسین و شهدا
روضه امام سجاد ۱۲ و ۲۵ محرم
دیر راهب
تنور خولی
اسارت و مصائب بانوان حرم
ورود به شام
مجلس یزید
روضه حضرت رقیه
هفت صفر امام مجتبی
و همچنین روضه گودی قتلگاه و روضه آقا قمر بنی هاشم و آقا علی اصغر و آقا علی اکبر که در غالب مجالس مرثیه در طول سال قابل استفاده است.
بسم الله الرحمن الرحيم
#امام_حسین_ع_مناجات_اربعین
#مرضیه_عاطفی
▶️
گریه کردم بس که از داغ تو بیمارم حسین(ع)
تار می بیند دو چشمانِ عزادارم حسین(ع)
می نشیند با شروعِ روضه چشمانم به اشک
تا ابد این رزق را از مادرت دارم حسین(ع)
@hosenih
پای کارت ایستادم! چون بدون فوتِ وقت-
آمدی! تا که گره افتاد در کارم حسین(ع)
دست هایت را رها کردم، زمین خوردم! ببخش...
بد نمک نشناسم آقا، سهل انگارم حسین(ع)
جا نمانم! این بلا از هر بلایی بدتر است
جا نمانم اربعین! مشتاقِ دیدارم حسین(ع)
مشکلات من فقط کنج حرم حل میشود
دعوتم کن کربلا! خیلی گرفتارم حسین(ع)
@hosenih
جانِ آن خواهر که با دستانِ بسته رفت و گفت:
راهیِ دروازۂ ساعات و بازارم حسین(ع)
سنگباران بود و نامحرم! خدا صبرش دهد
گفت چشم از چشمهایت برنمیدارم حسین(ع)!
⏹
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
ای ز داغ تو روان، خون دل از دیده ی حور!
بی تو عالم همه ماتمکده تا نفخه ی صور
خاک بیزان به سر، اندر سر جسم تو بنات
اشک ریزان به بر از سوگ تو، شعرای عبور
ز تماشای تجلّای تو مدهوش، کلیم
ای سرت سرّ «انا الله» و سنان، نخله ی طور!
دیده ها، گو همه دریا شو و دریا، همه خون
که پس از قتل تو، منسوخ شد آیین سرور
شمع انجم، همه گو اشک عزا باش و بریز
بهر ماتم زده، کاشانه چه ظلمات، چه نور
پای در سلسله ی سجاد و به سر تاج، یزید
خاک عام به سر افسر و دیهیم و قصور!
دیر ترسا و سر سبط رسول مدنی
آه! اگر طعنه به قرآن زند انجیل و زبور
تا جهان باشد و بوده است که دده است نشان؟
میزبان خفته به کاخ اندر و مهمان به تنور
سر بی تن که شنیده است به لب، آیه ی کهف؟
یا که دیده است به مشکوۀ تنور، آیه ی نور؟
جان فدای تو! که از حالت جان بازی تو
در طف ماریه از یاد بشد، شور نشور
قدسیان سر به گریبان به حجاب ملکوت
حوریان دست به گیسوی پریشان ز قصور
گوش خضرا، همه پُر غلغله ی دیو و پری
سطح غبرا، همه پُر ولوله ی وحش و طیور
غرق دریای تحیّر ز لب خشک تو، نوح
دست حسرت به دل از صبر تو، ایّوب صبور
مرتضی با دل افروخته، «لا حول» کنان
مصطفی با جگر سوخته، حیران و حصور
کوفیان دست به تاراج حرم کرده دراز
اهوان حرم از واهمه، در شیونوشور
انبیا محو تماشا و ملائک، مبهوت
شمر، سرشار تمنا و تو، سرگرم حضور
ای برادر، بهر تو مهمان رسیده
رفته و برگشته اما قد خمیده
زینبم من، زینبم من، زینبم من «تکرار»
یا دعا کن قلب من قوت بگیرد
یا پَس از تو خواهرت زینب بمیرد
زینبم من، زینبم من، زینبم من «تکرار»
از رُقیّه، قسمت من، درد و غم شد
آیه ای از، سورة عشق تو کم شد
زینبم من، زینبم من، زینبم من «تکرار»
تا ز نیزه، بر رخ من، خنده کردی
با نگاه، خود دلم را، زنده کردی
زینبم من، زینبم من، زینبم من «تکرار»
این پذیرایی کوفی، شد ز مهمان
تو به مَطبَخ، بودی و من، کُنج زندان
زینبم من، زینبم من، زینبم من «تکرار»
از سفر رسیده
#دفن_ابدان_مطهر_شهدای_کربلا
صبری کنید این کشتهها را میشناسم
جاماندگان نینوا را میشناسم
من زادهی زهرا علی بن الحسینم
هم زخمها را هم شفا را میشناسم
@hosenih
گرچه شناسایی کمی سخت است اما
من دو یتیم مجتبی را میشناسم
این پیکر مُثله که مانده روی خاک و
رفته سرش بر نیزهها را میشناسم
از عمهجانم مانده اینجا یادگاری
طفلان اویند این دو تا را میشناسم
از علقمه بوی عمو جانم میآید
ای قوم بوی آشنا را میشناسم
من تکتک این تکهتکه جسمهای
از هم جدا، از سر جدا را میشناسم
یک پیرهن حتی نماند از یوسف اما
من یوسف کرببلا را میشناسم
@hosenih
دفنش بدون بوریا امکان ندارد
من پیکر خون خدا را میشناسم
بر جسم بابای غریبم یک نشانی است
بر سینهی او جای پا را میشناسم
شاعر: #مهدی_مقیمی
© اشعار آیینی حسینیه
رکاب آهسته آهسته ترک خورد و نگین افتاد
پر از یاقوت شد عالم، سوار از روی زین افتاد
دگرگون شد جهان، لرزید دنیا، زیر و رو شد خاک
دمی که زینت دوش نبی روی زمین افتاد
پس از بی مهری دریا، قَسِیُّ القلب شد آتش
به جان دودمان رحمة للعالمین افتاد
خدایا هیچ زخمی بدتر از دلواپسیها نیست
که چشمش سوی خیمه، لحظههای واپسین افتاد
شکستن با غلاف تیغ را سربسته میگویم
زبانم لال... النگوی زنان از آستین افتاد
برای من نگه دار و بیاور زخمهایت را
اگر خواهر مسیرت سوی من در اربعین افتاد
نفهمیدند طاها را... نفهمیدند یاسین را
به چوب خیزران دندانهای از حرف سین افتاد
سیدحمید برقعی
ای از ازل به مهر تو دل، آشنا حسین!
وی تا ابد لوای عزایت بپا، حسین!
هر ماه در عزای تو، ماه محرم است
هرجا بود به یاد غمت کربلا، حسین!
امواج اشک از سر هفت آسمان گذشت
آن دم که کرد جسم تو در خون شنا، حسین!
حسرت برم به محتضری، کاخرین نفس
روی تو دید و خنده زد و گفت: یا حسین!
من کیستم که گریه کنم در عزای تو؟
گریند روز و شب به غمت انبیا، حسین!
من کیستم که بر تو بگیرم عزا؟ خدا
صاحب عزای توست به حقّ خدا، حسین!
خون تو: آب غسل و کفن: گرد و خاک غم
تشییع توست زیر سُمّ اسبها، حسین!
سنگم اگر زنند، به جایی نمیروم
آخر تو خود بگو که روم در کجا حسین!
تن خسته، پشت خم شده، بار گنه به دوش
رحمی به حال «میثم» بیدست و پا حسین!
قدم قدم با یه علم
انشاءالله اربعین میام سمت حرم
با مدد شاه کرم
انشاءالله اربعین میام سمت حرم
میباره اشک چشمام نم نم
رو دوشم کول باره از غم
میبینم هر کیو این روزا
داره آماده میشه کم کم
سختی راحت میشه تو این راه
منتظر مونده بودم چند ماه
راهی میشم با یک سربند لبیک یا اباعبدالله
قدم قدم با یه علم
انشاءالله اربعین میام سمت حرم
با مدد شاه کرم
انشاءالله اربعین میام سمت حرم
حال من احسن الاحوال
زیارت افضل الاعمال
کوری دشمنا این حرکت
با شکوه تر میشه هر سال
با ذکر یا حسین میجوشم
عمریه عاشق شش گوشم
میگیرم توی رویا هر شب
ضریح تو رو در آغوشم
قدم قدم با یه علم
انشاءالله اربعین میام سمت حرم
با مدد شاه کرم
انشاءالله اربعین میام سمت حرم
چه قدر منو میده عذاب
آخه ما ها کجا و مجلس شراب
بی طاقتم نمونده تا
کنیز به کی میگن به من بده جواب
من از این شامیا بیزارم
می خندن به لباس پاره ام
بیا تا اینکه بچه هاشون
ببین چه بابایی دارم
بابا حسین بابا حسین غریب دور از وطنی
بابا حسین بابا حسین من الذی ایتمنی
میدونی بابایی چند روزه
گریه کردم چشام می سوزه
از بس که روی خار صحرا
راه رفتم کف پام می سوزه
می دیدی منو از رو نیزه
بین اون همه چشم هرزه
یاد اون کوچه ها می افتم
هنوزم تن من میلرزه
از چی برات کنم گله
از دست سنگین سنان و حرمله
بگم برات از قافله
ما رو اسیر کردن میون سلسله
احب الله من احب حسینا
.
داری روی سرم سایه
می خونم باز تو مشّایه
.
احب الله من احب حسینا
.
عجب شوری تو موکب هاست
هلا بیکم روی لب هاست
.
احب الله من احب حسینا
.
کربلا و بی قراری ، هر ستون جاده و چشم انتظاری
عشق من اون سرزمینه ، وعده ی ما ظهر روز اربعینه
.
خیلی عکس یادگاری دارم
از تموم خاطرات این راه
.
زندگیم خلاصه میشه تنها
توی عشق تو اباعبدالله
.
تو راه کربلا به یاد شهدا
می خونن عاشقا ، می خونن عاشقا
.
قدم قدم با یه علم
ایشالا اربعین میام سمت حرم
.
با مدد شاه کرم
ایشالا اربعین میام سمت حرم
#برای_جامانده_ها ی #زیارت_اربعین
هرکجا رفتم شنیدم صحبت جامانده هاست
جای من هم در میان هیئت جامانده هاست
دور هم جمعیم تا ابراز همدردی کنیم
"از حرم جا مانده ای" هم صحبت جامانده هاست
@hosenih
یک زیارتنامه خواندن ظهر روز اربعین
گوشه ی صحن و سرایت؛ حسرت جامانده هاست
کربلا روزی هر کس شد گوارای وجود
آرزو ماندن به دل هم قسمت جامانده هاست
در خیالم بارها شش گوشه را بوسیده ام
عشق بازی با تو کار خلوت جامانده هاست
شهر خالی میشد از عشاق تو یادش بخیر
ازدحام شهرمان از کثرت جامانده هاست
گریه شاید درد دوری از تو را تسکین دهد
مثل شمعی سوختیم؛ این عادت جامانده هاست
من یقین دارم به او اجر زیارت می دهند
هرکسی روز جزا در کسوت جامانده هاست
بعد زوار حریمت حالی از ماهم بپرس
نوبتی هم باشد آقا! نوبت جامانده هاست
دست مان از پنجره فولاد هم کوتاه شد
این هم آقای غریب! از غربت جامانده هاست
تکیه ها را شعبه ای از کربلا خواهیم کرد
تکیه ها چشم انتظار همت جامانده هاست
مادرت حتما به هر جامانده ای سر می زند
این تمام دلخوشی و لذت جامانده هاست
حال و روزم را رقیه خوب می فهمد حسین!
حاجت طفل یتیمت حاجت جامانده هاست
@hosenih
" صد پسر در خون بغلطد گم نگردد دختری "
خواندن از طفل سه ساله سنت جامانده هاست
طفل از روی شتر افتاده را سیلی زدند
از حرم جامانده ای را بی هوا سیلی زدند
شاعر: #علیرضا_خاکساری
© اشعار آیینی حسینیه
حسین ثارا...،اباعبدا...
پیچیده در ارض و سما ، شمیمِ یاس و لاله است
جانِ تمامِ نوکران ، فدای آن سه ساله است
حسین ثارا...،اباعبدا...
به پِیروی زِ نهضتش ، حامی دین و مکتبیم
شکرِ خدا ما همگی ، فدائیان زینبیم
حسین ثارا...،اباعبدا...
دلداده را حق زائرِ ،کرببلایش می کند
هرکه شده نوکرِ تو ، زهرا دعایش می کند
حسین ثارا...،اباعبدا...
در همه دم در همه جا ، دلبر ما غیر تو کیست؟
ما مردِ جنگیم و جهاد ، تا نابودیِ صَهیونیست
حسین ثارا...،اباعبدا...
یادِ جمیعِ شهدا ، وَ حضرتِ خونِ خدا
ایّام اربعین رویم ، پای پیاده کربلا
حسین ثارا...،اباعبدا...
ما اربعین نرفتهها گناه داریم
اگه امسال
میومدم الان توو موکبا بودم
منم یکی از اون پیادهها بودم
توو جادهی نجف به کربلا بودم
اگه بودم
به پای زائرای تو میافتادم
برای دیدنت سرم رو میدادم
که اربعین تو نمیره از یادم
گدا مگه جز تو کیو داره؟
یا ثارالله و ابن ثاره
چشام فقط تو برا تو میباره
یا ثارالله وابن ثاره
چکار کردی؟
که وقتی اسم تو میاد دلم میره
دلم توو جادهها قدم قدم میره
تا میشنوم یکی داره حرم میره
چکار کردم؟
میگن اجازه نیست که زائرت باشم
اجازه نیست دیگه مسافرت باشم
یه شب توو کربلا مجاورت باشم
گدا مگه جز تو کیو داره؟
یا ثارالله و ابن ثاره
چشام فقط تو برا تو میباره
یا ثارالله وابن ثاره
دلا خونه
مگه به غیر کربلا پناه داریم؟
راهی مگه به غیر اشک و آه داریم؟
ما اربعین نرفتهها گُناه داریم
دلا خونه
خوشا به زائری که کربلا رفته
که پای اون ضریح با صفا رفته
کسی که کربلا نره کجا رفته؟
گدا مگه جز تو کیو داره؟
یا ثارالله و ابن ثاره
چشام فقط تو برا تو میباره
یا ثارالله وابن ثاره
شاعر: رضا یزدانی
بسم الله الرحمن الرحيم
#حماسه_ی_اربعین_حسینی_ع
#محمدجواد_پرچمی
▶️
بايد نشست و از برکاتى چنين نوشت
تا روز حشر از حسناتى چنين نوشت
از کشتى وسيع نجاتى چنين نوشت
از شور بهتر از عرفاتى چنين نوشت
بر گردن جهان تشيع چه دينى است
اين شور بىمقايسه حج حسينى است
@hosenih
کى ديده است جمعيتى اينچنين بگو
شور و شعور و تربيتى اينچنين بگو
يک مکتب و اهميتى اينچنين بگو
کى ديده است تسليتى اينچنين بگو
پاى پياده در دل صحرا به شوق کيست؟
گر خوانمش قيامت دنيا بعيد نيست
@hosenih
اين رستخيز عام که درسى حماسى است
يک مکتب مجرب انسانشناسى است
رزمايش بزرگ عبادى سياسى است
اين کار ريشهايست پيامش اساسى است
بىسابقهترين تجمع روى زمين شده است
حالا مدال وحدت ما اربعين شده است
@hosenih
اين اربعين همايشى از اتحاد ماست
يک پرده از نمايش يومالجهاد ماست
مقياسى از تلاطم مردم نهاد ماست
اين اربعين نشانهاى از اعتقاد ماست
ما سالهاست عاشق يک بىکفن شديم
تاثير عاشقى است که دور از وطن شديم
@hosenih
اول نجف مقابل ميخانهی على
جامى بزن ز بادهی مستانهی على
اذن دخول پشت در خانهی على
زآنجا سپس زيارت دردانهی على
بايد ولى شناخت سپس جان به کف گذشت
بايد براى کرببلا از نجف گذشت
@hosenih
وقت وصال مىطلبد دل به جاده زد
موکب به موکب از لب پیمانه باده زد
بايد در اين مسير قدم بىاراده زد
بوسه به روى تاول پاى پياده زد
عاشقشدن وسيلهی آوارهبودن است
آوارگى نتيجهی بيچارهبودن است
@hosenih
مردم دلى به سوى قرن مىبرند آه
جانهاى مست را سوى تن مىبرند آه
سر را براى کشتهشدن مىبرند آه
دنبال خويش بچه و زن مىبرند آه
شکر خدا که غذاى فراوان رساندهاند
زوار شاه تشنه که تشنه نماندهاند
@hosenih
پاى پر آبله غم مرهم نداشتند
چيزى براى طى سفر کم نداشتند
زنهاى اين پيادهروى غم نداشتند
يک لحظه ترس در دل خود هم نداشتند
يک لحظه چادر از سر يک زن جدا نشد
يک گوشواره دردسر گوشها نشد
@hosenih
بعد از حسين جوشش مکتب شروع شد
خونش که ريخت گريهی هرشب شروع شد
در بين دختران حرم تب شروع شد
يک اربعين رسالت زينب شروع شد
گرچه به روى ناقهی عريان سوار شد
حيدر شد و همش سخنش ذوالفقار شد
@hosenih
مرثيه را به وادى کوفه رساند و رفت
او سنگ خورد ولى خطبه خواند و رفت
در بين کوچه چادر خود را تکاند و رفت
ابن زياد را سر جايش نشاند و رفت
کاخ يزيد را به سر او خراب کرد
او يکتنه به جاى همه انقلاب کرد
⏹
© کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
قربان عاشقی که شهیدان کوی عشق
در روز حشر، رتبه او آرزو کنند
عباس نامدار، که شاهان روزگار
از خاک کوی او، طلب آبرو کنند
سقای آب بود و لب تشنه جان سپرد!
میخواست تاکه آب کوثرش اندر گلو کنند
دستش فتاد، داد خدا دست خود به وی!
آنان که منکرند، بگو روبرو کنند!
گر دست او نه دست خدایی است پس چرا
از شاه تا گدا همه رو سوی او کنند؟!
دربار او چو قبله ارباب حاجت است
باب الحوائجش همه جا گفتگو کنند!
استاد سازگار
عباس
حضرت عباس
چند شعر برای شهادت امام سجاد علیه السلام
یعقوب کربلا چه قدر گریه می کنی
از صبح زود تا به سحر گریه می کنی
یعقوب را که غصه ی یوسف شکسته کرد
داری برای چند نفر گریه می کنی؟
وقتی که چشم هات می افتد به معجری
حق داری ای عزیز اگر گریه می کنی
این طفل را به جان خودت آب داده اند
دیگر چرا میان گذر گریه می کنی
از صبح تا غروب فقط نیزه می زدند
داری به قتل صبر پدر گریه میکنی
چشمت چرا ضعیف شده بی رمق شده
یعقوب کربلا چقدر گریه می کنی!
با دیدن اسیر کجا می رود دلت
با دیدن فقیر کجا می رود دلت
علی اکبر لطیفیان
منم من،شهید سوز و اشک و ناله،به دل دارم داغ سه ساله
عزیزان من،شدند از غربت،تمامی پرپر همچو لاله
امامُ العارفینم،سید الساجدینم،من زین العابدینم
واغربتا واویلا...
اگرچه،خزانی دیدم باغ و گلشن،اگرچه زخمی شد مرا تن
به شام وکوفه،ز خطبه ی من،شده ویرانه کاخ دشمن
خطبه خواندم غوغا شد،شور محشر بر پا شد،ظلم و فتنه رسوا شد
واغربتا واویلا...
به عمرم،به یاد دلبر غصه خوردم،به دوشم بار ناله بردم
چو دیدم جسم ِ،پدر را بی سر،میان مقتل جان سپردم
صد پاره تن ای بابا،دور از وطن ای بابا،ای بی کفن ای بابا
واغربتا واویلا...
مرا میشناسی بقیعم، منم قبله گاه غریبان
مرا میشناسی بقیعم/ منم قبله گاه غریبان
مرا می شناسی بقیعم/ که با اشک و آهم چراغان
چه شبها که بی روضه مردم/ در آغوش من گریه کردند
به صادق به باقر به سجاد/ به یاد حسن گریه کردند
غم غربت من/ رسیده به افلاک
که ارکان ارض است/ در اين تربت پاک
(واویلا، واغربتا)
بقیعم که پر کرده عمری/ غم فاطمه خلوتم را
زپنهانی قبر زهرا/ بخوان قصه غربتم را
گهی بر مزار امامان/ گهی نزد ام البنینم
من آن تربت ساده هستم/ که با عرشیان همنشینم
شده زائر من/ هزاران کبوتر
شده همدم من/ مزار پیمبر
(واویلا، واغربتا)
پر از ماتم فاطمیه/ پر از داغ پیغمبرم من
پر از روضههای نخوانده/ پر از غربت حیدرم من
پریشانم از منع گریه/ پریشانم از منع ماتم
به سر آید این عصر عسرت/ بنا بر روایات محکم
دل من گرفته /خدایا خدایا
از این عمروعاصان/ از این بولهبها
(واویلا، واغربتا)
شاعر: ميلاد عرفان پور
بسمالله الرحمن الرحیم
#امام_سجاد_ع_شهادت
#امام_سجاد_ع_مصائب
#وحید_دکامین
▶️
تو یادگار حسینی که کربلا دیدی
شبیه عمّهی مظلومهات بلا دیدی
"سری به نیزه بلند است" را شما دیدی
و غارت حرم و خیمهگاه را دیدی
دو چشم گریهی تو تا همیشه آباد است
در این سکوت تو صدها هزار فریاد است
@hosenih
برای گریهـات آقا اشاره کافی بود
همین که چشم تو بینَد سهساله کافی بود
گلوی نازک یک شیرخواره کافی بود
به آبدادن ذبحی نظاره کافی بود
تو را به غصّه چهلسال مبتلا دیدند
به لحظهْلحظهْ گریز تو کربلا دیدند
@hosenih
اگرچه عصر دهم قسمت تو غم گردید
که سایهی پدرت از سر تو کم گردید
نصیب تو فقط آه و غم و الم گردید
ز بار غصهی یاران قَدِ تو خم گردید
اگرچه تبْ نگهت را ز درد، تیره نمود
خدا برای امامت تو را ذخیره نمود
@hosenih
دلتْ ز داغِ اسارت غمِ فراوان داشت
دو پلک چشم ترِ تو همیشه باران داشت
همیشه خاطرِ تو یادی از شهیدان داشت
به سینه روضهی مکشوف چون هزاران داشت
سهشعبه دیدی و تیر و گلوی اصغر را
تو تیغ دیدی و خنجر به روی حنجر را
@hosenih
به نوک نی سرِ خورشید ماه قافله بود
نگاهبان سر شیرخواره حرمله بود
به دست و پای تو در این مسیر سلسله بود
غمی که کُشته تو را شام بود و هلهله بود
شهادت ارث شما بود و اعتبار شما
به ظلمْ سوی اسارت کشید کار شما
@hosenih
چه رفت بر دل غمدیدهات به دفن پدر
درون قبر زدی نالهای ز سوز جگر
سری نمانده کنی رو به سوی قبله دگر
رواست خون بشود جاری از غمت ز بصر
به دفن شاه شهیدان کفن نبود آنروز
به زیر آن همه نیزه بدن نبود آنروز
⏹
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بسم الله الرحمن الرحيم
#امام_سجاد_ع_شهادت
#امام_سجاد_ع_مصائب
#محمود_ژولیده (با تلخیص و تصرف)
▶️
من یادگار دستهای بسته هستم
من شاهد زنجیر های خسته هستم
وقتی که دست عمه ام را بسته دیدم
حتی صبوری را ز دستش خسته دیدم
@hosenih
آنچه که ما دیدیم چشم غم ندیده
حتی اسیر کفر و رومی هم ندیده
من دیده ام صبر و قرار زخمها را
من دیده ام شلّاق تند اخمها را
@hosenih
روزیکه رو و آبرو و اَبرویم سوخت
عمامه ام آتش گرفت و گیسویم سوخت
وقتی حریم حرمت ما را شکستند
درّندگان بر سینۀ قرآن نشستند
@hosenih
گلزار طف پیش نگاهم لاله گون بود
معراج دارالحرب چون دریای خون بود
@hosenih
وقتی عبور از قتلگاه نور کردم
با کوه غم صبر از سرِ دستور کردم
من سروهای نور را اِستاده دیدم
تن های بی سر بر زمین افتاده دیدم
در خیمه بر قلب پریشان تاب دادم
با اشک بر لبهای عطشان آب دادم
@hosenih
من عرش اعظم را ز غم دلریش دیدم
من ذبح اعظم را به چشم خویش دیدم
از شام عاشورا همان شام غریبان
دیدم یتیمان را همه سر در گریبان
@hosenih
از کربلا تا کوفه تا شام و مدینه
تا آخرِ عمرم ندیدم غیر کینه
دشمن مرا یک عمر گریان دید و خندید
بر داغهای سخت نالان دید و خندید
یک عمر بر گلهای پرپر گریه کردم
یک عمر بر رگهای حنجر گریه کردم
@hosenih
تنها نه هجده سر بروی نیزه دیدم
عمامه و معجر بر روی نیزه دیدم
هفتاد و دو گل پیش چشمم بود پرپر
هشتاد و چار آزاده زن در حصر لشگر
من دفن کردم نعش های بی کفن را
من دفن کردم رأسها دور از بدن را
از داغهای کوچه و بازار و صحرا
من مرگ را از حق طلب کردم چو زهرا
⏹
© اشعار آیینی حسینیه
بسم الله الرحمن الرحیم
#امام_سجاد_ع_مصائب
#حسن_کردی
▶️
روضه ی سوختن کرب و بلا را دیده
او وداع حرم و خون خدا را دیده
قاتل و مقتل کلِّ شهدا را دیده
عصر آن واقعه قحطی حیا را دیده
هر چه ما روضه شنیدیم تمامش را دید
آتش و سوختن اهل خیامش را دید
@hosenih
دیده پاهای مغیلان زده ی خواهر را
درد شرمندگی از سوختن معجر را
خنده ی شمر و سنان زجر به یکدیگر را
ساربان و پدر و قصه ی انگشتر را
کاش در کرب و بلا این همه نیرنگ نبود
کاش انگشتر و انگشت بهم تنگ نبود
روز تشییع پدر تیر سه پر پیرش کرد
قبر کوچک،تن سقا،چقدر پیرش کرد
روی نیزه شدن آن همه سر پیرش کرد
خیزران و لب و دندان پدر پیرش کرد
زیر زنجیر تمام بدنش زخمی بود
تا چهل سال دلش مثل تنش زخمی بود
@hosenih
شام بر روح و تنش تیغه ی تکفیر کشید
آتش از بام که افتاد سرش تیر کشید
درد بسیار تر از خنجر و شمشیر کشید
یکسر از قهقهه ی حرمله تحقیر کشید
مرد تنهای اسیران شده باشی سخت است
شاهدی بر صدقه نان شده باشی سخت است
⏹
© اشعار آیینی حسینیه
بسم الله الرحمن الرحیم
#امام_سجاد_ع_شهادت
#امام_سجاد_ع_مصائب
#محمدجواد_شیرازی
▶️
چهل سال است در تب گریه کردم
چهل سال است هر شب گریه کردم
چهل سال است من بیدار ماندم
صحیفه را نوشتم روضه خواندم
@hosenih
چهل سال است غرق اشک و آهم
شبانه روز یاد قتلگاهم
چهل سال است خواب شمر دیدم
به دستش خنجری دیدم پریدم
چهل سال است گفتم دادِ بیداد
همیشه ظرف آب از دستم افتاد
چهل سال است تا مذبوح دیدم
نشستم بر زمین، ضجه کشیدم
چهل سال است دشت کربلایم
به یاد روز دفن و بوریایم
چهل سال است فکر اصغرم من
عزادار ذبیحی پرپرم من
چهل سال است مانند ربابم
به کام تشنه، زیر آفتابم
چهل سال است می گویم خدایا
عطا کن خیر، سهلِ ساعدی را
@hosenih
چهل سال است یاد شهر شامم
کنار عمه ها در ازدحامم
چهل سال است بر زخمم نمک خورد
بمیرم عمه ام زینب کتک خورد
چهل سال است می گویم رقیه
زنم بر دست می گویم رقیه
چهل سال است در بزم شرابم
به یاد خیزران خانه خرابم
چهل سال است می سوزد وجودم
به روی ناقه با غل بسته بودم
@hosenih
چهل سال است داد از سنگ دارم
به روی خود نشان از چنگ دارم
نگو این زهر امانم را بریده
چهل سال است عمرم سر رسیده
⏹
© اشعار آیینی حسینیه
*
لحظه ای از عمر تو نگذشته بی ذکر و عبادت
بر لبت پیوسته آیات الهی کرده عادت
حلقه ی زنجیر را با پیکرت عرض ارادت
ظلم شد بر تو فزون و کم نشد از تو سیادت
داد دشمن بر جلال و عزّت و قدرت شهادت
با شهامت با شجاعت با فصاحت با رشادت
بر تمام شامیان منشور خود اعلام کردی
شام را بر چشم شاه شام همچون شام کردی
*
گر چه دستت بسته بود از عمق جان فریاد کردی
تا نفس ها را زحبس سینه ها آزاد کردی
کربلای دیگری در شام غم بنیاد کردی
در غل و زنجیر جنگی سخت با بیداد کردی
قلب زهرا و امیرالمؤمنین را شاد کردی
شام را نه ملک هستی را حسین آباد کردی
خصم را مغلوب با فریاد ظالم سوز کردی
بلکه با یک خطبه ثارالله را پیروز کردی
*
ای به صحرا نخل ها سرشبز از اشگ شب تو
ای خدا بالیده بر آهنگ یارب یارب تو
ای تمام سینه ها کانونی از تاب و تب تو
ذکر حقّ در اوج غم یک دم نیفتاد از لب تو
گر همه عالم شود فانی نمیرد مکتب تو
می درخشد بهتر از درخشید خورشید گردون کوکب تو
دست حقّ ، بازوی حیدر، خُلق احمد، را تو داری
بر فراز ناقه معراج محمّد (ص) را تو داری
*
ای بیقع بی چراغت کربلای دیگر ما
اشگ تو تا صبح محشر جاری از چشم تر ما
مهر تو خوش زجان پاک ما در پیکر ما
داغ عشق تو مدال سینه ی غم پرور ما
سیّد ما، سرور ما، اسوه ی ما، رهبر ما
طوف دیدار بقیع توست حجّ اکبر ما
کم نگردد از مقام و عزّت و جاه رفیعت
گر شود هر سال «میثم» خاک زوّار بقیعت
دریا به دیده ی تر من گریه می کند
آتش ز سوز حنجر من گریه می کند
سنگی که میزنند به فرقم ز روی بام
بر زخم تازۀ سر من گریه می کند
از حلقه های سلسله خون می چکد چو اشک
زنجیر هم به پیکر من گریه می کند
ریزد سرشک دیده ی اکبر به نوک نی
اینجا به من برادر من گریه می کند
وقتی زدند خنده به اشکم زنان شام
دیدم سه ساله خواهر من گریه می کند
رأس حسین بر همه سر می زند ولی
چون می رسد برابر من گریه می کند
ای اهل شام پای نکوبید بر زمین
کاینجا ستاده مادر من گریه می کند
تا روز حشر هر که به گُل می کند نگاه
بر لاله های پرپر من گریه می کند
زنهای شام هلهله و خنده می کنند
جایی که جدّ اطهر من گریه می کند
بگذار ظالمانه بخندند شامیان
«میثم» که هست ذاکر من گریه می کند
هدایت شده از جلسه جدید
مجنون شبیه طفل تو شیدا نمی شود
زین پس کسی بقدر تو لیلا نمی شود
درد رقیه تو پدر جان یتیمی است
درد سه ساله تو مداوا نمی شود
شأن نزول رأس تو ویرانه من است
دیگر مگرد شأن تو پیدا نمی شود
بی شانه نیز می شود امروز سر کنم
زلفی که سوخته گره اش وانمی شود
بیهوده زیر منت مرحم نمی روم
این پا برای دختر تو پا نمی شود
صد زخم بر رخ تو دهان باز کره اند
خواهم ببوسم از لبت اما نمی شود
چوب از یزید خورده ای و قهر با منی
از چه لبت به صحبت من وا نمی شود
کوشش مکن که زنده نگهداری ام پدر
این حرف ها به طفل تو بابا نمی شود
محمد سهرابی