eitaa logo
اشعار روضه های مکتوب
754 دنبال‌کننده
9 عکس
5 ویدیو
0 فایل
انشاالله به مرور در این کانال اشعار مدح و مرثیه اهل بیت قرار داده خواهد شد. متون مرثیه آل الله را در کانال روضه های مکتوب ببینید: https://eitaa.com/rozehayemaktoub
مشاهده در ایتا
دانلود
زمزمه میکنم اسمتو رو لبم مست حلاوت یا رب و یا ربم تو این حرم بالا میره دعای من جواب بندتو میدی خدای من یا رب باز امشب نگاهم کن یا رب بیزار از گناهم کن یا رب بازم سر به راهم کن **** کجا برم جز حرم منه رو سیاه بگو بجز‌ تو به کی ببرم پناه ببین چه کرده دلم رو ذنوب من بیا شفا بده قلبمو خوب من یا رب کاری کن رها باشم یا رب مثل بنده ها باشم یا رب شیعه‌ رضا باشم یا رب **** اگه خراب بشه پشت سرم پلا منو به تو میرسونه توسلا همه‌ دردا با گریه دوا میشه اشکا مهر قبولی دعا میشه امشب اشک چشم بی تابم نذر ریحانه‌ اربابم خانم یا رقیه دریابم **** خدا مرگم بده چه لبهای پر از خونی خدا مرگم بده چه موهای پریشونی خدا مرگم بده چه اوضاعی چه مهمونی نه فرشی و نه چراغونی و نه سر دارم و نه سامونی به ماها سر زدی سر زده اومدی کو بدنت مگه پر زده اومدی بابا نگو که کجا بودی بابا همه جا با ما بودی بابا زیر دست و پا بودی بابا **** خدا صبرت بده شده ناموس آواره خدا صبرت بده دخترت بین بازاره خدا صبرت بده به غارت رفته گوشواره نمونده گوشی و گوشواره بگو با عمو شبم تاره سر تو خاکی خاکی معجرا منو زدن مثه تک تک دخترا بابا تو موج بلا بودم بابا با نا محرما بودم بابا من انگشت نما بودم بابا **** خدا خیرش بده سر من عمه آزرده خدا خیرش بده به جای من کتک خورده خدا خیرش بده روزی صد مرتبه مرده علم به دوش حرم بوده و تو هر کوچه سپرم بوده حالا مراقب زخمای تازمه بیا که لحظه تشییع جنازمه بابا چشمم خوب نمیبینه بابا سیلی خوردم از کینه بابا گوشم خیلی سنگینه
بیت الاحزانم شده این ویرونه حاج محمود کریمی بیت الاحزانم شده این ویرونه درد من و فقط مادر میدونه کمکم کن مادر عمه بهم گفتی که بابام پیش خداست اما ببین سرش همینجا رو نیزه هاست منم مثه مادر بزرگم بابایی ام نمیدونم بابام کجاست منم شبیه فاطمه بعد بابام عمرم کمه چشام مثه زهرا کبوده قدم مثه مادر خمه منو عمه هام فتح کردیم شامو خریدیم آبروی بابامو ببین زخم دستهامو پاهامو چشمامو بیت الاحزانم شده این ویرونه درد منو فقط مادر میدونه **** بابا ببین چقدر شدم عین مادرت از بس نفس نفس زدم دنبال سرت دیگه نداره طاقت سیلی صورتم برس به داد دخترت اتیش گرفته شونه ها از دست تازیونه ها بسته به روم مثه مدینه در تموم خونه ها این تب تقصیر اتیش پهلومه زخمام از بوسه بابام محرومه بیت الاحزانم شده این ویرونه درد منو فقط مادر میدونه **** مثه مادر بزرگم اینجا تو غربتم تو ویرونه کسی نیومد عیادتم انقدر صدای خنده ها قلبم و شکست دیگه تموم طاقتم گریه شده دوای من یه کاری کن برای من میگن باید اروم بگیره صدای گریه های من عجل وفاتی شده ورد لبهام خسته شدم خدا بابام و میخوام تو نبودی و من بی تو مردم با گریه شونو آبروشونو بردم تموم راه سیلی می خوردم از سیلی مردم بیت الاحزانم شده این ویرونه درد منو فقط مادر میدونه کانال روضه های مکتوب https://eitaa.com/rozehayemaktoub
دستم ز دامن تو نگردد رها حسین ای دستگیر نوکر بی دست و پا حسین جز تو کسی به کاسه ی ما اعتنا نکرد... تنها امید ظرفِ غذای گدا..،حسین حُبِّ تو ترس معصیتم را زیاد کرد ای مظهر تجلّیِ خوف و رجا حسین @hosenih هرکس مسیر عاشقی‌اش را سوا نکرد فردای حشر می کند او را سوا حسین حُکم قبول بندگیِ ماست با خدا حُکم قبولِ نوکری ماست با حسین "آدم" برای گریه به تو آفریده شد بانیِ خلقت همه ی انبیا حسین دَمنوش روضه ات دمِ عیسی بن مریم است هر چایخانه ات شده دارُالشَفا حسین در کشتی نجات..،"رقیّه" است ناخدا ما را همین سه ساله رسانده است تا حسین ذکر تو را به روی لبم مادرت گُذاشت سرمایه ی مُحبَّت زهراست "یا حسین" هرگاه بی قرار حریم تو می شویم باید پناه بُرد به صحنِ رضا..،حسین @hosenih دلشوره ی زیارت تو می کُشد مرا این اربعین مرا برسان کربلا حسین ▪️ ▪️ مقتل نوشته است نفس می زدی هنوز وقتی که بست نیزه دهان تو را حسین جسمت به راحتی نشود جمع و جور..،آه آخر کشید کار تو بر بوریا حسین شاعر: © اشعار آیینی حسینیه
شکسته مثل دلم روی نیزه ها سر تو بریدم از همه دنیاشبیه حنجر تو @hosenih هزار مرتبه افتاده ای زمین از عرش شده شبیه پر و بال دخترت پر تو چقدر سنگ رسیده برای پابوست چقدر زخم نشسته پدربه محضر تو میان جام شراب یزید دیدم که نبود فاصله ای با سر مطهر تو من اصلا از تو سراغ عبا نمیگیرم تو هم نپرس زمن پس کجاست معجر تو گرسنه بودم و خواب طعام می دیدم ولی نداد کسی لقمه نان به دختر تو @hosenih شبیه مادر پهلو شکسته شد حالم گرفت دست مرا دستهای خواهر تو شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
مداحی زمینه سید محمدرضا نوشه ور شب سوم محرم ۱۴۰۰ شهادت حضرت رقیه با متن نوحه من چقدر با روزای قبلم فاصله دارم قدر تموم قافله بابا آبله دارم هیئت مکتب العباس (ع) من چقدر با روزای قبلم فاصله دارم قدر تموم قافله بابا آبله دارم حالا اومدی حالا که دیگه رقیه افتاده از پا اومدی حالا که بار سفر بستم از این دنیا اومدی عمو عباس رو نیاوردی چرا تنها اومدی از وقتی که رفتی من کارم بجز هق هق نیست دیگه رقیه ات بابا رقیه سابق نیست من الذی ایتمنی منی که اصلا یک ماهه از تو خبر نداشتم طعنه شنیدم برای این که پدر نداشتم حالا اومدی خوابن حالا که تموم دخترای شام اومدی حالا که نمیتونم بگم اومد بابام اومدی حالا که سفید شد از نبودنت موهام اومدی عقیقتو بخشیدی به ساربان فهمیدم منم النگو هامو به این و اون بخشیدم من الذی ایتمنی تا که سر تو اینجوری دیدم خیلی دلم سوخت منم شبیه موی سر تو موی سرم سوخت از غصه پرم خیلی از نبودن داداش علی اکبر دلخورم معلومه وقتی نباشه من همش سیلی میخورم افتادم روی زمین ولی نیوفتاده چاردم دیگه تموم شد حرفام طبق رو بردار عمه بگو حلالم کردی خدا نگهدار عمه من الذی ایتمنی حضرت رقیه سلام الله علیها
بابایی‌ خیال کردی قهرم حالا اومدی واسه آشتی نمیگی چرا رفتی و ما رو تنها گذاشتی عزیزم ═══════❖═══════ بابایی‌ رقیه بمیره که بالای ابروت کبوده مگه گریه کردی که اینجور سر و روت کبوده عزیزم ═══════❖═══════ سر جاش دیگه نیست حواسم واویلا ببین پاره پارست لباسم واویلا ═══════❖═══════ یه چند وقتیه که گرسنه خوابیدم یه کم نون میاوردی واسم واویلا مگه گریه کردی که اینجور سر و روت کبوده عزیزم
دلی که سوخته جز آه راه چاره ندارد که داغ سوختگان غمت شماره ندارد @hosenih بیا به دیدن ما خستگان کنج خرابه ببین که شام غریبان ما ستاره ندارد بگو به مردم این شهر شوم خیره نمانند بگو که اشک یتیم حرم نظاره ندارد رقیه آمده و گریه می کند بغل من گلایه می کند از این که گوشواره ندارد گلایه می کند از این که چادرش شده غارت به روی سر به جز این روسری پاره ندارد رباب را چه کنم زیر آفتاب نشسته تمام غصه اش این است شیر خواره ندارد @hosenih بغل گرفته خیالِ علی اصغر خود را دلش خوش است ولی حیف گاهواره ندارد شاعر: © اشعار آیینی حسینیه
شکسته مثل دلم روی نیزه ها سر تو بریدم از همه دنیاشبیه حنجر تو @hosenih هزار مرتبه افتاده ای زمین از عرش شده شبیه پر و بال دخترت پر تو چقدر سنگ رسیده برای پابوست چقدر زخم نشسته پدربه محضر تو میان جام شراب یزید دیدم که نبود فاصله ای با سر مطهر تو من اصلا از تو سراغ عبا نمیگیرم تو هم نپرس زمن پس کجاست معجر تو گرسنه بودم و خواب طعام می دیدم ولی نداد کسی لقمه نان به دختر تو @hosenih شبیه مادر پهلو شکسته شد حالم گرفت دست مرا دستهای خواهر تو شاعر: © اشعار آیینی حسینیه حضرت رقیه سلام الله علیها
سخت است وقتی روضه وصف دختری باشد حالا تصور کن به دستش هم، سری باشد حالا تصور کن که آن سر، ماهِ خون رنگی در هاله‌ای از گیسویی خاکستری باشد دختر دلش پر می‌کشد، بابا که می‌آید، موهای شانه کرده‌اش در معجری باشد ای کاش می‌شد بر تنش پیراهنی زیبا ... یا لااقل پیراهن سالم‌تری باشد سخت است هم شیرین زبان‌ باشی و هم فکرت پیش عموی تشنه‌ی آب آوری باشد با آن‌همه چشم انتظاری باورش سخت است سهمت از آغوش پدر تنها سری باشد شلاق را گاهی تحمل می‌کند شانه اما نه وقتی شانه‌های لاغری باشد اما نه وقتی تازیانه دست ده نامرد دور و برِ گم گشته‌ی بی‌یاوری باشد خواهرتر از او کیست؟ او که، هر که آب آورد، چشمش به دنبال علی اصغری باشد وای از دل زینب که باید روز و شب انگار در پیش چشمش روضه‌های مادری باشد وای از دل زینب که باید روضه‌اش امشب «بابا ! مرا این بار با خود می‌بری؟» باشد بابا ! مرا با خود ببر ، می‌ترسم آن بدمست در فکر مهمانی و تشت دیگری باشد باید بیایم با تو، در برگشت می‌ترسم در راه خار و سنگ‌های بدتری باشد باید بیایم با تو، آخر خسته شد عمه شاید برای او شب راحت تری باشد؟ شاعر: قاسم صرافان حضرت رقیه سلام الله علیها
بسم الله الرحمن الرحيم ▶️ بیمارها دارالشفا را می شناسند اینجا تمام دردها را می شناسند اینجا غریب و آشنا فرقی ندارد اینجا غریب و آشنا را می شناسند @hosenih از هر دری در ماند هرکس آمد اینجا درمانده ها باب الرضا را می شناسند در این حرم حتی خدا نشناس ها هم ... گاهی می آیند و خدا را می شناسند ما چند سالی هست که مشهد می آییم دیگر تمام شهر ما را می شناسند بس که همیشه بودم اینجا دست و پاگیر دیگر من بی دست و پا را می شناسند ساده بگویم گنبدت را دوست دارم بی چیزها تنها طلا را می شناسند @hosenih چه احتیاج است احتیاجم را بگویم ؟ اهل کرم فقر گدا را می شناسند هرکس که رفته کربلا از این حرم رفت با نام مشهد کربلا را می شناسند ⏹ © به نقل از کانال رسمی "حسینیه؛
بسم‌الله الرحمن الرحیم ▶️ سلام ای غریب غریبان سلام ! سلام ای طبیب طبیبان سلام ! الا ماهتاب شبستان توس الا حضرت نور ! شمس الشموس @hosenih غریبم من از راه دور آمدم به دنبال یک جرعه نور آمدم شبم ، آه یک جرعه ماهم بده پناهی ندارم پناهم بده ببخشا اگر دور و دیر آمدم جوان بودم ، امروز پیر آمدم منم زائری خام و بی ادعا کبوتر کبوتر کبوتر دعا اگر مست و مسرور و شاد آمدم من از سمت باب الجواد آمدم من از عطر نامت بهاری شدم تو را دیدم آیینه کاری شدم تو این خاک را رنگ و بو داده ای به ایران من آبرو داده ای @hosenih ببخشای این عاشق ساده را ببخشای این روستا زاده را تو را دیدم و روشنایی شدم علی ابن موسی الرضایی شدم ⏹ ©به نقل از کانال رسمی "حسینیه؛
بسم الله الرحمن الرحيم ▶️ بس که پر کرده فضای صحن را فرياد ها نيست پيدا در حريمت های و هوی باد ها کوربيناشد، فلج پا شد،گداروزی گرفت پشت هم رخ می دهد اينجا از اين رخداد ها @hosenih جمله ای تکرار شد ، هرصحن را پرکرده است: (کار من با گوشه ی چشم تو راه افتاد) ها می شود حس کرد از فيروزه کاری های صحن حسرت ديوار ها را بر دل شمشاد ها از شفای درد پشت پنجره فهميده أم نرم شد از اشک زائرها دل فولاد ها دختری آمدبه گوهرشاد ، گوهرشاد شد ياعلی موسی الرضا گفتند گوهرشاد ها ضامن آهوشدی ، صياد آهو را رهاند شک نمی کردند در خوش قولی أت صيّاد ها شاعری پرسيد:من هم سهم دارم در حرم؟ پاسخش را داد آقا با حسن خوشزاد ها @hosenih هرکسی دعبل نخواهد شد ولی اين شعر هم می تواند حک کند نام مرا در ياد ها پايتخت کشور دلهاست شهر مشهد و مانده حسرت در دل تهران و عشق آباد ها ⏹ © کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم‌الله الرحمن الرحیم ▶️ دل را مقیم درگه جانان نوشته اند ما را غلام حضرت سلطان نوشته اند آتش ز سوز سینۀ ما آفریده شد چون عشق تو به سینۀ سوزان نوشته اند @hosenih تو سفره دار عشقی و ما ریزه خوار تو ما را کنار چشم تو مهمان نوشته اند دل ذره ذره می شود از یک نگاه تو گویا ز روی چشم تو قرآن نوشته اند روز ازل که قرعه به نام تو می زدند ما را برای عشق تو قربان نوشته اند دل می تپد به سینه ز فکر حمال تو اصلا مرا ز عشق تو حیران نوشته اند @hosenih از آن شبی که دل ز دل ما ربوده ای ما را انیس دیدۀ گریان نوشته اند ما از محرم و صفر و فاطمیه ایم ما را یتیم سورۀ انسان نوشته اند ⏹ © کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
مینه/نوحه – امام رضا علیه السلام دوباره،زنم پر به سوی خراسان به ذکر زیبای رضا جان امام ِ دلها،عزیز زهرا،تو را خوانم با چشم گریان اَنتَ فی قلب مولا،امام ِ هشتم ِ ما،یا غریب الغربا یا غریب الغربا... همیشه،کنم از لطف و خوبی ات یاد بهشت من صحن گوهر شاد زغم بشکستم،ببین که بستم،دخیلی بر پنجره فولاد دست من و دامانت،چشم من و احسانت،ای بحر ِ جود و سخا یا غریب الغربا... به حجره،زدی تو دست و پا رضا جان فلک از ماتمت پریشان به غربت ِ تو،شده فاطمه،نظاره گر با چشم گریان غرق سوز و ناله ام،پرپر شده لاله ام،جان ِ امّ ِ ابیها یا غریب الغربا...
*ماجرای شعر مشهور، با‌آل‌علی هرکه درافتاد ورافتاد، چیست و این اثر از کیست؟* این شعر از سیداشرف‌الدین حسینی، خطاب به نیکلای‌اول تزار روسیه سروده شده‌است. بعداز این‌که نیکلای فرمانِ گلوله‌باران حرم‌مطهر رضوی(ع) را صادر کرد. واما بعد دیشب به‌سرم باز هوای‌دگر افتاد درخواب مرا سوی‌خراسان گذرافتاد چشمم به‌ضریحِ شه‌والا‌گهر افتاد این‌شعر همان‌لحظه مرا درنظر‌افتاد *با آل‌علی هرکه درافتاد، ورافتاد* این‌قبرِ غریبُ‌الغُربا، خسروطوس است این‌قبرِ مُعین‌الضعفا، شمس‌شموس است خاک دراو ملجأ ارواح‌و نفوس‌است باید ز ره صدق براین خاک درافتاد *با آل‌علی هرکه درافتاد، ورافتاد* حوران‌بهشتی زده اندرحرمش صف خیل ملَک‌از نور، طبق‌ها همه برکف شاهان به‌ادب درحرمش گشته‌مشرف اینجاست که تاج ازسر هر تاجوَرافتاد *با آل‌علی هرکه درافتاد، ورافتاد* اولاد علی شافع یوم عرصاتند دارای مقامات رفیع الدرجاتند در روز قیامت همه اسباب نجاتند ای‌وای برآن‌کس که به‌این آل درافتاد *با آل‌علی هرکه درافتاد، ورافتاد* کام‌و دهن‌از نام‌علی یافت حلاوت گل درچمن از نام‌علی یافت طراوت هرکس که به این سلسله بنمود عداوت در روزجزا جای‌گهش در سقر افتاد *با آل‌علی هرکه درافتاد ورافتاد* هرکس که به‌این سلسله‌ی پاک جفا کرد بد کردو نفهمید وغلط کردو خطا‌کـرد دیدی‌که یزید ازستم‌و کینه چه‌ها‌کرد آخر به‌درک رفت‌و به‌روحش شررافتاد *با آل‌علی هرکه درافتاد ورافتاد* ‌ای قبله‌ی‌هفتم که تویی مظهر یاهو ای حجت‌هشتم که تویی ضامن آهو ما جمله نمودیم به‌سوی حرمت رو از عشق‌تو درقلب‌و دل‌ما شرر افتاد *با آل‌علی هرکه درافتاد، ورافتاد* گفتنی‌است به‌فاصله کمی بعداز سرودن این شعر، شاعر و خانواده‌اش اعدام شدند!!! نثار شاعرفرهیخته سیدشرف‌الدین حسینی و خانوادش، فاتحه‌مع‌الصلوات
بسم الله الرحمن الرحيم ▶️ حمدُ لله که مائیم گرفتار رضا عاشق صحن گهر شادِ گهربارِ رضا آرزو داشتم از کودکی ام تا حالا که پناهنده شوم بلکه به دربار رضا زائرش زائر عرش است به نقل از معصوم نظری کرده خداوند به زوار رضا خود من با پسرم با پدرم با پدرش نسل در نسل ، تمامیم بدهکار رضا هر چه گفتیم بلافاصله مضمون جوشید برکتی داده خداوند به اشعار رضا عطر مخصوص حرم عطر بهشت است بهشت دوست دارم بخرم عطر ز بازار رضا تو کشاندی دل ما را وسط صحن غدیر یا امیر ابن امیر ابن امیر ابن امیر @hosenih تو بگو دست به دامان که جز او بزنم رو به در گاه که جز ضامن آهو بزنم باز کردی گرهء کور مرا صد دفعه شرم دارم به کسی غیر شما رو بزنم آرزو داشتم از کودکی ام مثل پدر جلوی پنجره فولاد تو زانو بزنم من دو تا آرزو از مادر خود بردم ارث ادب این است ، دَم از ارثیۀ او بزنم اول از زائر تو کفش بگیرم تحویل دوم اینکه حرمت با مژه جارو بزنم بطلب تا شب جمعه دمِ ایوان شما یاد ایوان نجف باشم و یاهو بزنم بهترین نوع سفر سمت امامِ هشت است عشق زوار بلیطیست که بی برگشت است @hosenih هوس رفتن حجِ فقرایی کردم هوس پنجره فولاد و گدایی کردم هوس اذن دخول از سوی بست طوسی و خروج از طرف شیخ بهایی کردم هوس خوردن آبِ یخِ سقاخانه داخل کاسۀ برّاقِ طلایی کردم عکسهای حرم از هر جهتی زیبا بود هوس دیدنِ تصویر هوایی کردم پیرمردی به حرم خواند دو خطی روضه بعد روضه هوس خوردن چایی کردم هر که پرسید ز من آدرس صحن عتیق طرف قلب خودم راهنمایی کردم آخر از بس که دلم را به تو آقا دادم صحن های حرمت را به دلم جا دادم @hosenih تو که بر نوکر خود رحمت وافر داری شک ندارم که مرا خوب به خاطر داری نمی افتد ز قلم نام کسی با اینکه بی حساب عاشق و دیوانه و زائر داری حرمت امن ترین مأمنِ موجودات است بی سبب نیست اگر این همه طائر داری جلوی پنجره فولاد تو فهمیدم من که فراوانیِ خواننده و ذاکر داری بس که دارای مضامین وسیعی هستی بی حد و حصر ، نویسنده و شاعر داری به وفور از ادبیاتِ زمان دعبل شعر تا حوزهء اشعار معاصر داری عاشقان سجده به درگاه تو جایز گفتند شعر دربارهء تو سعدی و حافظ گفتند @hosenih زائرانِ تو زیادند که هر جا صف بود موقع بازرسی پشت سر ما صف بود وقت بوسیدن درهای حرم صحن به صحن دست بر سینه سوی گنبد آقا صف بود انبیا هم همه بودند حرم ، پشتِ سرِ خضر و نوحِ نبی و یوسف و عیسی صف بود تا کمی آب بنوشند ز سقاخانه تشنه هم بلکه نبودند ، وََ اما صف بود دستمان مثل همیشه به ضریحش نرسید بس که در دور و برِ مضجع مولا صف بود بسته های متبرک به حرم را خادم پخش می کرد و عجب بین گداها صف بود نمک و پارچۀ سبز و نخود بود و نبات هدیه بر گنبد و ایوان طلایش صلوات @hosenih نامش و جلوه اش و چهره اش انگار علیست بهترین نام در این گنبد دوار علیست نوهء علم و کمال و پدر جود و جواد پسر فاطمه و حیدر کرار علیست علمش از جعفر و خُلقش حَسن و خَلق حسین صورتش فاطمه و سیرت و کردار علیست چارده نور به سیمای رضا منعکس است چارده نور که یک قسمت از آن چار علیست جان عالم به فدای پدر شمس شموس که قیامت که شود شاخص و معیار علیست باید از شاه نجف شاه خراسان آید هست سِرّی به خدا مخزن اسرار علیست هشتمین نور امامت دهمین معصوم است مهربان بودن او از نسبش معلوم است @hosenih به جهانی ندهم این دل طوفانی را دل دیوانه که می دانم و می دانی را شوم افسرده اَقلّاً دو سه ماهی یکبار گر نبینم حرم شمس خراسانی را نور باران شده طوری که نبینید شما هیچ جای دگر این سبک چراغانی را جاذبه دارد و این جاذبه اش سبک علیست کرده دیوانۀ خود این همه ایرانی را با نگاه کرمش در گذر از نیشابور به طلا کرد بدل قیچیِ سلمانی را دوست دارم شده یکبار حرم تا به حرم من پیاده روم این جادهء طولانی را نوکری در حرمت علتِ بالیدنِ من قول دادی که بیایی تو سه جا دیدن من ⏹ © نقل از کانال رسمی "حسینیه
بسم الله الرحمن الرحيم ▶️ سلام ای ماه خوبی ها! سلام ای هشتمین سکوی معراج بشر تا عالم بالا. امام مهربان آقا، علی، موسی الرضای ما. دلم تنگ است آقاجان! وجودم شیشه ای نازک، گناهانم چنان سنگ است آقاجان! تو می دانی گرفتارم، گره روی گره دارم و این دنیای کژ رفتار پر آزار بی مقدار، والله مرا برده سر دارم. سر دارم، عزیزا با نگاهی التماس آمیز، سوی گنبدت فریاد می آرم: الا ای ضامن آهوی صحراها! الا ای کشتی امید دریاها، الا ای سید و سرور، رضا، آقای آقاها! نجاتم ده، براتم ده، به جان جد عطشانت -حسین بن علی- آب حیاتم ده! @hosenih بشر بیمار شد مولا، شفایی نیست. به جز مهر تو در عالم دوایی نیست. به درب خانه ات دیگر گدایی ام، گدایی نیست.برای من و آن کودک که زیر سایبان بمب خوابیده، کنار بارگاهت، آن سرای امن، جایی نیست؟! یکی انگار در من با خودم قهر است. به کامم زندگی بی بودنت زهر است. فراموشی بدخیمی بلای مردم شهر است، گویی یادشان رفته "رضا" دارند. کنار تو، کنار چارده معصوم جا دارند. @hosenih برایت نامه باید سرگشاده باشد ای سلطان. قلم در راه تو باید ابوذرزاده باشد نیز باید نامه بر مانند باد صبحگاهان امتحان پس داده باشد تا بگویم: حضرت "حق" دوستت دارم! رضا ای عشق مطلق دوستت دارم... ⏹ © به نقل از کانال رسمی "حسینیه؛
بسم‌الله الرحمن الرحیم ▶️ برده بالا مرا امام رضا از کجا تا کجا امام رضا باز نام شما وسط آمد باز آمد گدا، امام رضا @hosenih در مفاتیح قلب ما حک شد ذکر رفع بلا امام رضا سعی کردم ز تو جدا نشوم بس که داری صفا امام رضا عمدۀ خاطرات زندگیم خاطراتیست با امام رضا ذکر لبهای اوست معصومه ذکر معصومه یا امام رضا در حرم بعد هر شفا دادن حرف نقّاره ها امام رضا برده ای بارها دل از دل ما پای گنبد طلا امام رضا پسر فاطمه گره خورده جان ما با شما امام رضا @hosenih طول و عرض حرم مجال تو نیست وسعتت تا خدا امام رضا هست روی لب هر ایرانی همۀ هست ما امام رضا شب هر جمعه در دعای کمیل یا سریع الرضا امام رضا مشهد و کربلا دل از ما برد او جدا، او جدا، امام رضا او کریم است یک قدم بردار می دهد کربلا امام رضا داده میلیون براتِ کرببلا کرده محشر به پا امام رضا @hosenih اربعین کربلا پیاده نشد غم مخور هست تا امام رضا روی قولت حساب کرده دلم وقت مرگم بیا امام رضا ⏹ © به نقل از کانال "حسینیه؛
بسم‌الله الرحمن الرحیم ▶️ خدای مهربانی‌هاست سلطانی که من دارم فدای مهر بسیارش دل و جانی که من دارم کنارش ذره‌ی ناچیز چون خورشید می‌تابد ندارد هیچ موری این سلیمانی که من دارم @hosenih نمک پرورده‌ی دریای جودش بوده‌ام عمری پر است از شور احسانش نمکدانی که من دارم همیشه رو به گنبد با خدای خود سخن گفتم همیشه در حرم محکم شد ایمانی که من دارم نسیم رحمتش، بار گناه از دوش بردارد به آهی کاه گردد کوه عصیانی که من دارم به لطف گندمی که داده‌ام دست کبوترها دگر خالی نماند سفره‌ی نانی که من دارم @hosenih چه فرقی می‌کند آهو، کبوتر یا که سگ باشم که او بی‌اعتنا باشد به عنوانی که من دارم به وقت مرگ می‌آید به بالینم یقین دارم شروع وعده‌های اوست پایانی که من دارم ⏹ © به نقل از کانال حسینیه
علیه‌السلام 🔹دریای رحمت🔹 خوشا آن غریبی که یارش تو باشی قرار دل بی‌قرارش تو باشی خوشا آن‌که تنها تو را دوست دارد چه خوش‌تر اگر دوستدارش تو باشی ز بیداد پاییز هم غم ندارد هر آن دل که باغ و بهارش تو باشی خوشا آن گدایی که تنهای تنها کناری نشیند، کنارش تو باشی... بر آن محتضر می‌برم رشک هر شب که شمع شب احتضارش تو باشی... خوشا آن‌که یک عمر پروانه‌ات شد که یک لحظه شمع مزارش تو باشی... شعاری به پیشانی خود نوشتم خوشا آن‌که تنها شعارش تو باشی گدایم گدایم گدایم گدایم گدای علی بن موسی الرّضایم... چه غم گر گنه‌کار و نامه‌سیاهم علی بن موسی الرضا داد راهم امام رئوفی که عالم فدایش کرم کرد و داد از عنایت پناهم... سراپا شدم غرق دریای رحمت نگویید دیگر که غرق گناهم همه روی گردانده بودند از من رضا کرد با چشم رحمت نگاهم... به جز دامن آل عصمت نگیرم به غیر از رضای رضا را نخواهم چو می‌خواست راهم دهد از کرامت عطا کرد، سوز دل و اشک و آهم اگر خوار بودم، اگر پست بودم رضا داد قدرم، رضا داد جاهم... گدایم گدایم گدایم گدایم گدای علی بن موسی الرّضایم... 📝 🌐 shereheyat.ir/node/3978@ShereHeyat
در غربت تک و تنها برس به دادم امید دل تنگم بیا جوادم پاره پاره قلبم، به خدا دلم از این صحن و سرا رسانده پیغام مرا تا مَدینه و کرب و بلا رسیده جانم به سرم، بیا دمی را به برم امید زهرا پسرم میشوی ؛ نهم نور خدا می آیی که ببینی!! ز پا فتادم؛ امید دل تنگم بیا جوادم ♪ گفت کار من گشته تمام زِ خون دل پر شده جام تمام هستی و ملک؛ محوِ خلوت آن دو امام ♪ رو به قبله پایِ پدر و به آه و زاری پسر و دستِ نحیفش به سر و میکند سوی قبله سلام ♪ با این زهر رسیدم آخر ؛ به مرادم اُمید دل تنگم بیا جوادم یاد مادر عالمه کن!! برایِ من زمزمه کن ♪ در دم آخر به برم ذکر روضه فاطمه کن فبک للحسین ای پسرم شنیده ام از پدرم ♪ تو هم به بالایِ سَرم؛ حکایت علقمه کن با یاد کربو بلا گریه دما دم اُمید دل تنگم بیا جوادم + ♪ —–|●♯♩♪♫♬♬♫♪♩♯●|—– در غربت تک و تنها برس به دادم محمود کریم
کار تو، همه مهر و وفا بود، رضا جان  پاداش تو، کی زهر جفا بود، رضا جان  آن لحظه که پرپر زدی و آه کشیدی  معصومۀ مظلومه، کجا بود رضا جان  بر دیدنت آمد چو جوادت ز مدینه  سوز جگرش، یا ابتا بود رضا جان  تنها نه جگر، شمع‌صفت شد بدنت آب  کی قتل تو اینگونه روا بود، رضا جان  تو ناله زدی، در وسط حجره و زهرا بالای سرت نوحه‌سرا بود رضا جان  یک چشم تو در راه، به دیدار جوادت  چشم دگرت کرب و بلا بود، رضا جان  جان دادی و راحت شدی از زخم زبان‌ها  این زهر، برای تو شفا بود رضا جان  از آتش این زهر، تن و جان تو می‌سوخت  اما به لبت، ذکر خدا بود رضا جان  روزی که نبودیم در این عالم خاکی  در سینۀ ما، سوز شما بود رضا جان  از خویش مران «میثم» افتاده ز پا را  عمری درِ این خانه گدا بود رضا جان
خراسان می دهد بوی مدینه خراسان کوه غم دارد به سینه  خراسان را سراسر غم گرفته در و دیوار آن ماتم گرفته  خراسان! کو امام مهربانت؟  چه کردی با گرامی میهمانت؟ خراسان راز دل ها با رضا داشت  چه شب هایی که ذکر یا رضا داشت  خراسان کربلای دیگر ماست  مزار زاده ی پیغمبر ماست خراسان! می دهد خاکت گواهی ز مظلومی، شهیدی، بی گناهی به دل داغ امامت را نهادند امامت را به غربت زهر دادند دریغا! میهمان در خانه کشتند چه تنها و چه مظلومانه کشتند امامِ اِنس و جان را زهر دادند به تهدید و به ظلم و قهر دادند ز نارِ زهرِ دشمن، نور می سوخت سراپا همچو نخل طور می سوخت ز جا برخاست با رنگ پریده  غریبانه، عبا بر سر کشیده  گهی بی تاب و گه در تاب می شد  همه چون شمع روشن آب می شد  میان حجره ی در بسته می سوخت  نمی زد دم ولی پیوسته می سوخت  ز هفده خواهر والا تبارش  دریغا کس نبودی در کنارش به خود پیچید و تنها دست و پا زد  جوادش را، جوادش را صدا زد  دلش دریای خون، چشمش به در بود  امیدش دیدن روی پسر بود  پدر می گشت قلبش پاره پاره  پسر می کرد بر حالش نظاره  پدر چون شمع سوزان آب می شد  پسر هم مثل او بی تاب می شد پدر آهسته چشم خویش می بست  پسر می دید و جان می داد از دست  پسر از پرده ی دل ناله سر داد  پدر هم جان در آغوش پسر داد   
کعبه ی اهل ولاست صحن و سرای رضا شهر خراسان بُوَد کرب و بلای رضا در صف محشر خدا مشتری اشک اوست  هر که در اینجا کند گریه برای رضا کیست پناه همه جز پسر فاطمه؟  چیست رضای خدا غیر رضای رضا؟ بر سر دستش برند هدیه برای خدا  ریزد اگر دُرّ اشک، دیده به پای رضا زهر جفا ریخت ریخت، شعله به کانون دل خونِ جگر بود بود، قوت و غذای رضا نغمه ی قدّوسیان بود به آمین بلند  حیف که خاموش شد صوت دعای رضا یاد کند گر دَمی ز آن جگرِ چاک چاک  خون جگر جوشد از خشت طلای رضا از در باب الجواد می شنوم دم به دم  یا ابتای پسر، وا ولدای رضا بوسه به قبرش زدم، تازه زطوس آمدم  باز دلم در وطن کرده هوای رضا گر برود در جنان یا برود در جحیم  بر لبِ میثم بُوَد مدح و ثنای رضا 
دامن آلوده و بار گناه آورده ام گر چه آهی در بساطم نیست آه آورده ام هر که بودم هر که هستم با کسی مربوط نیست بر امام مهربان خود پناه آورده ام هر که آرد تحفه ای در محضر مولای خود من دو دست خالی و کوه گناه آورده ام در کرم شه را گدا باید گدا را نیز شاه من گدا دست گدایی سوی شاه آورده ام بر کبوترهای صحنت هدیه ی ناقابلی است گندم اشکی که در این بارگاه آورده ام ناله ام در سینه، اشگم در بصر، سوزم به دل نامه ای چون دود آه خود سیاه آورده ام نی عجل با کوه عصیان عفو، نازم را کشد رو به سوی مظهر عفو اله آورده ام ذرّه بودم زائر شمس الشّموسم کرده اند قطره ای بودم به این دریا پناه آورده ام گر چه هستم قطره ای ناچیز، یک دریای اشک هدیه بر مولای خود روحی فداه آورده ام هر فقیری هست دست خالیش سرمایه اش من فقیرم دست خالی را گواه آورده ام «میثما» مولا اگر پُرسد چه آوردی بگو سر به خاک زائرت از گرد راه آورده ام