خواستم یاری کنم اما در آن غوغا نشد
خواستم من هم بگیرم دست بابا را نشد
مادرم او را گرفت و تازیانه پشت هم،
هی فرود آمد، ولی دستان مادر وا نشد
دست مادر آخرش واشد، نمیگویم چطور
اینقدر گویم که زهرا دیگر آن زهرا نشد
من فقط میدانم آن روز و در آن کوچه، چه شد
من فقط دیدم، چرا افتاد مادر، پا نشد
حال و روزش فکر میکردم که بهتر میشود
هر چه ماندم منتظر، فردا وفرداها ... نشد
هر چه گشتم کوچه را، فردا و فرداها ... نبود
هر چه گشتم گوشواره آخرش پیدا نشد
من عصای پیری مادر شدم در کودکی
پیر هجده ساله، جز با تکیه بر من، پا نشد
آخرش خم شد به درگاه علی، ماه علی
آری، آن قامت به جز در پای یکتا، تا نشد
تا که مادر رفت، انگار از پدر چیزی نماند
در جهان هرگز امیری این قدر تنها نشد
پیش زینب بغض هایم در گلویم گیر کرد
خواستم زاری کنم، پیش حسین، اما نشد
چشم امید یتیمان! چشم را وا کن ببین
ناله هم سهم یتیمان تو از دنیا نشد
خون نشد پاک آخرش از برگ لاله، هر چقدر
ریخت بر دست علی آب روان، اسماء، نشد
شاعر : قاسم صرافان
کانال شعر فاطمه زهرا (سلام الله علیها)
https://eitaa.com/madareshohada
دیر آمدم…دیر آمدم… در داشت می سوخت
هیئت، میان “وای مادر” داشت می سوخت
دیوار دم می داد؛ در بر سینه می زد
محراب می نالید؛منبر داشت می سوخت
جانکاه: قرآنی که زیر دست و پا بود
جانکاه تر: آیات کوثر داشت می سوخت
آتش قیامت کرد؛ هیئت کربلا شد
باغ خدا یک بار دیگر داشت می سوخت
یاد حسین افتادم آن شب آب می خواست
ناصر که آب آورد سنگر داشت می سوخت
آمد صدای سوووت؛ آب از دستش افتاد
عباس زخمی بود اصغر داشت می سوخت
سربند یازهرای محسن غرق خون بود
سجاد، از سجده که سر برداشت، می سوخت
باید به یاران شهیدم می رسیدم
خط زیر آتش بود؛ معبر داشت می سوخت
برگشتم و دیدم میان روضه غوغاست
در عشق، سر تا پای اکبر داشت می سوخت
دیدم که زخم و تشنگی اینجا حقیرند
گودال، گل می داد و خنجر داشت می سوخت
شب بود و بعد از شام برگشتم به خانه
دیدم که بعد از قرن ها در داشت می سوخت
ما عشق را پشت در این خانه دیدیم
زهرا در آتش بود؛ حیدر داشت می سوخت
حسن بیاتانی
فیلم اجرای این شعر در محضر رهبری در فضای ایتترنت قابل دسترسی است
🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀
کانال شعر فاطمه زهرا (سلام الله علیها)
https://eitaa.com/madareshohada
دشمن میان کوچه چو بگرفت بر تو راه
رویش سیاه باد کز او شد جهان سیاه
دستش بلند گشت نگویم دگر چه شد
ترسم که جان شود به تن انس و جان تباه
دستش بلند گشت ولی از درون خاک
از دل کشید ناله پیمبر که آه آه
خورشید مات شد که چرا نیمههای روز
در کوچههای شهر مدینه گرفته ماه
گفتی که شب بخاک سپارد تو را علی
تا بعد مرگ هم نکند بر رخت نگاه
بر طفل دل شکستة تو ناله سرکنم
یا بر تو بارَم اشک غم، ای عصمت اله
او صبحدم شفای تو را خواست از خدا
تو مرگ خویش را طلبی وقت شامگاه
مظلومتر ندیده جهان از تو و، علی
تاریخ هست بر سخنم بهترین گواه
تو رنج خویش در دل شب میبری بگور
او، راز خود بوقت سحر میبرد بچاه
بردار سر ز خاک و شبی همرهش بیا
بنگر که بی تو شب بکجا میبرد پناه
بردار سر زخاک ز ششماههات بگو
برگو کجاست تربت آن طفل بیگناه؟
روزی عیان بخلق شود دردهای تو
کان روز مهدی تو شود بر تو دادخواه
«میثم» رخ نیاز بر این آستان بیار
ای مستمند، حاجتت از این خاندان بخواه
حاج غلامرضا سازگار
🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀
کانال شعر فاطمه زهرا (سلام الله علیها)
https://eitaa.com/madareshohada
الهی چشم دشمن هم نبیند آنچه من دیدم
که پامال خزان تنها گلم را در چمن دیدم
چراغ آرزوهای مرا کشتند در خانه
سیه تر روز خود از شب در این بیت الحزن دیدم
چگونه زنده مانم منکه تنها یاور خود را
بزیر تازیانه با دو چشم خویشتن دیدم
نگاهم بود بر دست مغیره رو چو گرداندم
گشودم چشم و سیل اشک در چشم حسن دیدم
کنار خانه زهرای مرا کشتند و بعد از آن
به مسجد قاتل او را به اشکم خنده زن دیدم
درون سینه آن مظلومه رازی داشت سر بسته
که من آثار آنرا آشکار از پیرهن دیدم
نمی گویم چه آمد بر سرم آنقدر می گویم
که مرگ خویش را هنگام غسل آن بدن دیدم
الهی جان من با آه من از دل برون آید
که آنشب لالۀ خونین خود را در کفن دیدم
به مظلومّی من تا عمر داری گریه کن «میثم»
که عمری خویش را تنها میان انجمن دیدم
حاج غلامرضا سازگار
🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀
کانال شعر فاطمه زهرا (سلام الله علیها)
https://eitaa.com/madareshohada
از لاله زار توحید آتش زبانه می زد
گل گشته بود پرپر بلبل ترانه می زد
در گلشن ولایت یک نو شکفته گل بود
گر می گذاشت گلچین آن گل جوانه می زد
من ایستاده بودم دیدم که مادرم را
قاتل گهی به کوچه گاهی بخانه می زد
گاهی به پشت و پهلو گاهی به دست و بازو
گاهی به چشم و صورت گاهی به شانه می زد
گردیده بود قنفذ هم دست با مغیره
او با غلاف شمشیر این تازیانه می زد
وقتی که باغ می سوخت صیاد بی مروت
مرغ شکسته پر را در آشیانه می زد
با چشم خویش دیدم جان دادن پدر را
از ناله ای که مادر در آستانه می زد
این روزها که میدید موی مرا پریشان
با اشک دیده می شست با دست، شانه می زد
هنگام شرح این غم از قلب زار (میثم)
مانند خانۀ ما آتش زبانه می زد
حاج غلامرضا سازگار
🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀
کانال شعر فاطمه زهرا (سلام الله علیها)
https://eitaa.com/madareshohada
فلک دیدی چه خاکی بر سرم کرد
به طفلی رخت ماتم در برم کرد
الهی بشکند دست مغیره
که در این آستان بی مادرم کرد
گُل من چون تو را در گِل بپوشم
زهجران تو خون دل بنوشم
در ایام جوانی قسمتم شد
که تابوت تو را گیرم بدوشم
دعائی زیر لب دارم شبانه
تو آمین گوی ای ماه یگانه
الهی هیچ مظلومی نبیند
عزیزش را به زیر تازیانه
بیا با هم ناز شب بخوانیم
دعای دل بتای و تب بخوانیم
کتاب قِصّۀ غم های خود را
نهان از دیدۀ زینب بخوانیم
به خاک افتاده جسم اطهرش بود
به روی دامن فضّه سرش بود
میان آن همه رنج و غم و درد
به فکر غصّه های شوهرش بود
همه عهد خدا بشکسته بودند
علیه ما بهم پیوسته بودند
از آن، در خانه ام از پا فتادم
که دست شوهرم را بسته بودند
شرار دل به گردونم بریزد
به دامن اشک گلگونم بریزد
پس از مرگ تو چشمم مانده در راه
که قاتل آید و خونم بریزد
پس از تو همچنان مرغ اسیرم
که هم از لانه هم از دانه سیرم
به جان باغبان ای گل دعا کن
که امشب در قفس تنها بمیرم
غمت برده زدل تاب و توانم
تو رفتی من چرا باید بمانم
گلویم آنچنان از گریه بسته
که نتوان بهر تو قرآن بخوانم
چرا شب غم ما را سحر نمی آید
چرا زیوسف زهرا خبر نمی آید
عزیز فاطمه مهدی بیا به محفل ما
مگر به محفل مادر پسر نمی آید
حسینم این همه بر سینه آذرم نزنید
نمک به زخم دل درد پروروم نزنید
در این مدینه همین جا سر مرا ببرید
غلاف تیغ به بازوی مادرم نزنید
رسد آهسته آوایت مرا بر گوش جان مهدی
کنار در، ستادی یا میان دوستان مهدی؟
به قربان صدای دلربایت گردم ای مولا
بیا بر مادر مظلومه ات قرآن بخوان مهدی
چرا بال و پر ما راشکستی
نهال بی بر ما را شکستی
الهی بشکند قنفذ دو دستت
که دست مادر ما را شکستی
نگاه نور عینت آتشم زد
تماشای حسینت آتشم زد
تنت را در کفن پیچیدم آن شب
سکوت زینبینت آتشم زد
نخلی که شکسته ثمرش را نزنید
مرغی که زمین خورده پرش را نزنید
دیدید اگر که دست مردی بسته
دیگر در خانه همسرش را نزنید
بر سوخته باغ ما دگر سر نزنید
این خانۀ آتش زده را در نزنید
از ما گذشت، مادری را دیگر
در خانه به پیش چشم دختر نزنید
حاج غلامرضا سازگار
🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀
کانال شعر فاطمه زهرا (سلام الله علیها)
https://eitaa.com/madareshohada
من نمیگم یکی بیاد دست علی رو وا کنه
یکی بیاد مغیره رو از مادرم جدا کنه
یکی بیاد تو این کوچه به مادرم کمک کنه
اشک حسین و پاک کنه به خواهرم کمک کنه
چشم فلک تا به حالا غریبی اینطور ندیده
چهل تا مرد جنگی و یه مادر قد خمیده
فضه داره با ناله هاش قلبمو از جا میکنه
هرکی با هرچی دستشه مادر مارو میزنه
🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀
#حضرت_زهرا_س_هجوم_به_بیت_ولایت
اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
ما چه می فهمیم اندوه در و دیوار را
ما چه می فهمیم اشکِ چشم های تار را
@hosenih
ما چه می فهمیم وقتی مادری در آتش است
پهلویش طاقت ندارد داغیِ مسمار را
مانده ام امشب بگویم از غلاف و کوچه ها
یا بگویم داستان میخ کج رفتار را
پشت در غوغا شده، ای کاش زینب نشنود
طعنه های مردکِ بی شرمِ بی مقدار را
آتش آورده ست پشت خانه ی وحی خدا
با خودش همراه کرده بی حیا، اشرار را
کینه هایی را که در دل داشت در پا جمع کرد..
زد ولی انداخت از پا حیدر کرار را
@hosenih
ما چه می فهمیم از این داغ وقتی مجتبی
دیده با چشم خود این داغ مصیبت بار را
شاعر: #احسان_نرگسی
#حضرت_زهرا_س_شهادت
گریه کنید مادر ما بیگناه بود
گریه کنید مادر ما پا به ماه بود
حوریه ای که برگ گل آسیب میزدش
در قتل او مشارکت یک سپاه بود
@hosenih
یک مرد هم نبود بگوید در آن میان
نامرد، این زنی که زدی بی پناه بود
از شدت خجالت از هم در این سه ماه
راه کلام این زن و شوهر، نگاه بود
جای تمام شهر برایش علی گریست
جای تمام شهر علی غرق آه بود
نگذاشت تا که فاطمه نفرینشان کند
ورنه به آه فاطمه عالم تباه بود
@hosenih
همصحبتی نداشت دگر بعد فاطمه
تنها کسی که گوش به او داد چاه بود
رغبت نداشت پا بگذارد به خانه اش
راه عبورش از وسط قتلگاه بود
شعر از گروه #یا_مظلوم
#حضرت_زهرا_س_هجوم_به_بیت_ولایت
دستی از راه رسید و به رُخت جا انداخت
پایی از راه رسید و جلویت پا انداخت
یکنفر که دلش از بُغض علی میجوشید
ضربهای زد به درِ خانه و دَر را انداخت
آتشی را به در "خانهی آب" آورد و
بین دیوار و درِ سوخته دعوا انداخت
ضربهی پایِ دَر و بی ادبیهایِ غلاف
بازویت را دو سه ماهی ز تقلّا انداخت
گره انداخت به کار همه دنیا آنکه،
ریسمان گردن مولای دو دنیا انداخت
در قیامت جلوی چشم همه میاُفتد
آنکه در کوچه تورا بین تماشا انداخت
✍ #محمدحسن_بیات_لو
به نقل از اشعار آیینی حسینیه
کانال اشعار روضه های مکتوب
https://eitaa.com/rozehayemaktoub3
#حضرت_زهرا_س_شهادت
تا گفت السلام علی...، روضه پا گرفت
قلب رئوف حضرت صاحب عزا، گرفت
از میخ گفت و از در و دیوار و دود گفت
از گرد و خاک چادر و روی کبود گفت
از دست بستهی یلخیبر، میان خلق
افتادن عمامهی حیدر میان خلق
لرزید شانههای قرار و امان ما
بیتاب شد ز گریه امام زمان ما
از روضهخوان بخواه سخن مختصر کند
آری بگو رعایت حال پسر کند
از شهر غربت پدرش زود بگذرد
نام مغیره را به زبان کمتر آورد
* *
قدری درنگ کرد و از آنجا گریز زد
از فاطمه به زینبکبری گریز زد
از کوچهی مدینه گذشت و به شام رفت
با کاروان به کوچهی پُر ازدحام رفت
یابن الحسن! به خاطر مادر ظهور کن
آقا تو را به زینب مضطر ظهور کن
✍ #طاهره_ابراهیم_نژاد_آکردی
📝 # | به نقل از اشعار آیینی حسینیه
کانال اشعار روضه های مکتوب
https://eitaa.com/rozehayemaktoub3
#حضرت_زهرا_س_شهادت
#طلیعه_فاطمیه
باز هم دل، بی قرار روضهٔ مادر شده
باز حرف صورت و سیلی و میخ در شده
بازهم آتش به جان ما رسیده از دری
کز غم سوزاندنش چشم دو عالم، تر شده
حرف، حرف بغض و کینه از علی بوده فقط
آتشی کز کینه، پنهان زیر خاکستر شده
فاطمیه شد، مرور خاطرات درد و داغ
علت کون و مکان، تنها و بی یاور شده
فاطمیه شد که دل بر منبر اندوه و اشک
روضهخوانِ رنجهای دخت پیغمبر شده
مهدیِ صاحب زمان دارد به لب شور و فغان
آسمان ازاین مصیبت خاکِ غم بر سر شده
بین آتش سوخت زهرا، تا علی مانَد فقط
سورهی کوثر فدایِ ساقیِ کوثر شده
ای علی! مظلوم عالَم! جان فدای غربتت
بعد زهرا خود بگو از غنچهی پرپر شده
غیر تو مظلوم و غیر فاطمه مظلومتر،
نیست در عالَم، غمت از هر غم افزونتر شده
کی به پایان میرسد شبهای بی مهتاب تو
وعدهی دیدارتان درعالم دیگر شده
* *
دوستت دارم اگرچه روسیاهم روسیاه
لطفت امّیدِ منِ شرمنده در محشر شده
✍ #اعظم_کلیابی
📝 #به نقل از اشعار آیینی حسینیه
کانال اشعار روضه های مکتوب
https://eitaa.com/rozehayemaktoub3