eitaa logo
اشعار روضه های مکتوب
2هزار دنبال‌کننده
9 عکس
9 ویدیو
1 فایل
انشاالله به مرور در این کانال اشعار مدح و مرثیه اهل بیت قرار داده خواهد شد. متون مرثیه آل الله را در کانال روضه های مکتوب ببینید: https://eitaa.com/rozehayemaktoub
مشاهده در ایتا
دانلود
ما اربعین نرفته‌ها گناه داریم اگه امسال میومدم الان توو موکبا بودم منم یکی از اون پیاده‌ها بودم توو جاده‌ی نجف به کربلا بودم اگه بودم به پای زائرای تو می‌افتادم برای دیدنت سرم رو می‌دادم که اربعین تو نمیره از یادم گدا مگه جز تو کیو داره؟ یا ثارالله و ابن ثاره چشام فقط تو برا تو می‌باره یا ثارالله وابن ثاره چکار کردی؟ که وقتی اسم تو میاد دلم میره دلم توو جاده‌ها قدم قدم میره تا می‌شنوم یکی داره حرم میره چکار کردم؟ میگن اجازه نیست که زائرت باشم اجازه نیست دیگه مسافرت باشم یه شب توو کربلا مجاورت باشم گدا مگه جز تو کیو داره؟ یا ثارالله و ابن ثاره چشام فقط تو برا تو می‌باره یا ثارالله وابن ثاره دلا خونه مگه به غیر کربلا پناه داریم؟ راهی مگه به غیر اشک و آه داریم؟ ما اربعین نرفته‌ها گُناه داریم دلا خونه خوشا به زائری که کربلا رفته که پای اون ضریح با صفا رفته کسی که کربلا نره کجا رفته؟ گدا مگه جز تو کیو داره؟ یا ثارالله و ابن ثاره چشام فقط تو برا تو می‌باره یا ثارالله وابن ثاره شاعر: رضا یزدانی
بسم الله الرحمن الرحيم ▶️ بايد نشست و از برکاتى چنين نوشت تا روز حشر از حسناتى چنين نوشت از کشتى وسيع نجاتى چنين نوشت از شور بهتر از عرفاتى چنين نوشت بر گردن جهان تشيع چه دينى است اين شور بى‌مقايسه حج حسينى است @hosenih کى ديده است جمعيتى اينچنين بگو شور و شعور و تربيتى اينچنين بگو يک مکتب و اهميتى اينچنين بگو کى ديده است تسليتى اينچنين بگو پاى پياده در دل صحرا به شوق کيست؟ گر خوانمش قيامت دنيا بعيد نيست @hosenih اين رستخيز عام که درسى حماسى است يک مکتب مجرب انسان‌شناسى است رزمايش بزرگ عبادى سياسى است اين کار ريشه‌اي‌ست پيامش اساسى است بى‌سابقه‌ترين تجمع روى زمين شده است حالا مدال وحدت ما اربعين شده است @hosenih اين اربعين همايشى از اتحاد ماست يک پرده از نمايش يوم‌الجهاد ماست مقياسى از تلاطم مردم نهاد ماست اين اربعين نشانه‌اى از اعتقاد ماست ما سال‌هاست عاشق يک بى‌کفن شديم تاثير عاشقى است که دور از وطن شديم @hosenih اول نجف مقابل ميخانه‌ی على جامى بزن ز باده‌ی مستانه‌ی على اذن دخول پشت در خانه‌ی على زآنجا سپس زيارت دردانه‌ی على بايد ولى شناخت سپس جان به کف گذشت بايد براى کرببلا از نجف گذشت @hosenih وقت وصال مى‌طلبد دل به جاده زد موکب به موکب از لب پیمانه باده زد بايد در اين مسير قدم بى‌اراده زد بوسه به روى تاول پاى پياده زد عاشق‌شدن وسيله‌ی آواره‌بودن است آوارگى نتيجه‌ی بيچاره‌بودن است @hosenih مردم دلى به سوى قرن مى‌برند آه جان‌هاى مست را سوى تن مى‌برند آه سر را براى کشته‌شدن مى‌برند آه دنبال خويش بچه و زن مى‌برند آه شکر خدا که غذاى فراوان رسانده‌اند زوار شاه تشنه که تشنه نمانده‌اند @hosenih پاى پر آبله غم مرهم نداشتند چيزى براى طى سفر کم نداشتند زن‌هاى اين پياده‌روى غم نداشتند يک لحظه ترس در دل خود هم نداشتند يک لحظه چادر از سر يک زن جدا نشد يک گوشواره دردسر گوش‌ها نشد @hosenih بعد از حسين جوشش مکتب شروع شد خونش که ريخت گريه‌ی هرشب شروع شد در بين دختران حرم تب شروع شد يک اربعين رسالت زينب شروع شد گرچه به روى ناقه‌ی عريان سوار شد حيدر شد و همش سخنش ذوالفقار شد @hosenih مرثيه را به وادى کوفه رساند و رفت او سنگ خورد ولى خطبه خواند و رفت در بين کوچه چادر خود را تکاند و رفت ابن زياد را سر جايش نشاند و رفت کاخ يزيد را به سر او خراب کرد او يک‌تنه به جاى همه انقلاب کرد ⏹ © کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
قربان عاشقی که شهیدان کوی عشق در روز حشر، رتبه‏ او آرزو کنند عباس نامدار، که شاهان روزگار از خاک کوی او، طلب آبرو کنند سقای آب بود و لب تشنه جان سپرد! می‏‎خواست تاکه آب کوثرش اندر گلو کنند دستش فتاد، داد خدا دست خود به وی! آنان که منکرند، بگو روبرو کنند! گر دست او نه دست خدایی است پس چرا از شاه تا گدا همه رو سوی او کنند؟! دربار او چو قبله‏ ارباب حاجت است باب الحوائجش همه جا گفتگو کنند!  استاد سازگار عباس حضرت عباس
چند شعر برای شهادت امام سجاد علیه السلام یعقوب کربلا چه قدر گریه می کنی از صبح زود تا به سحر گریه می کنی یعقوب را که غصه ی یوسف شکسته کرد داری برای چند نفر گریه می کنی؟ وقتی که چشم هات می افتد به معجری حق داری ای عزیز اگر گریه می کنی این طفل را به جان خودت آب داده اند دیگر چرا میان گذر گریه می کنی از صبح تا غروب فقط نیزه می زدند داری به قتل صبر پدر گریه میکنی چشمت چرا ضعیف شده بی رمق شده یعقوب کربلا چقدر گریه می کنی! با دیدن اسیر کجا می رود دلت با دیدن فقیر کجا می رود دلت علی اکبر لطیفیان
منم من،شهید سوز و اشک و ناله،به دل دارم داغ سه ساله عزیزان من،شدند از غربت،تمامی پرپر همچو لاله امامُ العارفینم،سید الساجدینم،من زین العابدینم واغربتا واویلا... اگرچه،خزانی دیدم باغ و گلشن،اگرچه زخمی شد مرا تن به شام وکوفه،ز خطبه ی من،شده ویرانه کاخ دشمن خطبه خواندم غوغا شد،شور محشر بر پا شد،ظلم و فتنه رسوا شد واغربتا واویلا... به عمرم،به یاد دلبر غصه خوردم،به دوشم بار ناله بردم چو دیدم جسم ِ،پدر را بی سر،میان مقتل جان سپردم صد پاره تن ای بابا،دور از وطن ای بابا،ای بی کفن ای بابا واغربتا واویلا...
مرا می‌شناسی بقیعم، منم قبله گاه غریبان مرا می‌شناسی بقیعم/ منم قبله گاه غریبان مرا می شناسی بقیعم/ که با اشک و آهم چراغان چه شبها که بی روضه مردم/ در آغوش من گریه کردند به صادق به باقر به سجاد/ به یاد حسن گریه کردند غم غربت من/ رسیده به افلاک که ارکان ارض است/ در اين تربت پاک (واویلا، واغربتا) بقیعم که پر کرده عمری/ غم فاطمه خلوتم را زپنهانی قبر زهرا/ بخوان قصه غربتم را گهی بر مزار امامان/ گهی نزد ام البنینم من آن تربت ساده هستم/ که با عرشیان همنشینم شده زائر من/ هزاران کبوتر شده همدم من/ مزار پیمبر (واویلا، واغربتا) پر از ماتم فاطمیه/ پر از داغ پیغمبرم من پر از روضه‌های نخوانده/ پر از غربت حیدرم من پریشانم از منع گریه/ پریشانم از منع ماتم به سر آید این عصر عسرت/ بنا بر روایات محکم دل من گرفته /خدایا خدایا از این عمروعاصان/ از این بولهب‌ها (واویلا، واغربتا) شاعر: ميلاد عرفان پور
بسم‌الله الرحمن الرحیم ▶️ تو یادگار حسینی که کربلا دیدی شبیه عمّه‌ی مظلومه‌ات بلا دیدی "سری به نیزه بلند است" را شما دیدی و غارت حرم و خیمه‌گاه را دیدی دو چشم گریه‌ی تو تا همیشه آباد است در این سکوت تو صدها هزار فریاد است @hosenih برای گریهـات آقا اشاره کافی بود همین که چشم تو بینَد سه‌ساله کافی بود گلوی نازک یک شیرخواره کافی بود به آب‌دادن ذبحی نظاره کافی بود تو را به غصّه چهل‌سال مبتلا دیدند به لحظهْ‌لحظهْ گریز تو کربلا دیدند @hosenih اگرچه عصر دهم قسمت تو غم گردید که سایه‌ی پدرت از سر تو کم گردید نصیب تو فقط آه و غم و الم گردید ز بار غصه‌ی یاران قَدِ تو خم گردید اگرچه تبْ نگهت را ز درد، تیره نمود خدا برای امامت تو را ذخیره نمود @hosenih دلتْ ز داغِ اسارت غمِ فراوان داشت دو پلک چشم ترِ تو همیشه باران داشت همیشه خاطرِ تو یادی از شهیدان داشت به سینه روضه‌ی مکشوف چون هزاران داشت سه‌شعبه دیدی و تیر و گلوی اصغر را تو تیغ دیدی و خنجر به روی حنجر را @hosenih به نوک نی سرِ خورشید ماه قافله بود نگاهبان سر شیرخواره حرمله بود به دست و پای تو در این مسیر سلسله بود غمی که کُشته تو را شام بود و هلهله بود شهادت ارث شما بود و اعتبار شما به ظلمْ سوی اسارت کشید کار شما @hosenih چه رفت بر دل غمدیده‌ات به دفن پدر درون قبر زدی ناله‌ای ز سوز جگر سری نمانده کنی رو به سوی قبله دگر رواست خون بشود جاری از غمت ز بصر به دفن شاه شهیدان کفن نبود آنروز به زیر آن همه نیزه بدن نبود آنروز ⏹ © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بسم الله الرحمن الرحيم (با تلخیص و تصرف) ▶️ من یادگار دستهای بسته هستم من شاهد زنجیر های خسته هستم وقتی که دست عمه ام را بسته دیدم حتی صبوری را ز دستش خسته دیدم @hosenih آنچه که ما دیدیم چشم غم ندیده حتی اسیر کفر و رومی هم ندیده من دیده ام صبر و قرار زخمها را من دیده ام شلّاق تند اخمها را @hosenih روزیکه رو و آبرو و اَبرویم سوخت عمامه ام آتش گرفت و گیسویم سوخت وقتی حریم حرمت ما را شکستند درّندگان بر سینۀ قرآن نشستند @hosenih گلزار طف پیش نگاهم لاله گون بود معراج دارالحرب چون دریای خون بود @hosenih وقتی عبور از قتلگاه نور کردم با کوه غم صبر از سرِ دستور کردم من سروهای نور را اِستاده دیدم تن های بی سر بر زمین افتاده دیدم در خیمه بر قلب پریشان تاب دادم با اشک بر لبهای عطشان آب دادم @hosenih من عرش اعظم را ز غم دلریش دیدم من ذبح اعظم را به چشم خویش دیدم از شام عاشورا همان شام غریبان دیدم یتیمان را همه سر در گریبان @hosenih از کربلا تا کوفه تا شام و مدینه تا آخرِ عمرم ندیدم غیر کینه دشمن مرا یک عمر گریان دید و خندید بر داغهای سخت نالان دید و خندید یک عمر بر گلهای پرپر گریه کردم یک عمر بر رگهای حنجر گریه کردم @hosenih تنها نه هجده سر بروی نیزه دیدم عمامه و معجر بر روی نیزه دیدم هفتاد و دو گل پیش چشمم بود پرپر هشتاد و چار آزاده زن در حصر لشگر من دفن کردم نعش های بی کفن را من دفن کردم رأسها دور از بدن را از داغهای کوچه و بازار و صحرا من مرگ را از حق طلب کردم چو زهرا ⏹ © اشعار آیینی حسینیه
بسم‌ الله الرحمن الرحیم ▶️ روضه ی سوختن کرب و بلا را دیده او وداع حرم و خون خدا را دیده قاتل و مقتل کلِّ شهدا را دیده عصر آن واقعه قحطی حیا را دیده هر چه ما روضه شنیدیم تمامش را دید آتش و سوختن اهل خیامش را دید @hosenih دیده پاهای مغیلان زده ی خواهر را درد شرمندگی از سوختن معجر را خنده ی شمر و سنان زجر به یکدیگر را ساربان و پدر و قصه ی انگشتر را کاش در کرب و بلا این همه نیرنگ نبود کاش انگشتر و انگشت بهم تنگ نبود روز تشییع پدر تیر سه پر پیرش کرد قبر کوچک،تن سقا،چقدر پیرش کرد روی نیزه شدن آن همه سر پیرش کرد خیزران و لب و دندان پدر پیرش کرد زیر زنجیر تمام بدنش زخمی بود تا چهل سال دلش مثل تنش زخمی بود @hosenih شام بر روح و تنش تیغه ی تکفیر کشید آتش از بام که افتاد سرش تیر کشید درد بسیار تر از خنجر و شمشیر کشید یکسر از قهقهه ی حرمله تحقیر کشید مرد تنهای اسیران شده باشی سخت است شاهدی بر صدقه نان شده باشی سخت است ⏹ © اشعار آیینی حسینیه
بسم‌ الله الرحمن الرحیم ▶️ چهل سال است در تب گریه کردم چهل سال است هر شب گریه کردم چهل سال است من بیدار ماندم صحیفه را نوشتم روضه خواندم @hosenih چهل سال است غرق اشک و آهم شبانه روز یاد قتلگاهم چهل سال است خواب شمر دیدم به دستش خنجری دیدم پریدم چهل سال است گفتم دادِ بیداد همیشه ظرف آب از دستم افتاد چهل سال است تا مذبوح دیدم نشستم بر زمین، ضجه کشیدم چهل سال است دشت کربلایم به یاد روز دفن و بوریایم چهل سال است فکر اصغرم من عزادار ذبیحی پرپرم من چهل سال است مانند ربابم به کام تشنه، زیر آفتابم چهل سال است می گویم خدایا عطا کن خیر، سهلِ ساعدی را @hosenih چهل سال است یاد شهر شامم کنار عمه ها در ازدحامم چهل سال است بر زخمم نمک خورد بمیرم عمه ام زینب کتک خورد چهل سال است می گویم رقیه زنم بر دست می گویم رقیه چهل سال است در بزم شرابم به یاد خیزران خانه خرابم چهل سال است می سوزد وجودم به روی ناقه با غل بسته بودم @hosenih چهل سال است داد از سنگ دارم به روی خود نشان از چنگ دارم نگو این زهر امانم را بریده چهل سال است عمرم سر رسیده ⏹ © اشعار آیینی حسینیه
* لحظه ای از عمر تو نگذشته بی ذکر و عبادت بر لبت پیوسته آیات الهی کرده عادت حلقه ی زنجیر را با پیکرت عرض ارادت ظلم شد بر تو فزون و کم نشد از تو سیادت داد دشمن بر جلال و عزّت و قدرت شهادت با شهامت با شجاعت با فصاحت با رشادت بر تمام شامیان منشور خود اعلام کردی شام را بر چشم شاه شام همچون شام کردی * گر چه دستت بسته بود از عمق جان فریاد کردی تا نفس ها را زحبس سینه ها آزاد کردی کربلای دیگری در شام غم بنیاد کردی در غل و زنجیر جنگی سخت با بیداد کردی قلب زهرا و امیرالمؤمنین را شاد کردی شام را نه ملک هستی را حسین آباد کردی خصم را مغلوب با فریاد ظالم سوز کردی بلکه با یک خطبه ثارالله را پیروز کردی * ای به صحرا نخل ها سرشبز از اشگ شب تو ای خدا بالیده بر آهنگ یارب یارب تو ای تمام سینه ها کانونی از تاب و تب تو ذکر حقّ در اوج غم یک دم نیفتاد از لب تو گر همه عالم شود فانی نمیرد مکتب تو می درخشد بهتر از درخشید خورشید گردون کوکب تو دست حقّ ، بازوی حیدر، خُلق احمد، را تو داری بر فراز ناقه معراج محمّد (ص) را تو داری * ای بیقع بی چراغت کربلای دیگر ما اشگ تو تا صبح محشر جاری از چشم تر ما مهر تو خوش زجان پاک ما در پیکر ما داغ عشق تو مدال سینه ی غم پرور ما سیّد ما، سرور ما، اسوه ی ما، رهبر ما طوف دیدار بقیع توست حجّ اکبر ما کم نگردد از مقام و عزّت و جاه رفیعت گر شود هر سال «میثم» خاک زوّار بقیعت
  دریا به دیده ی تر من گریه می کند آتش ز سوز حنجر من گریه می کند سنگی که میزنند به فرقم ز روی بام بر زخم تازۀ سر من گریه می کند از حلقه های سلسله خون می چکد چو اشک زنجیر هم به پیکر من گریه می کند ریزد سرشک دیده ی اکبر به نوک نی اینجا به من برادر من گریه می کند وقتی زدند خنده به اشکم زنان شام دیدم سه ساله خواهر من گریه می کند رأس حسین بر همه سر می زند ولی چون می رسد برابر من گریه می کند ای اهل شام پای نکوبید بر زمین کاینجا ستاده مادر من گریه می کند تا روز حشر هر که به گُل می کند نگاه بر لاله های پرپر من گریه می کند زنهای شام هلهله و خنده می کنند جایی که جدّ اطهر من گریه می کند بگذار ظالمانه بخندند شامیان «میثم» که هست ذاکر من گریه می کند