مسموم زهر ظلم و جفایم/غریب بغدا،ابن الرضایم
آه/سوزد این دلم/که همسر من/شده قاتلم
آه/آه و واویلا...
در کنج حجره جان می سپارم/جز درد ومحنت یاری ندارم
آه/چشمم گریان است/دلم سوزان است/کامم عطشان است
آه/آه و واویلا...
از ظلم و بیداد دخت مأمون/در این غریبی دلم شده خون
آه/ناله ها زدم/در بین حُجره/دست و پا زدم
آه/آه و واویلا...
از تشنگی در شور و نوایم/وارث به داغ کرببلایم
آه/غربت دلبر/گلهای پرپر/عطش ِ اصغر
من گرچه دلخون گرچه غریبم/گریه کن ِ آن شَیب الخضیبم
آه/آن دور از وطن/صد پاره بدن/بی غُسل و کفن
آه/مظلوم حسین جان...
#امام_جواد_شهادت
میان حجره غریبانه دست و پا میزد
همان که روضه اش آتش به جان ما میزد
میان اشهد خود گاه یا رضا میگفت
و گاه مادر مظلومه را صدا میزد
تمام حاجت او انتقام سیلی بود...
....از آن که مادرشان را به کوچه ها میزد
صدای ناله ی او: آه سوختم ،جگرم
شراره ها به دل حضرت رضا میزد
دلش گرفت برای کسی که در گودال
عدو به پیکر او نیزه بی هوا میزد (۱)
مهدی نظری به نقل از اشعار آیینی
ای مزارت چراغ دل ما
یاد تو گرمی محفل ما
مهر تو روح آب و گل ما
نام تو حل هر مشکل ما
سیدی یا جواد الائمه
کاظمین تو دار الولایم
قبر تو کعبه و کربلایم
تو جواد استی و من گدایم
با عنایات تو آشنایم
سیدی یا جوادالائمه
باب صحن تو باب المردام
چهره بر آستانت نهادم
دل به مهر و ولای تو دادم
هر که هستم گدای جوادم
سیدی یا جوادالائمه
رشتة دل جز از تو گسستم
از ازل دل به مهر تو بستم
زیر کوه معاصی شکستم
کس نگیرد به غیر از تو دستم
سیدی یا جوادالائمه
یابن زهرا ببین روسیاهم
هستیم گشته بار گناهم
خاری افتاده در خاک راهم
جان زهرا بکن یک نگاهم
سیدی یا جوادالائمه
ای عرش، خاک پای تو یا حضرت جواد
جود و کرم گدای تو یا حضرت جواد
دل مهبط ولای تو یا حضرت جواد
قرآن پر از ثنای تو یا حضرت جواد
مدّاح تو خدای تو یا حضرت جواد
جان جهان فدای تو یا حضرت جواد
در حُسن تو فروغ خدا موج می زند
آیات جود و لطف و عطا موج می زند
در خُلق با صفات، صفا موج می زند
در طلعت جمال رضا موج می زند
راز و نیاز و ذکر و دعا موج می زند
در صحن با صفای تو یا حضرت جواد
ا آن جلال و عزّت و قدر و جلال و جاه
گردید بر تو خانه ی در بسته قتلگاه
شد همسر تو قاتلت ای حجّت اله
در موسم جوانی، بی جرم و بی گناه
شد قسمت تو زهر جفا آه آه آه
از یار بی وفای تو یا حضرت جواد
در بین حجره سوختی و دست و پا زدی
وز سوز دل رسول خدا را صدا زدی
هنگام مرگ ناله به یاد رضا زدی
از اشگ دیده زخم درون را دوا زدی
در بیت خویش ناله ی واغربتا زدی
کی بود این سزای تو یا حضرت جواد
با آن جلال و عزت و قدر و جلال و جاه گردید بر تو خانه در بسته قتلگاه
شد همسر تو قاتلت ای حجت اله
شد قسمت تو زهر جفا آه آه آه
از یار بی وفای تو یا حضرت جواد
امشب گریه کنیم برا عزیز امام رضا برا غریب بغداد مجلس مجلس جوان امام رضا است
در بین حجره سوختی و دست و پا زدی
وز سوز دل رسول خدا را صدا زدی
هنگام مرگ ناله به یاد رضا زدی
در بیت خویش ناله وا غربتا زدی
کی بود این سزای تو یا حضرت جواد
استاد سازگار
بسم الله الرحمن الرحیم
#امام_باقر_ع_شهادت
شاعر: #محمود_ژوليده
▶️
یادم نمیرود که در آن عصرِ پر غبار
آمد بسوی خیمه ی ما اسب بی سوار
دیدم که عمه های حزینم به سوز و آه
اطرافِ ذوالجناح گرفتند، ناله دار
@hosenih
اما چه ذوالجناح، که با زینِ واژه گون
چون ابر میگریست در آن بِین، زار زار
میخواست پشتِ خیمه رود، جان دهد، ز داغ
اما چو دید پرسشِ طفلانِ بی قرار
ناچار بازگشت به گودالِ قتلگاه
پس در پی اَش زنان و عزیزان، نقابدار
ای وایِ من، خدا نکند قسمتِ کسی
دیدیم آنچه را که ندیده ست روزگار
از روی تلِ زینبه، پیشِ دیده بود...
تا انتهای حفره ی گودال، تارِ تار
شمشیر و نیزه بود که میخورد بر حسین
بارانِ تیر و سنگ، ز هر سویِ کارزار
والشمرُ جالسُن، چه بگویم که پیشِ ما
بر نیزه راسِ جدِّ غریبم شد آشکار
آنشب چها گذشت،،،بماند برای بعد
تازه به روز بعد، شد اسلام داغدار
دشمن که عمه های مرا در طناب بست
بدجور مادرم به جنان گشت اشکبار
عمداً عبور داد، حرم را ز کشته ها
تا اشکِ تازه گیرد از این جمعِ سوگوار
مردانمان که کشته و بی سر، روی زمین
زنهایمان، اسیرِ سپاهی تباهکار
تا آن زمان، حرم به اسیری نرفته بود
آل علی، به ناقه ی عریان، حجاب دار
باور کنید عمه ام از کربلا به بعد
تا شام و کوفه، پیر شد از غصه، شرمسار
در شهرِ شام بود، که بابای من ز شرم
میگفت: کاش زنده نبودم در این دیار
یادم نمیرود که به بزم حرامیان
عمه گریست، از طمعِ چشمِ نابکار
با اینهمه غریبی و تحقیر و داغ و درد
دشمن شکست خورد و حرم شد پر افتخار
@hosenih
با خطبه های پر ز طنینَش قیام کرد
پیروز شد صبوری عمه، شکوه بار
تنها وصیتم به شما حفظ روضه هاست
تا آن زمان که میرسد از راه تک سوار
⏹
© اشعار آیینی حسینیه
منم کشته از زهر کینه عزایم باشد بی قرینه
به حال من گرید مدینه واویلا
جگرم، باشد پاره پاره ازظلم دشمن
بگرید برمن هرگلی درگلشن
واویلا واویلا
یا فاطمه ببین مادر شد باقرت چوگل پرپر
واغربتا غریبم من
همینجا که جانم فداشد کوچه ها غوغا به پا شد
خیانت بر زهرا روا شد واویلا
همین جا شده مادرم شهیده
زبار غصه قامتش خمیده
واویلا واویلا
وقت رفتن عزادارم گریان درو دیوارم
واغربتا غریبم من
دم رفتن این شد نوایم حزین داغ نینوایم
به یاد شه سر جدایم واویلا
دیدم که به مقتل سرش تشنه لب جداشد
ماه نیزه ها شد
واویلا واویلا
رسانده جان من برلب احوال عمه ام زینب
واغربتا غریبم من
به سبک نسیمی
دلم در مدینه زائر شد عزای حضرت باقر شد
واویلا...
گشته پرپر گل یاسمن تسلیت حجت بن الحسن
گشته مسموم کینه مولا به جنت نوحه گر شد زهرا(س)
دل به غم مبتلا گردیده مدینه کربلا گردیده
چشم دل خونفشان داغت فاطمه(س) نوحه خوان داغت
عزیزم از چه مضطر گشتی مثل آلاله پرپر گشتی
به قربان دو چشم ترت ورم کرده چرا پیکرت
چونکه دل بر غم تو دادم یاد بازوی خود افتادم
شکست از ضربه ای پهلویم ورم کرد از جفا بازویم
ستم بین دیوار و در شد گل نشکفته ام پرپر شد
بسم الله الرحمن الرحيم
#امام_باقر_ع_شهادت
#حسن_لطفی
▶️
نینوا را سوزاند
ناله ام عاقبت این بیتِ عزا را سوزاند
به عبا پیچیدم
می کشم آه، همین آه عبا را سوزاند
@hosenih
باز هم سوخت لبم
کفِ آبی، عطشم کرببلا را سوزاند
کربلا گفتم باز
جگرم را نفسم را، سر و پا را سوزاند
شد غروب و گودال
دیدم آتش همه جا را، همه جا را سوزاند
خیمه ای اُفتاد و
بدنِ غرقِ به خونِ شهدا را سوزاند
@hosenih
مشعلی روشن شد
دامنِ دخترکی غرقِ دعا را سوزاند
شعله تا بالا رفت
گیسوانِ زِ سرِ نیزه رها را سوزاند
وای از نامحرم
حرمله باز دلِ عمه ی ما را سوزاند...
⏹
© اشعار آیینی حسینیه
بسم الله الرحمن الرحيم
#امام_باقر_ع_شهادت
#سیدپوریا_هاشمی
▶️
ستم روزگار یادش هست
غم لیل و نهار یادش هست
دیده ی اشکبار یادش هست
آنهمه قلب زار یادش هست
روضهی بی شمار یادش هست
نیمه جان بین بستر افتاده
باز تب کرده مضطر افتاده
به لبش ذکر مادر افتاده
یاد یک جای دیگر افتاده
چادر پرغبار یادش هست
@hosenih
زهر کرده اثر به اعضایش
ناتوان دست و بی رمق پایش
ترک افتاده است لبهایش
العطش العطش شد آوایش
لب زخمی یار یادش هست
پیر بود و خمیده قامت بود
خانه اش کل سال هیات بود
به تنش ردی از جسارت بود
قاتلش روضهی اسارت بود
لحظه های فرار یادش هست
سالها قلب بی قراری داشت
گله ها از شتر سواری داشت
با رقیه چه روزگاری داشت..
با غمش آه و گریه زاری داشت
آبله بود و خار یادش هست
@hosenih
همه ی عمر خود پریشان بود
یاد جدش همیشه گریان بود
آی مردم حسین عطشان بود
آبروی قبیله عریان بود
یک تن و ده سوار یادش هست
عمه هایش چقدر ترسیدند
کوچه های شلوغ را دیدند
مست ها آمدند رقصیدند
به سر روی نیزه خندیدند
زینب بی قرار یادش هست
⏹
© اشعار آیینی حسینیه
باقر علم مصطفا هستم
وارث حلم انبیا هستم
ساکن عرش کبریا هستم
از اهالی کربلا هستم
سینه ام از غم و بلا چاک است
سنگ روی مزار من خاک است
نورم از نور حضرت زهراست
پدرمن شفیع روز جزاست
عشق من در تمامی دلهاست
جدمن آفتاب عاشوراست
سینه ام مملو از تب عشق است
مکتبم چونکه مکتب عشق است
همۀ خاطرات من درد است
زندگی و حیات من درد است
دفترم که دوات من درد است
تاقیامت بساط من درد است
آفتاب غمم غروب نداشت
اشک من از عزا دریغ نداشت
من خودم مشک پاره را دیدم
گلوی شیرخواره را دیدم
غارت گاهواره را دیدم
خیمه پر شراره را دیدم
ارباً ارباًی اکبر آبم کرد
زخم پهلوی او کبابم کرد
علم افتاد و عمه جان افتاد
ناگهان دیدم آسمان افتاد
تازیانه به جانمان افتاد
روی جسم همه نشان افتاد
قسمتم زخم خار صحرا شد
روی عمه شبیه زهرا شد
می شود نیزه دید و اشک نریخت؟
روی مقتل رسید و اشک نریخت؟
میشود دل برید و اشک نریخت؟
از گلو بوسه چید و اشک نریخت؟
دیدم از تل تنی که لرزان شد
وقتی افتاد نیزه باران شد
من خودم قتل شاه را دیدم
خیمۀ بی سپاه را دیدم
عمۀ بی پناه را دیدم
من خودم قتلگاه را دیدم
پدرم را اسیر تب دیدم
روزها را تمام، شب دیدم
گریه های رباب را دیدم
ناقۀ بی رکاب را دیدم
کل بزم شراب را دیدم
محمل بی حجاب را دیدم
دردلم زخمهای دشنام است
قاتل من خرابۀ شام است
شعر از مهدی نظری با اندکی دخل و تصرف
به نقل از کانال اشعار آیینی حسینیه
زمینه؛ باقرالعلوم.mp3
1.43M
#امام_باقر علیهالسلام
#زمینه
🔹باقرالعلوم🔹
میون شبای تیره، تو ماه تمومی
ای آقا تو فخر شیعه، باقرالعلومی
از شور جهاد تو این باغ سرزنده شده
این مکتب به برکت تو پاینده شده
آب حیاته، چراغ راهه
حرف تو واسه ما
جوشش علمت، جذبۀ چشمت
غوغا کرد، تا ابد تو دلا
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
تو دل تو داغ عصرِ عاشورا نشسته
عمه زینبو میدیدی با دستای بسته
اولین خاطرۀ تلخت داغ شهداست
علت بارون نگاهت آه اسراست
خیمه و غارت، داغ اسارت
روضۀ هر شبه
یه عمره آقا، دلیل اشکات
غصۀ غربت زینبه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ستاره صبحی آقا توی شام غمها
تو کودکی هم خروشی داری مثل مولا
شمشیر کلام تو هردم غوغا میکنه
وقتی که یزیدو تو مسجد رسوا میکنه
عزت زهرا هیبت مولا
تو نگات جاریه
تیغ کلامت بر سر دشمن
تا قیامت آقا کاریه
شاعر: #سیدعلیرضا_شفیعی
نغمهپرداز: #محمدرضا_رضایی
🌐 shereheyat.ir/node/4708
✅ @ShereHeyat_Nohe
کانال اشعار روضه های مکتوب