eitaa logo
اشعار روضه های مکتوب
1.6هزار دنبال‌کننده
9 عکس
9 ویدیو
1 فایل
انشاالله به مرور در این کانال اشعار مدح و مرثیه اهل بیت قرار داده خواهد شد. متون مرثیه آل الله را در کانال روضه های مکتوب ببینید: https://eitaa.com/rozehayemaktoub
مشاهده در ایتا
دانلود
اشعار شهادت امام هادی علیه السلام
بسم‌الله الرحمن الرحیم ▶️ شده ام بر آن که پری زنم به هوات یا علی النقی سفری کنم و سری زنم به سرات یاعلی النقی به هوات تازه کنم نفس، به سرات آیم از این قفس برسم به مأمن آسمان رهات یا علی النقی هله ای قلم تو شروع کن، ز درون درآ و طلوع کن بنویس سردر مشق های سیات یاعلی النقی @hosenih بنویس دست مِداحتم نرسد به عرش فضائلت شود آب های جهان اگر که دوات یاعلی النقی بنویس اوج کدام دم، برسد به وسعت آن قلم که دمیده جامعه ای بدان جلوات یا علی النقی تو همان تجلّی ایزدی، که به شکل بنده درآمدی و سروده ای غزل از زبان خدات یاعلی النقی ز عدم وجود درست کن، ز نبود بود درست کن و به شیر جان بده با مسیح نگات یاعلی النقی @hosenih منم آشنای قدیم تو، ز دیار عبدالعظیم تو که سلام می دهمت به شوق لقات یاعلی النقی نبود به بودن تو غمم، بخدا که حر جهنمم که گرفته ام به ولات برگ برات یاعلی النقی بگذار کعبه ی سامرا، قدمی طواف کنم تورا سر خویش را بزنم به کوی منات یا علی النقی ⏹ © به نقل از اشعار آیینی حسینیه
بسم‌ الله الرحمن الرحیم ▶️ علی الدوام‌ نمک گیر دست خوبانم چه سرّی است در این رابطه نمیدانم فقط به دامن آل علی دخیل شدم اگر چه تر شده با هرگناه دامانم سلام حضرت هادی! سلام اربابم! بگیر دست مرا خسته ام پریشانم به زیر دست شما تربیت شدم یک‌ عمر همیشه نان تو بوده به زیر دندانم دلم‌ گرفته برایت غریب جان دادی برای مادرتان باز روضه میخوانم عزا عزا جگر فاطمه شرر دارد علی شدن چقدر رنج و دردسر دارد @hosenih مصیبت است که از دوستان جدا باشی اسیر هر شبه ی نانجیب ها باشی دلت برای مدینه همیشه پر بزند ولی همیشه‌ گرفتار سامرا باشی دعای اهل و عیالت به پادگان این است که از جسارت سربازها رها باشی دلت‌شکسته ولی بازهم سرت نشکست قرار نیست که با سنگ آشنا باشی قرار نیست تنت را به نیزه ها ببرند قرار نیست که بر روی بوریا باشی میان ناله ی تو کف نمیزند احدی خدا نخواست که بین سرو صدا باشی تمام اهل حرم خانه اند پشت حجاب بفکر غارت پوشیه ها چرا باشی؟! چه روضه ها که نهان مانده است با زینب بزن به سینه ی خود دم بگیر یا زینب.. ⏹ © اشعار آیینی حسینیه
سلام،به تو که حجّت خدایی گل بهشت مصطفایی غریب شهر سامرایی مقام تو اعلا مولا مولا تَرَنُّم دلها مولا مولا امامِ هادی یا مولا مولا امامِ هادی یا مولا مولا... شدی،پاره جگر به زهر کینه ما و شرار و سوز سینه گِرید به تو یاسِ مدینه قتیلِ اَعدایی مولا مولا عزیز زهرایی مولا مولا تو هستیِ مایی مولا مولا امامِ هادی یا مولا مولا تو و،غریبی و قلب کباب و مرثیه و چَشم پر آب و حکایت بزم شراب و ز داغ تو جان شد بر لب بر لب ولی بُوَد دلها یا رب یا رب حزین و سوزانِ زینب زینب حسین حسین مولا یا ثارالله.
یا حجت بن الحسن ای نور دیده عزای جدّ غریب تو رسیده ای اُمید همه سرت سلامت مهدیِ فاطمه سرت سلامت واویلا واویلا آه و واویلا... مسموم ِ زهر جفا شد امام ِ ما گریان شد از غربتش حیدر و زهرا گرچه از داغش هر دیده پُر آب است غصه ی ما از آن بزم شراب است واویلا واویلا آه و واویلا... گریه کن ِ این دو غم شد هر خاص و عام یک بزم شراب اینجا یکی هم در شام اولاد زهرا با چشمان ِ گریان لبهای خونین و چوب خیزران واویلا واویلا آه و واویلا...
درسامرا ازداغ يارم گشته غوغا كايد صداي ناله ي سوزان زهرا رنگ شفق دارد رخ شمس هدايت هادي دلها جان دهد درشهرغربت ديده فروبسته اميدش يك نگاه است تاكه بيايد مادر ش چشمش براه است تاديده بررخسار نيلي اش گشايد يا يك نظر برچادر خاكي نمايد بيند اگر سيماي اوجان ميسپارد جز اين به قلبش آرزو ديگر ندارد ازسامرايش ميرسد بوي مدينه خود گرچه ميسوز د ززهر جوروكينه زهر جفا كي عمر اورا خاتمه داد جان رازداغ غصه هاي فاطمه داد
علیه‌السلام 🔹من اَتاکُم نَجَی🔹 دلم امشب گدای سامرّاست از تو غیر از تو را نخواهم خواست یا علیَّ النَّقیّ و یا هادی حرم تو بهشت قرب خداست آسمان خاکبوس گنبد تو کهکشان پیش پای تو برخاست «مَهْبِطَ الْوَحْی» و «مَعْدِنَ الرَّحْمَة» دل دریایی و زلال شماست ذرّه با یک اشاره‌ات خورشید قطره با یک نگاه تو دریاست «مَن عَصاکُم فَقَد عَصَی الله» است که مطیع شما، مطیع خداست.. «قَد نَشَرتُم شَرایِعَ الاَحکام» راه غیر از شما فریب و خطاست «قولُکُم صِدق، فِعلُکُم حَقٌّ اَمرُکُم مُتَّبَع» که حکم قضاست بسته بر بال هر ملک آمین نَفَس جاری تو عین دعاست.. مشعل جامعه کبیرۀ تو به یقین رهگشای اهل ولاست.. و خدا در طلیعۀ خلقت عرش خود را به نورتان آراست.. 📝 🌐 shereheyat.ir/node/3994@ShereHeyat اشعار روضه های مکتوب @rozehayemaktoub3
|⇦•این قبلۀ اربـاب مـراد اسـت... ویژۀ ولادت حضرت جوادالائمه علیه السلام به نفس حاج سعيد حداديان•✾• ●━━━━━━─────── ⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ يا رَحْمانُ يا رَحيمُ ، يا أَرْحَمَ الرَّاحِمينَ یَا خَیْرَ الْغَافِرِینَ ،یَا رَبَّ الْعَالَمِینَ السَّلامُ عَلَيْكُمْ يا أهْلَ بَيْتِ النُّبُوَّة   از خِلقت «ما خَلَق» که امری ازلی‌ست مقصود خدا چهارده نور جلی‌ست آن چار محمد دو حسن یک موسی زهرا و حسین و جعفر و چار علی‌ست هنگام سُرور کائنات است امشب          اوقات گرفتن برات است امشب بفرست مُدام بر محمد صلوات زیرا که بهار صلوات است امشب امشب بـه جهان آمـده پیغمبر دیگر؟  یا کعبه گرفته است به بر حیدر دیگر؟  یا از حَسنین است عیـان منظر دیگر؟  دارد به سَـرِ دست، رضـا کوثـر دیگر؟ بُشری که دلِ آل محمّد همه شاد است  این مژده بگوییـد کـه میلاد جواد است تبریک رضا جان... ای بحـر تجلـی گهـرت باد مبارک  ای شاخۀ طوبـا ثمـرت بـاد مبارک  ای شمس ولایت قمرت باد مبارک  میـلاد گرامـی پسـرت بـاد مبارک این قبلۀ اربـاب مـراد اسـت، مـراد است  الحق که جواد است، جواد است، جواد است تبریک رضا جان ... ↫『بابُ الْحَرَم پایگاهِ متنِ روضه』 ↜ وب سایت↶ www.babolharam.net ✓ ایتا ↶ https://eitaa.com/babolharam_net
در آسمانها محفل شادی به پا شد/که جشن میلاد جواد بن الرضا شد آمد به دنیا/محبوب دلها جان و جهان و/هستی بابا این گل گل زیبای فردوس برین است/عیدی ما دست امام هشتمین است بادا مبارک مقدم فرزند زهرا... باشد قسم بر شادی دلهای عاشق/او واسطه بر رحمت حق بر خلایق خیر العباد است/باب المراد است ما سائلیم و/او هم جواد است ما ذرّه ای در آسمان کاظمینیم/ما سائلان آستان کاظمینیم بادا مبارک مقدم فرزند زهرا... باید گرفتاران این عالم بیاییند/بر درگه این خانواده رو نمایند در عرش لطف و/رحمت مقیمند اینان جوادند/اینان کریمند خلق دو عالم رعیت و اینان امیرند/دستان ِ هر افتاده از پا را بگیرند بادا مبارک مقدم فرزند زهرا... این غنچه ای که روی دست باغبان است/سوّم علی از نسل ثاراللهیان است دل محو رویش/روی نکویش گلبوسه های/بابا به رویش خورشید و مهتابم علی اصغر خوش آمد/دلبند اربابم علی اصغر خوش آمد بادا مبارک مقدم فرزند زهرا... یا رب به حقّ این دو مولود خدایی/این دو گل زیبای باغ هل اتایی روزی ما کن/عرش خدا را هم کاظمین و/هم کربلا را ما جان نثار و جانفدای اهل بیتیم/ما خاکیان،خاک سرای اهل بیتیم بادا مبارک مقدم فرزند زهرا...
علیه‌السلام 🔹باب مراد🔹 سر تا به قدم آینۀ حسن خدایی کارش ز همه خلق جهان عقده‌گشایی جان همگان در قدمش باد فدایی جود آمده بر درگه او بهر گدایی در وسعت ملک ازلی نور ببینید ای چشم بد از ماه رخش دور! ببینید! ای ماه رجب بوسه بزن بر سر و رویش ای مهر ببر سجده به خاک سر کویش ای لیلۀ قدر این تو و این طرۀ مویش ای خلق خدا روی بیارید به سویش این باب کرم، باب دعا، باب مراد است والله جواد است جواد است جواد است ای چشم رضا محو تماشای جمالت جبریل، پرش سوخته در سیر کمالت خورشید بَرَد سجده به ایوان جلالت میراث محمّد شرف و خُلق و خصالت بالیده رضا لحظه‌به‌لحظه به وجودت مشهورتر از کل امامان شده جودت داده‌ست خداوند به فضل تو گواهی در کودکی‌ات سینه پر از علم الهی دادی خبر از ابر و هوا و یم و ماهی مأمون که نبودش به درون غیر سیاهی گویی که شراری شد و یکباره برافروخت در آتش بغض و حسد و کینۀ خود سوخت در سن طفولیتت ای عالِم عالَم علم ازل و علم ابد بود مجسم زانو زده در محضر تو زادۀ اکثم نه زادۀ اکثم که تمام علما هم تا زنگ ز آینۀ دل‌ها همه شوید قرآن به زبان تو سخن گفته و گوید... 📝 🌐 shereheyat.ir/node/2143@ShereHeyat
|⇦•خوشحال از این غلامی... ویژۀ ولادت حضرت جوادالائمه علیه السلام به نفس کربلایی محمدحسین پویانفر•✾• ●━━━━━━─────── ⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻ خوشحال از این غلامی و عرض ارادتم همراه با ملائکه مشغول خدمتم این لطف فاطمه است که داده لیاقتم عبد علی و آل علی تا قیامتم من نوکر و محب و فدائی اهل بیت بیچاره ام بدون گدایی اهل بیت دارم به سر هوای جگر گوشۀ رضا افتاده ام به پای جگر گوشۀ رضا ممنونم از عطای جگر گوشۀ رضا این جان من فدای جگر گوشۀ رضا عمریست زیر دین جواد الائمه ام محتاج کاظمین جواد الائمه ام ای نایب امام رضا، حضرت جواد یابن الرئوف! شاه وفا! حضرت جواد پروردگار جود و عطا، حضرت جواد دریاب روزگار مرا، حضرت جواد آقا به مهربانی تو دارم اعتقاد هستی جواد و ابن جواد و ابالجواد ای سومین محمد این خانه، السلام ای سائل تو عاقل و دیوانه السلام ای صاحب کرامت جانانه السلام عیسی مسیحِ حضرت ریحانه السلام تو آمدی و دشمن دین نا امید شد بار دگر امام رضا رو سفید شد با بودنِ تو عهد وفا سر نیامده چیزی به جز کَرَم که به این در نیامده وصفت به جز رضا ز کسی بر نیامده مولود از تو با برکت تر نیامده تنها امامِ لایقِ فرزندیِ رضا وصفت کجا و ذهن گنهکار من کجا در کودکیت پیرِ زمین و زمان شدی آقا نهم ستاره این آسمان شدی امّید آخر همه بیچارگان شدی بالاتر از توقع ما مهربان شدی آنانکه خاک بوسی ابن الرضا کنند باید که خاک را به نظر کیمیا کنند ای عادت همیشه ی تو ذره پروری خوب و بدند بر سر کوی تو مشتری دادی به یاد سائل خود کیمیاگری حقا که یادگاری موسی بن جعفری محمد حسین رحیمیان 『بابُ الْحَرَم پایگاهِ متنِ روضه』 ↜ وب سایت↶ www.babolharam.net ✓ ایتا ↶ https://eitaa.com/babolharam_net اشعار روضه های مکتوب @rozehayemaktoub3
بسم‌ الله الرحمن الرحیم ▶️ دل مبتلای حضرت موسی بن جعفر است درد آشنای حضرت موسی بن جعفر است بر اهل آسمان و زمین سروری کند هر کسی گدای حضرت موسی بن جعفر است @hosenih باب الحوائج است و دو چشمم همیشه بر دست عطای حضرت موسی بن جعفر است شد بی نیاز از همه کس ، هر که روزی اش با بچه های حضرت موسی بن جعفر است اصلا برات کرببلا ، کاظمین ، نجف دست رضای حضرت موسی بن جعفر است آن جنتی که حضرت حق وعده داده است بزم عزای حضرت موسی بن جعفر است زهرا نظر نموده بر آنکس که سینه اش ماتمسرای حضرت موسی بن جعفر است من آرزوی روضه ی رضوان نمی کنم تا روضه های حضرت موسی بن جعفر است روزه گرفته بود ولی فحش و ناسزا قوُت و غذای حضرت موسی بن جعفر است حال زن یهودی بدکاره را ببین محو دعای حضرت موسی بن جعفر است @hosenih روی فلک سیاه که زنجیر و غل هنوز بر دست و پای حضرت موسی بن جعفر است ⏹ © به نقل از کانال اشعار آیینی حسینیه اشعار روضه های مکتوب @rozehayemaktoub3
در دل حبسم و حبس است به دل فریادم فرصتی نیست که از سینه برآید دادم سال‌ها می‌گذرد رفته‌ام از یاد همه کاش می‌کرد اجل گوشۀ زندان، یادم طایر عرش کجا، قعر سیه‌چال کجا؟ من کجا بودم و یا رب به کجا افتادم همه شب خُرم از آنم که در این گوشۀ حبس «هر دم آید غمی از نو به مبارک بادم» زهر یکبار مرا کشت، خدا می‌داند بارها سوختم و ساختم و جان دادم به امیدی که رضا لحظه‌ای آید به برم سال‌ها حلقه‌صفت چشم به در بنْهادم بال پرواز، شکسته است و پرم ریخته است چه نیاز است که صیاد کند آزادم دل صیاد بوَد سنگ و ندارد اثری گیرم از سینه برآید به فلک فریادم منم آن لالۀ پرپر شدۀ دور از باغ که چو گلبرگ خزان داد فلک بر بادم مرهم زخم تن خستۀ من گریه بوَد چشم «میثم» مگر از اشک کند دلشادم
بسم ‌الله الرحمن الرحیم ▶️ ای جلوه ی نور خدا موسی بن جعفر هم‌ مصطفا هم مرتضا موسی بن جعفر کعبه همیشه گرد او گرم طواف است مروه ، منا ، سعی و صفا موسی بن جعفر @hosenih هفتم‌ امام آفرینش تا قیامت ای قبله ی اهل ولا موسی بن جعفر هم باب حاجات است و هم باب المراد است هم درد عالم را دوا موسی بن جعفر گر چه غریب افتاد بین آشنایان شد با غریبان آشنا موسی بن جعفر با یاد معصومه دلش غرق شراره دلتنگ لبخند رضا موسی بن جعفر زندان به زندان ذکر لبهایش دعا بود مرد خدا مرد دعا موسی بن جعفر عمری شبش در کنج زندان بی سحر بود افتاده در دام بلا موسی بن جعفر بین غل و زنجیر ساق او شکسته از ظلم آن بیگانه ها موسی بن جعفر @hosenih در کنج زندان ذکر لبهایش حسین است ای روضه خوان کربلا موسی بن جعفر .... شد عاقبت جسمش کفن در شهر بغداد آه از حسین بی کفن ای داد بیداد ⏹ © به نقل از کانال اشعار آیینی حسینیه
چه تک و تنها چه غریبونه یه نفر کنج، این زندونه اسیر این شبای تاره روی خاک تیره سر میذاره کسی بجز خدا از حالش، خبر نداره ای صید بی بال و پر شفیع روز محشر دخیلک آقا یا، موسی بن جعفر توی این زندون، دیگه آزاده بدنش روی، خاک افتاده هنوز توی غل و زنجیره رضا براش عزا می گیره محاله دخترش معصومه، آروم بگیره درای زندون، وا شد تو آسمون غوغا شد شفیع این عالم ها حاجتش روا شد ای صید بی بال و پر شفیع روز محشر دخیلک آقا یا، موسی بن جعفر با عزای این غم شیدایی دل عالم شد عاشورایی شهیدی که لبش خشکیده با نیزه ها کفن پوشیده یه روز میاد تو ی محشر با، سر بریده جان اباعبدالله منتقم آل الله ادرکنی یا مولا بقیة الله حسین اباعبدالله
بسم‌الله الرحمن الرحیم ▶️ یارب به حق مادرم خَلِّصنی یارَب یارب به جدّ اطهرم خَلِّصنی یارَب او هم نوا با چاه شد من با سیه چال من از علی تنهاترم خَلِّصنی یارَب @hosenih یارب به آن زندانیِ زندان کوفه به عمه جانِ مضطرم خَلِّصنی یارَب تا کی از این زندان به آن زندان خدایا ذکر و دعای آخرم خَلِّصنی یارَب تا کی نبینم ای خدا معصومه‌ ام را دل تنگِ روی دخترم خَلِّصنی یارَب زندان تاریک و نمورم مثل قبر است خاک سیه شد بسترم خَلِّصنی یارَب بین قفس بسته چرا صیاد بی رحم زنجیر بر بال و پرم خَلِّصنی یارَب زیر غل و زنجیر و ضرب تازیانه چیزی نماند از پیکرم خَلِّصنی یارَب شلاق خون گرید به حال غربت من زخمی شده پا تا سرم خَلِّصنی یارَب تا کی زند سیلی به رویم این یهودی شد تار چشمان ترم خَلِّصنی یارَب @hosenih ** هر لحظه خون می ریزد از زخم گلویم یاد گلوی اصغرم خَلِّصنی یارَب ⏹ ©به نقل از کانال اشعار آیینی حسینیه
من کیستـم؟ فـرشتۀ عرش‌آشیانه‌ام  دردا که گشتـه قعر سیـه‌چال، لانه‌ام  از حلقـه‌های سلسلـه بـاشد نشانه‌ها  بر دست و پا و گردن و بر پشت و شانه‌ام  مخفی است زخم‌ها به درون دلم، ولی  پیــداست بــر بــدن، اثــرِ تازیانه‌ام  مـن در کنـار قبـر نبـی خانه داشتم  کردنـد بی‌گنــاه بــه زنـدان روانه‌ام  گر شیعه‌ای به شهر مدینه کند عبور  جرأت نمی‌کند که زند سـر به خانه‌ام  هر شب بوَد چهار ملاقاتی‌ام به حبس  زنجیر و کند و قاتـل و اشک شبانه‌ام  از بس که تیرگی نگهم را گرفته است  روز و شبـم یکـی شـده در آشیانه‌ام  دیدم بسی شکنجه و خواهند اگر شهود  این زخـم‌های سلسلـه باشـد نشانه‌ام  نشنیده مانـد نالـۀ شب‌هـای تـار من  خامـوش در میـان قفس شـد ترانه‌ام  «میثم» ز سوز سینه سرودی برای ما  سـوز دلــت قبـولِ خــدای یگانه‌ام حاج غلامرضا سازگار سایت نخل میثم
بریدم از همه تا خلوت وصال گرفتم که با تو در دل زندان بسته، حال گرفتم خمید سرو قدم، آب گشت شمع وجودم مه تمام بُدم، صورت هلال گرفتم به جای آن که بخوانم زکس برات رهائی سراغ روی تو در روز و ماه و سال گرفتم به دست و پا و بدن حلقه های سلسله ام بین تو لطف کردی و من این همه مدال گرفتم اگر چه رفته ام از یاد خلق، خرّم از آنم که جا به یاد تو در این سیاه چال گرفتم چنان به یاد عزیزان، دلم گرفته در امشب که از جمال رضا بوسه با خیال گرفتم به افتخار بگو (میثم) این سخن به دو عالم که خط سرخ ولای علی و آل گرفتم حاج غلامرضا سازگار سایت نخل میثم
اگر برآید چو مرغی زپیکر خسته ام پر پرم سوی بارگاهی که باشد از عرش برتر به بارگاهی که در آن، هزار موسی ابن عمران برای خدمت کند رو، به عرض حاجت زند در ببار گاهی که یوسف گرفته دست توسل بر آستانی که آن را گرفته یعقوب در بر خلیل را کعبۀ جان، ذبیح را قبلۀ دل مسیح را بیت اقصی، کلیم را طور دیگر هزار داود آنجا زبور بگرفته بر کف هزار عیسی بن مریم نهاده انجیل بر سر بریز هست خود از کف برآر نعلین از پا بیا چو موسی بن عمران به طور موسی بن جعفر امام ملک ولایت، چراغ راه هدایت محیط جود و عنایت، چراغ و چشم پیمبر امام کل اعاظم که کنیه اوست کاظم نظام را گشته ناظم، سپهر را بوده محور حدیث خلق و خصالش، حکایت خلق احمد کلامی از کظم غیظش، روایت عفوِ داور مقام والای او بین، نیاو ابنای او بین هم اوست شش بحر را دُر، هم اویم هفت گوهر ثنای او روح قرآن، ولای اوکّل ایمان ندای او حکم احمد، عطای او جود حیدر عجب نه گرابن یقطین، به پای جمّالش افتد جمال، جمّال او را زجان ببوسد مکرّر پیامی از اوست کافی که روح صد بُشر حافی زچنگ دیو هوس ها زند به سوی خدا پر درود بر خاندانش، سلام بر دودمانش تمامی دوستانش هماره تا صبح محشر به حبس در بسته طورش، به اوج افلاک نورش چه غم اگر خصم کورش، ندارد این نور باور نیاز آرد نیازش، نماز آرد نمازش شرار سوز و گدازش، گذشته از چرخ اخضر صبا بیاور غباری زدامن کاظمینش مگو کنم از شمیمش مشام جان را معطر دلم بود زائر و، نشسته بر حائر او مزار او را گرفته، چون جان پاکیزه در بر رحبس در بسته بخشد به خلق عالم رهایی به قعر زندان نهد پا زاوج گردون فراتر تمام خلقت همیشه کنار خوان عطایش وجود هستی هماره به بحر وجودش شناور چگونه گردون رضا شد که او جدا از رضایش گل وجودش به زندان، شود به یکباره پرپر به زهر کین کُشت هارون امام معصوم ما را نکرد شرم و حیا از رضا و معصومه آخر دلا به زندان گذر کن، به ساق پایش نظر کن که زخم زنجیر باشد ززخم شمشیر بدتر به جز سیاهی زندان نداشت شمع و چراغی به غیر زنجیر قاتل نه یار بودش نه یاور که دیده پای عزیزی اسیر زنجیر دشمن؟ که دیده جسم امامی برند با تخته در؟ لب از مناجات خاموش، بدن غریبانه بر دوش کنار جسمش سیه پوش، ستاده زهرای اطهر هنوز از صدمۀ غُل، جراحتش مانده بر پا هنوز از تازیانه نشانه دارد به پیکر چو دید آن جسم رنجور، رود به غربت سوی گور به حیرت آمد سلیمان، زجور خصم ستمگر کفن بپوشانید بر وی، نوا برآورد چون نی که هان بیائید از پی، زنید بر سینه و سر که می کند آه و زاری، که می کند اشک، جاری؟ که می کند سوگواری، برای موسی بن جعفر؟ بر آن تن خسته از غل، نثار شد آن قدر گل که خاک سوق الریا حین، بهشت گل شد سراسر سزد که جان ها بسوزد به جسم جدّ غریبش که جای گل ریخت بر آن زچار سو تیر و خنجر شهید را کس شنیده که از گلوی بریده سلام آرد به مادر درود گوید به خواهر که می زند تازیانه به خواهر داغدیده کجا سر نعش بابا زنند سیلی به دختر بسوز (میثم) هماره که از دل سنگ خاره مدام خیزد شراره به یاد آل پیمبر حاج غلامرضا سازگار سایت نخل میثم
دلم از دوری اهل وطنم می سوزد نه فقط دل که سراپای تنم می سوزد قوتی نیست که لب وا کنم و ناله کنم روزه ام، خُشکی دور دهنم می سوزد آنقدر زخمی ام از شوری یک قطره ی اشک گاه گاهی همه جای بدنم می سوزد چاله ای پر نم و جسمی که سراسر زخم است جای برخورد تن و پیرهنم می سوزد زخم شلاق و روی این بدن مجروحم پوست انداخته، بسکه زدنم می سوزد آنچنان سوخته قلبم که پس از مردن هم در دل خاک تمام کفنم می سوزد به نقل از سایت اشعار محمل
زندانی که غیر از خدا در نظر نداشت عمری شکنجه دید و کس از او خبر نداشت هر روز روزه، بود و به هنگام شامگاه جز تازیانه آب و غذایی دیگر نداشت یا فاطمه به جان تو سوگند روزگار زندانی از عزیز تو مظلوم تر نداشت جسمش به تخت پاره و بر دوش چهار تن آن روز روزگار مسلمان مگر نداشت ممنوع بود کسی به ملاقات او رود یا آن شهید کُشته به زندان پسر نداشت جان داد با شکنجه ولی مصلحت چه بود زنجیر را ز پیکر مجروح بر نداشت به نقل از سایت اشعار محمل
بیهوده قفس را مگشایید پری نیست جز مُشتِ پری گوشه ی زندان اثری نیست در دل اثر از شادی و امّید مجویید از شاخه ی بشکسته امید ثمری نیست گفتم به صبا دردِ دل خویش بگویم امّا به سیه چال، صبا را گذری نیست گیرم که صبا را گذر افتاد، چه گویم؟ دیگر ز من و دردِ دل من خبری نیست امّید رهایی چو از این بند محال است ناچار بجز مرگ، نجاتِ دگری نیست ای مرگ کجایی که به دیدار من آیی در سینه دگر جز نفس مختصری نیست تا بال و پری بود قفس را نگشودند امروز گشودند قفس را که پری نیست حاج علی انسانی به نقل از سایت اشعار محمل
آهسته گذارید روی تخته تنش را تا میخ اذّیّت نکند پیرهنش را اصلاً بگذارید رویِ خاک بماند زشت است بیارند غلامان بدنش را این ساقِ به هم ریخته کِتمان شدنی نیست دیدند روی تخته ی در، تا شدنش را این مرد الهی مگر اولاد ندارد بردند چرا مثل غریبان بدنش را این مرد نگهبان که حیا هیچ ندارد بد نیست بگیرد جلوی آن دهنش را این هفت کفن روضه ی گودال حسین است ای کاش نیارند برایش کفنش را نه پیرهنی داشت حسین نه کفنی داشت مدیون حصیرند مرتب شدنش را علی اکبر لطیفیان به نقل از سایت اشعار محمل
  اشعار محمل اشعار امام کاظم علیه السلام صفحه اصلی امام کاظم علیه السلام دستی رسید بال و پرم را کشید و رفت از بال من شکسته ترین آفرید و رفت خون گلوی زیر فشارم که تازه بود با یک اشاره روی لباسم چکید و رفت بد کاره ای به خاک مناجات سر گذاشت وقتی صدای بندگی ام را شنید و رفت راضی نشد به بالش سختی که داشتم زنجیرهای زیر سرم را کشید و رفت شاید مرا ندیده در آن ظلمتی که بود با پا به روی جسم ضعیفم دوید و رفت روزم لگد نخورده به آخر نمی رسید با درد بود اگر شب و روزم رسید و رفت دیروز صبح با نوک شلاق پا شدم پلکم به زخم رو زد و در خون طپید و رفت تابوت از شکستگی ام کار می گرفت گاهی سرم به گوشه ی دیوار می گرفت به نقل از سایت اشعار محمل
کیست این مرد که اوصاف پیمبر دارد از قدم تا به سرش هیبت حیدر دارد بی سبب نیست اگر حاجت ما را داده به لبش زمزمه ی سوره ی کوثر دارد دلم از سوز غمش در تب و تاب افتاده دلم از سوز غمش داغ مکرّر دارد - چند وقتی است که دنبال اجل می گردد کنج زندان بلا روضه ی مادر دارد چند وقتی است تنش سخت به هم ریخته است اینقَدَر زخم، روی پیکر لاغر دارد - از روی تخته ی در، پیکر او بردارید چند تا خاطره ی سوخته از در دارد با عبا زود بپیچید به هم پایش را اینکه اینگونه تنش ریخته دختر دارد پیکرش از چه چنین بین گذر افتاده یک نفر نیست تنش را ز زمین بر دارد - لا اقل چند کفن بهر تنش آوردند دست کم روی تن سوخته اش سر دارد پسرش آمده بالای سرش اما باز روضه خوانِ دل من روضه ی اکبر دارد همه جا را تن صد چاک علی می بینم بس که در پیکر خود زخم ز خنجر دارد وحید محمدی به نقل از سایت اشعار محمل