دعای آخر مجلس مداحی (دعای پایانی کوتاه و زیبا)
اللهم نسئلک و ندعوک بسمک العظیم الاعظم الاعز العجل الاکرم الههی بدماء شهداء نا و بحق امام زمامنا ده مرتبه یا الله ..
◾️ بارالها فرج آقا امام زمانمون رو برسان
◾️تا ما رو نیامرزیدی از این دنیا مبر
◾️ما رو مدیون به خون شهدا قرار مده
◾️بین ما و قرآن و اهل بیت جدایی مینداز
◾️خداوندا لحظه مرگ را برای ما آسان و راحت قرار بده
◾️خداوندا مرگ ما را شهادت در راه خود قرار بده
◾️تا پاکمان نکردی خاکمان نکن
◾️لحظه مرگ و شب اول قبر علی و آل علی را به فریاد ما برسان
◾️ما را حسینی زنده بدار، عاشورایی بمیران، با شهدای کربلا محشور بگردان
◾️حب اهل بیت (ع) به ویژه حب اباعبدالله الحسین رو در نسل ما قرار بده
◾️در نسل و ذریه ما دشمن و بی تفاوتِ نسبت به اهل بیتِ عصمت قرار مده
◾️به مردای ما غیرت اباالفضلی، به زنان ما عفت زینبی عطا بفرما
◾️دشمنان ما اگر قابل هدایت هستند هدایت و الا ریشه کن بفرما
◾️این قلیل توسلات را به شایستگی از ما قبول و ذخیره شب اول قبر ما قرار بده
◾️آنچه گفتیم و نگفتیم، آنچه دعا کردیم و نکردیم، آنچه حاجات این جمعه روا به خیر بگردان
◾️از بانی محترم به احسن وجه قبول بفرما
◾️خدایا چنان کن سرانجام کار تو خشنود باشی و ما رستگار..
✅حالاهمه باهم پنج مرتبه آیه شریفه ام یجیب رو زمزمه کنیم
[ام یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء]
ا_سلامتی و ظهور آقا امام زمان( عج)
۲_عاقبت بخیری خودتون و فرزندانتون
۳_شفای همه مریضهای اسلام
۴_براورده شدن حاجات خودتون و بانی مجلستون
۵_شهدا و اموات از این مجلس فیض ببرند.
[یامن اسمه دواء وذکره شفااء]
هدیه نثار ارواح طیبه شهدا، امام شهدا، شهدای 8 سال دفاع مقدس، شهدای هسته ای کشورمان، شهدای شهر و دیارمان، شادی روح اموات جمع حاضر علی الخصوص شادی روح مرحوم ……….. رحمه الله من یقرا فاتحه مع الصلوات
◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️
@rozehdaftari
مداحی_آنلاین_حضرت_رقیه_استاد_عالی.mp3
2.75M
🏴 ویژه ماه #محرم
روضه حضرت رقیه سلام الله
👌بسیار دلنشین
🎙حجت الاسلام عالی
#حضرت_رقیه
#شب_سوم_محرم
هیچ دانی که چه غم بر اسرا سخت تر است
قد طفلی که شد از غصه دو تا سخت تر است
به روی نیزه سری سمت عقب برگشته
حال پیداست که این داغ چرا سخت تر است
صد پسر کشته شود دخترکی گم نشود
گر بوَد طفل یتیمی بخدا سخت تر است
دل شب باشد و یک طفل کتک خورده و دشت
گر رسد دشمن بی شرم و حیا سخت تر است
جای انگشت روی صورت و گوشش اما
گر به پهلوش رسد ضربه ی پا سخت تر است
کربلا بود که چادر به سر دختر سوخت
ولی از کرب و بلا،شام بلا سخت تر است
تا سر پاک پدر دید صدا زد بابا
اثر چوب که از سنگ جفا سخت تر است
دیدن جسم لگد کوب شده سخت ولی
زتن بی سر تو راس جدا سخت تر است
من ز رگهای گلوی تو یقین دانستم
سر بریده شود آنهم ز قفا سخت تر است
محمود اسدی
#حضرت_رقیه
#شب_سوم_محرم
دستگیر عالمم اما دودستم بر سر است
من چهل منزل رخم نیلی و چشمانم تر است
گر به من گویند بابا را نخوان سیلی نخور
صورتم سازم سپر گویم که بابا بهتر است
شام را ویران کنم ورنه رقیه نیستم
ذکر صبح و شام اینان سب جدم حیدر است
غائبین کوچه بر من عقده خالی میکنند
هرکه دیدم گفت رویت مثل روی مادر است
می شود فهمید از این حمله ی مرکب سوار
آمده گیسو کشد کی در شکار معجر است
یک نسیم از این همه طوفان که من دیدم اگر
در گلستانی فتد بر یک اشاره پر پر است
قد و بالای سه ساله دختری زانو بغل
از کف یک چکمه زجر حرامی کمتر است
گر زمین گیرم به عمه اقتدا خواهم نمود
چاره ی دردم فقط یک بوسه ای از حنجر است
وجه تشبیه سر من با سر تو این بود
هر دو صورت سوخته گیسو پر از خاکستر است
قاسم نعمتی
@https://eitaa.com/rozehdaftari
#حضرت_رقیه
#شب_سوم_محرم
ميانِ بستر خاكم...بيا كه غمگينم
بيا دوباره سر زانوى تو بنشينم
گمان نميكنم اصلاً مرا تو بشناسى
به باورِ تو نگنجد پدر كه من اينم
شبى به بزمِ شرابى شبى به كنجِ تنور
چه مىشود كه بيايى شبى به بالينم
زِ روى ناقه فتادم به خاک و دشمن زد
ز ضربِ ضربهى ظالم دگر نمىبينم
خدا كند كه بيايى...وگرنه میميرم
ميانِ بستر خاكم...بيا كه غمگينم
آرمان صائمى
https://eitaa.com/rozehdaftari
#حضرت_رقیه
#شب_سوم_محرم
ویراننشین شدم که تماشا کنی مرا
مثل قدیم در بغلت جا کنی مرا
گفتم میآیی و به سرم دست میکشی
اصلاً بنا نبود ز سر وا کنی مرا
آن شب که گم شدم وسط نیزهدارها
میخواستم فقط که تو پیدا کنی مرا
از آن لبی که دور و برش خیزرانی است
یک بوسهام بده که سر و پا کنی مرا
با حال و روز صورت تغییر کردهات
هیچ انتظار نیست مداوا کنی مرا
معجر نمانده است ببندم سر تو را
پیراهنت کجاست که بینا کنی مرا
وقتی که ناز دخترکت را نمیخری
بهتر اسیر زخم زبانها کنی مرا
حالا که آمدی تو؛ به یاد قدیمها
باید زبان بگیری و لالا کنی مرا
عمّه ببخش دردسر کاروان شدم
امشب کمک بده که مهیّا کنی مرا
احسان محسنی فر
https://eitaa.com/rozehdaftari
#شب_سوم_محرم
#روضه_حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
متن روضه 2
🔸منم آن گنج الهی که به ویرانه نهانم
🔸گر چه طفلم به خدا بانوی ملک دو جهانم
امشب دلها رو روانه کنیم...
کنار حرم با صفای بی بی رقیه سلام الله علیها...
امشب به یاد غربت نازدانه ابی عبدالله اشک بریزیم...
🔸ابر سیلی است نقاب رخ همچون قمر من
🔸چادر عصمت زهراست همانا به سر من
نميدونم دختر سه ساله دارید یا نه...
حتما همتون دیدید...
دخترها علاقه خاصی به بابا دارن...
اصلا معروفه...
میگن دخترها بابایی هستند...
آنهایی که دختر دارند بهتر میفهمن چی ميگم...
خدا نکنه کسی این دختر بچه رو اذیت کنه...
میگه بزار بابام بیاد...
شکایتت رو به بابام میکنم...
خدا نکنه زخمی رو بدن دختر بچه باشه...
میگه بزار بابام بیاد...
بهش نشون میدم...
بهش ميگم...
🔸دم به دم بر جگرم زخم روی زخم نشسته
حالا میخواهی درد دل نازدانه حسین رو گوش بدی بسم الله...
🔸دم به دم بر جگرم زخم روی زخم نشسته
🔸دلم از داغ کباب و سرم از سنگ شکسته
چقدر بهش سنگ زدند...
چقدر بهش تازیانه زدند...
چقدر سیلی زدند...
یاصاحب الزمان...
🔸رخ نیلی، لب عطشان، دل خونین، تن خسته
اما...
🔸گره از خلق گشایم به همین بازوی بسته
امشب اگه با ابی عبدالله کار داری....
آقا رو به نازدانه اش قسم بده...
اگه گرفتاری، مریضداری، حاجت داری،
اگه کربلا میخواهی...
بگو حسین جان...
تو رو به صورت سیلی خورده دختر سه ساله ات قسم...
امشب دیگه دست خالی ردمون نکن...
🔸طواف شمع چون پروانه می کرد
🔸به دستش موی بابا شانه می کرد
تا سر بابا رو گذاشتند جلو دختر بچه صدا زد بابا...
چه بلایی سرت آوردن...بابا...
🔸سر و روی پدر را پاک می کرد
🔸برایش عقده ی دل باز می کرد
صدا زد بابای خوبم...
🔸به قربان سر نورانی تو
🔸چرا خون ریزد از پیشانی تو
يا أبَتاهُ، مَنْ ذَا الَّذي خَضَبكَ بِدِمائكَ
🔸رخ من نیلی از سیلی است بابا
🔸لبان تو چرا نیلی است بابا
بابا کی با چوب به لب و دندانت زده...
اما میخام بگم...
بابای خوبم...
🔸تو از چوب جفا داری نشانه
🔸مرا باشد نشان از تازیانه
اگه با چوب به لب و دندان تو زدن...
اما به منم تازیانه زدن...
🔸مرا باشد نشان از تازیانه
بابا دیگه طاقت تازیانه ندارم...
طاقت سیلی خوردن ندارم...
طاقت سنگ خوردن ندارم...
🔸ز تو دارم تمنا جان بابا
🔸مرا با خود ببر در نزد زهرا
فایل صوتی مربوط به این روضه👇
#شب_سوم_محرم
#روضه_حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
متن روضه 2
🔸منم آن گنج الهی که به ویرانه نهانم
🔸گر چه طفلم به خدا بانوی ملک دو جهانم
امشب دلها رو روانه کنیم...
کنار حرم با صفای بی بی رقیه سلام الله علیها...
امشب به یاد غربت نازدانه ابی عبدالله اشک بریزیم...
🔸ابر سیلی است نقاب رخ همچون قمر من
🔸چادر عصمت زهراست همانا به سر من
نميدونم دختر سه ساله دارید یا نه...
حتما همتون دیدید...
دخترها علاقه خاصی به بابا دارن...
اصلا معروفه...
میگن دخترها بابایی هستند...
آنهایی که دختر دارند بهتر میفهمن چی ميگم...
خدا نکنه کسی این دختر بچه رو اذیت کنه...
میگه بزار بابام بیاد...
شکایتت رو به بابام میکنم...
خدا نکنه زخمی رو بدن دختر بچه باشه...
میگه بزار بابام بیاد...
بهش نشون میدم...
بهش ميگم...
🔸دم به دم بر جگرم زخم روی زخم نشسته
حالا میخواهی درد دل نازدانه حسین رو گوش بدی بسم الله...
🔸دم به دم بر جگرم زخم روی زخم نشسته
🔸دلم از داغ کباب و سرم از سنگ شکسته
چقدر بهش سنگ زدند...
چقدر بهش تازیانه زدند...
چقدر سیلی زدند...
یاصاحب الزمان...
🔸رخ نیلی، لب عطشان، دل خونین، تن خسته
اما...
🔸گره از خلق گشایم به همین بازوی بسته
امشب اگه با ابی عبدالله کار داری....
آقا رو به نازدانه اش قسم بده...
اگه گرفتاری، مریضداری، حاجت داری،
اگه کربلا میخواهی...
بگو حسین جان...
تو رو به صورت سیلی خورده دختر سه ساله ات قسم...
امشب دیگه دست خالی ردمون نکن...
🔸طواف شمع چون پروانه می کرد
🔸به دستش موی بابا شانه می کرد
تا سر بابا رو گذاشتند جلو دختر بچه صدا زد بابا...
چه بلایی سرت آوردن...بابا...
🔸سر و روی پدر را پاک می کرد
🔸برایش عقده ی دل باز می کرد
صدا زد بابای خوبم...
🔸به قربان سر نورانی تو
🔸چرا خون ریزد از پیشانی تو
يا أبَتاهُ، مَنْ ذَا الَّذي خَضَبكَ بِدِمائكَ
🔸رخ من نیلی از سیلی است بابا
🔸لبان تو چرا نیلی است بابا
بابا کی با چوب به لب و دندانت زده...
اما میخام بگم...
بابای خوبم...
🔸تو از چوب جفا داری نشانه
🔸مرا باشد نشان از تازیانه
اگه با چوب به لب و دندان تو زدن...
اما به منم تازیانه زدن...
🔸مرا باشد نشان از تازیانه
بابا دیگه طاقت تازیانه ندارم...
طاقت سیلی خوردن ندارم...
طاقت سنگ خوردن ندارم...
🔸ز تو دارم تمنا جان بابا
🔸مرا با خود ببر در نزد زهرا
فایل صوتی👇
#شب چهارم محرم
#روضه طفلان حضرت زینب(س)
بسم الله الرحمن الرحیم
یا رحمن یا رحیم
لاحول ولا قوه الا بالله العلی العظیم، حسبُنَا اللّهُ وَنِعْمَ الْوَكِيلُ نِعْمَ الْمَوْلَى وَنِعْمَ النَّصِیر،
أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ الَّذِي لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ، الرَّحْمَنُ الرَّحِيمُ، ذُو الْجَلاَلِ وَ الْإِكْرَامِ ، و اَتُوبُ اِلَیه
اول مجلس دعای سلامتی امام زمان(عج)را باهم زمزمه می کنیم
اَللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّهِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَعَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَهِ وَفی کُلِّ ساعَهٍ وَلِیّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَلیلاً وَعَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً.
یا صاحب الزمان
♦️ای سالها کنار من و آشنای من
♦️هستم برای تو ،تو هستی برای من
♦️این سرزمین که قتلگه ما دو تا شده
♦️هم کربلای توست وَ هم کربلای من
♦️مهریه ی عروسی من دیدن تو بود
♦️ای آشنای من همه در لحظه های من
♦️نجمه دو تا پسر ، تو دو تا ؛ ای برادرم
♦️حالا رسیده است زمان دو تای من
♦️بد کردم ای برادر من خواهرت شدم؟
♦️این رسم ها نبود به جای وفای من
♦️تقصیر من که نیست ؛دلم شور میزند
♦️بگذار لحظه ای تو خودت را به جای من
♦️دل دل نکن اجازه بده جعفرت شوند
♦️دیدی اگر ظهور نکردند به پای من
♦️بگذار آخر عمری نذر من ادا شود
♦️باید خلاصه یک نفر اینجا فدا شود
⬅️امشب، شبِ زینب سلام الله علیها ست .. شب بچه های بی بیست .. ان شاءالله نباشه کسی بعد از این روضه دست خالی برگرده .. التماس کن به بی بی جان .. به حق دو تا آقازادهی غریبت یه نگاه امشب به ما بنداز ..
اومد دست بچه هارو گرفت، عون و محمد رو آورد مقابل ابی عبدالله .. مادرای شهدای ما از این مادر یاد گرفتن .. خودش تن بچه ها کفن کرده .. موها رو شانه زده .. مرتب این دو تا بچه رو آورد جلوی دایی داره التماس میکنه .. (از قبل بهشون گفته) بچه ها من میدونم داداشم بهتون اجازه نمیده .. اما یه اسم رمز هست اگر خواستید از دایی اجازه بگیرید اون لحظه که کار گره خورده، بگید دایی جان به حقِ مادرت زهرا .. گفت حسین : *
🔻رو سفیدم میکنند و فخر مادر میشوند
🔻نوجوانهایم سپرهای برادر میشوند
🔻این پسرها پیشکش های منو عبداللهاند
🔻صحبت جنگ و جدل باشد قلندر میشوند
رجزها خوندن این دو آقازاده .. امیری حسین و نعم الامیری ..
🔸آینه انگار پیش مرتضی بگذاشتند
🔸هیبت جنگی که میگیرند حیدر میشوند
🔸دست بر شمیر میگیرند طوفان میکنند
🔸یک تنه قطعاً حریف چند لشکر میشوند
⏪بچههای منو دست کم نگیر داداش ..
خون قتالالعرب جاریاست در رگهایشان
قابض الارواح کوفی هایِ کافر میشوند
بوی زهرا میدهد پهلوی آقازاده ها
چونکه با یک واسطه فرزند کوثر میشوند
*من خواهشم اینه مخصوصاً خانومایِ در محفل امشب خیلی باید حق و ادا کنن .. آخه تنها شهدایی بودن که این مادر از خیمه بیرون نیومد .. هر کدوم از شهدا رو زمین میفتادن عمهی سادات تو بعضی جاها نوشتن جلوتر از ابی عبدالله میرسید بالای سر کشته ها .. اما حالا تو خیمه نشسته داره گریه میکنه .. اما از خیمه بیرون نیومد ..
🔸زیر نیزه یاد غم های مدینه میکند
🔸گریه کن های جوان مرگی مادر میشوند
🔸هرچه باشد هر دو خواهرزادههای محسنن
🔸منتقم های شهید ضربهی در میشوند
🔸اکبر تو ارباً ارباً شد ولی شکر خدا
🔸دستگل هایم پس از او زود پرپر میشوند
⏪گفت داداش بذار برن این بچه ها .. اینا طاقت ندارن ببینن دستای مادرشونُ بستن .. اینا طاقت ندارن ببینن تو شام منو سنگ میزنن ..*
https://eitaa.com/rozehdaftari
#شب_چهارم_محرم
#روضه_طفلان_حضرت_زینب
اِنَّ کَمَن زارَ العَلی، مَن زارَ زینب
عالم نمی بیند دگر تکرارِ زینب
تاریخ جایِ صبر، زینب می نویسد
معنا گرفت ایثار از ایثارِ زینب
با دست بسته باز کرد از دست ما بند
پُر شد زمین از عزتِ سرشارِ زینب
مریم مقدس شد اگر در بین زن ها
در عالم زر بوده خدمتکار زینب
هم میشود قبله نمایِ ما عقیله
هم قبله ی ما کعبه ی سیارِ زینب
یکبار حتی سایه ی او را ندیده
همسایه ی دیوار به دیوارِ زینب
*گفت: اين همه سال خونه ام كنارِ خونه ي زينب بود، يه بار قد و قامتش رو نديدم…*
پُشتِ همه لرزید با یک اُسْکُتویش
*وقتي مردم حرف ميزدن، سر و صدايِ اين جمعيت، خانم نمي تونه حرف بزنه، يك كلمه گفت: “اُسْکُتوا” ساكت باشد، همه آرام گرفتن، نه تنها مَردم، بلكه حيوانها هم ساكت شدن و حتي زنگوله هاي شترها از حركت ايستادن، زينب گفته ساكت باشيد، همه آرام شدن….*
پُشتِ همه لرزید با یک اُسْکُتویش
دشمن هلاکِ نحوه ی پیکارِ زینب
هرکس نمک گیرش شود آخر شهید است
چشمانِ ما بر سفره ی پُربار زینب
چشمان ما بر لطف و احسان عقیله
دستان ما بر دامنِ سالارِ زینب
با این که خودگرمیِ بازارِ حسین است
عون و محمد گرمیِ بازار زینب
ماهیِ دریا هم برایش گریه کرده
وقتی فَلَک دارد سَرِ آزار زینب
از نور چشمانش به سختی چشم پوشید
جانسوز یعنی غربتِ بسیارِ زینب
*وقتي شهدا رو مي آورند، حضرت زينب سلام الله عليها، سراسيمه مي اومد وسطِ ميدان كمكِ حسين مي كرد، برا علي اكبر تا كنار جنازه هم رفت، اما وقتي بچه ها اومدن گفتن: مادرجان! اجازه بده ما برويم ميدان، گفت: بريد، گفتن: دايي مون نميذاره بريم، گفت: يه رمزي بهتون ياد بدم، دايي تون به اين نام حساسِ، كافيِ بريد گردنتون رو كج كنيد بگيد: جانِ مادرت…،بچه ها رفتن با رمزي كه مادر يادشون داده بود پيشِ دايي، خندون برگشتن، حضرت زينب بچه ها رو در آغوش گرفت، مادرِ، ميخواد بچه هاش رو بفرسته قربانگاه،گفت: بچه ها! هرچي ميخواهيد اينجا مادر رو ببينيد همين جا ببينيد، هر چي حرف داريد اينجا بزنيد، من ديگه بيرونِ خيمه نميآم….بچه هارو كه راهيِ ميدان كرد، وقتي رفتن ميدون، صدايِ رجزشون بلند شد،الله اكبر،بي بي زينب خوشحال شد، الحمدالله من شرمنده ی مادرم نشدم، شرمنده ي ام ليلا نشدم، شرمنده ی ام البنين نشدم…*"
https://eitaa.com/rozehdaftari