مداحی_آنلاین_حضرت_رقیه_استاد_عالی.mp3
2.75M
🏴 ویژه ماه #محرم
روضه حضرت رقیه سلام الله
👌بسیار دلنشین
🎙حجت الاسلام عالی
#حضرت_رقیه
#شب_سوم_محرم
هیچ دانی که چه غم بر اسرا سخت تر است
قد طفلی که شد از غصه دو تا سخت تر است
به روی نیزه سری سمت عقب برگشته
حال پیداست که این داغ چرا سخت تر است
صد پسر کشته شود دخترکی گم نشود
گر بوَد طفل یتیمی بخدا سخت تر است
دل شب باشد و یک طفل کتک خورده و دشت
گر رسد دشمن بی شرم و حیا سخت تر است
جای انگشت روی صورت و گوشش اما
گر به پهلوش رسد ضربه ی پا سخت تر است
کربلا بود که چادر به سر دختر سوخت
ولی از کرب و بلا،شام بلا سخت تر است
تا سر پاک پدر دید صدا زد بابا
اثر چوب که از سنگ جفا سخت تر است
دیدن جسم لگد کوب شده سخت ولی
زتن بی سر تو راس جدا سخت تر است
من ز رگهای گلوی تو یقین دانستم
سر بریده شود آنهم ز قفا سخت تر است
محمود اسدی
#حضرت_رقیه
#شب_سوم_محرم
دستگیر عالمم اما دودستم بر سر است
من چهل منزل رخم نیلی و چشمانم تر است
گر به من گویند بابا را نخوان سیلی نخور
صورتم سازم سپر گویم که بابا بهتر است
شام را ویران کنم ورنه رقیه نیستم
ذکر صبح و شام اینان سب جدم حیدر است
غائبین کوچه بر من عقده خالی میکنند
هرکه دیدم گفت رویت مثل روی مادر است
می شود فهمید از این حمله ی مرکب سوار
آمده گیسو کشد کی در شکار معجر است
یک نسیم از این همه طوفان که من دیدم اگر
در گلستانی فتد بر یک اشاره پر پر است
قد و بالای سه ساله دختری زانو بغل
از کف یک چکمه زجر حرامی کمتر است
گر زمین گیرم به عمه اقتدا خواهم نمود
چاره ی دردم فقط یک بوسه ای از حنجر است
وجه تشبیه سر من با سر تو این بود
هر دو صورت سوخته گیسو پر از خاکستر است
قاسم نعمتی
@https://eitaa.com/rozehdaftari
#حضرت_رقیه
#شب_سوم_محرم
ميانِ بستر خاكم...بيا كه غمگينم
بيا دوباره سر زانوى تو بنشينم
گمان نميكنم اصلاً مرا تو بشناسى
به باورِ تو نگنجد پدر كه من اينم
شبى به بزمِ شرابى شبى به كنجِ تنور
چه مىشود كه بيايى شبى به بالينم
زِ روى ناقه فتادم به خاک و دشمن زد
ز ضربِ ضربهى ظالم دگر نمىبينم
خدا كند كه بيايى...وگرنه میميرم
ميانِ بستر خاكم...بيا كه غمگينم
آرمان صائمى
https://eitaa.com/rozehdaftari
#حضرت_رقیه
#شب_سوم_محرم
ویراننشین شدم که تماشا کنی مرا
مثل قدیم در بغلت جا کنی مرا
گفتم میآیی و به سرم دست میکشی
اصلاً بنا نبود ز سر وا کنی مرا
آن شب که گم شدم وسط نیزهدارها
میخواستم فقط که تو پیدا کنی مرا
از آن لبی که دور و برش خیزرانی است
یک بوسهام بده که سر و پا کنی مرا
با حال و روز صورت تغییر کردهات
هیچ انتظار نیست مداوا کنی مرا
معجر نمانده است ببندم سر تو را
پیراهنت کجاست که بینا کنی مرا
وقتی که ناز دخترکت را نمیخری
بهتر اسیر زخم زبانها کنی مرا
حالا که آمدی تو؛ به یاد قدیمها
باید زبان بگیری و لالا کنی مرا
عمّه ببخش دردسر کاروان شدم
امشب کمک بده که مهیّا کنی مرا
احسان محسنی فر
https://eitaa.com/rozehdaftari
#شب_سوم_محرم
#روضه_حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
متن روضه 2
🔸منم آن گنج الهی که به ویرانه نهانم
🔸گر چه طفلم به خدا بانوی ملک دو جهانم
امشب دلها رو روانه کنیم...
کنار حرم با صفای بی بی رقیه سلام الله علیها...
امشب به یاد غربت نازدانه ابی عبدالله اشک بریزیم...
🔸ابر سیلی است نقاب رخ همچون قمر من
🔸چادر عصمت زهراست همانا به سر من
نميدونم دختر سه ساله دارید یا نه...
حتما همتون دیدید...
دخترها علاقه خاصی به بابا دارن...
اصلا معروفه...
میگن دخترها بابایی هستند...
آنهایی که دختر دارند بهتر میفهمن چی ميگم...
خدا نکنه کسی این دختر بچه رو اذیت کنه...
میگه بزار بابام بیاد...
شکایتت رو به بابام میکنم...
خدا نکنه زخمی رو بدن دختر بچه باشه...
میگه بزار بابام بیاد...
بهش نشون میدم...
بهش ميگم...
🔸دم به دم بر جگرم زخم روی زخم نشسته
حالا میخواهی درد دل نازدانه حسین رو گوش بدی بسم الله...
🔸دم به دم بر جگرم زخم روی زخم نشسته
🔸دلم از داغ کباب و سرم از سنگ شکسته
چقدر بهش سنگ زدند...
چقدر بهش تازیانه زدند...
چقدر سیلی زدند...
یاصاحب الزمان...
🔸رخ نیلی، لب عطشان، دل خونین، تن خسته
اما...
🔸گره از خلق گشایم به همین بازوی بسته
امشب اگه با ابی عبدالله کار داری....
آقا رو به نازدانه اش قسم بده...
اگه گرفتاری، مریضداری، حاجت داری،
اگه کربلا میخواهی...
بگو حسین جان...
تو رو به صورت سیلی خورده دختر سه ساله ات قسم...
امشب دیگه دست خالی ردمون نکن...
🔸طواف شمع چون پروانه می کرد
🔸به دستش موی بابا شانه می کرد
تا سر بابا رو گذاشتند جلو دختر بچه صدا زد بابا...
چه بلایی سرت آوردن...بابا...
🔸سر و روی پدر را پاک می کرد
🔸برایش عقده ی دل باز می کرد
صدا زد بابای خوبم...
🔸به قربان سر نورانی تو
🔸چرا خون ریزد از پیشانی تو
يا أبَتاهُ، مَنْ ذَا الَّذي خَضَبكَ بِدِمائكَ
🔸رخ من نیلی از سیلی است بابا
🔸لبان تو چرا نیلی است بابا
بابا کی با چوب به لب و دندانت زده...
اما میخام بگم...
بابای خوبم...
🔸تو از چوب جفا داری نشانه
🔸مرا باشد نشان از تازیانه
اگه با چوب به لب و دندان تو زدن...
اما به منم تازیانه زدن...
🔸مرا باشد نشان از تازیانه
بابا دیگه طاقت تازیانه ندارم...
طاقت سیلی خوردن ندارم...
طاقت سنگ خوردن ندارم...
🔸ز تو دارم تمنا جان بابا
🔸مرا با خود ببر در نزد زهرا
فایل صوتی مربوط به این روضه👇
#شب_سوم_محرم
#روضه_حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
متن روضه 2
🔸منم آن گنج الهی که به ویرانه نهانم
🔸گر چه طفلم به خدا بانوی ملک دو جهانم
امشب دلها رو روانه کنیم...
کنار حرم با صفای بی بی رقیه سلام الله علیها...
امشب به یاد غربت نازدانه ابی عبدالله اشک بریزیم...
🔸ابر سیلی است نقاب رخ همچون قمر من
🔸چادر عصمت زهراست همانا به سر من
نميدونم دختر سه ساله دارید یا نه...
حتما همتون دیدید...
دخترها علاقه خاصی به بابا دارن...
اصلا معروفه...
میگن دخترها بابایی هستند...
آنهایی که دختر دارند بهتر میفهمن چی ميگم...
خدا نکنه کسی این دختر بچه رو اذیت کنه...
میگه بزار بابام بیاد...
شکایتت رو به بابام میکنم...
خدا نکنه زخمی رو بدن دختر بچه باشه...
میگه بزار بابام بیاد...
بهش نشون میدم...
بهش ميگم...
🔸دم به دم بر جگرم زخم روی زخم نشسته
حالا میخواهی درد دل نازدانه حسین رو گوش بدی بسم الله...
🔸دم به دم بر جگرم زخم روی زخم نشسته
🔸دلم از داغ کباب و سرم از سنگ شکسته
چقدر بهش سنگ زدند...
چقدر بهش تازیانه زدند...
چقدر سیلی زدند...
یاصاحب الزمان...
🔸رخ نیلی، لب عطشان، دل خونین، تن خسته
اما...
🔸گره از خلق گشایم به همین بازوی بسته
امشب اگه با ابی عبدالله کار داری....
آقا رو به نازدانه اش قسم بده...
اگه گرفتاری، مریضداری، حاجت داری،
اگه کربلا میخواهی...
بگو حسین جان...
تو رو به صورت سیلی خورده دختر سه ساله ات قسم...
امشب دیگه دست خالی ردمون نکن...
🔸طواف شمع چون پروانه می کرد
🔸به دستش موی بابا شانه می کرد
تا سر بابا رو گذاشتند جلو دختر بچه صدا زد بابا...
چه بلایی سرت آوردن...بابا...
🔸سر و روی پدر را پاک می کرد
🔸برایش عقده ی دل باز می کرد
صدا زد بابای خوبم...
🔸به قربان سر نورانی تو
🔸چرا خون ریزد از پیشانی تو
يا أبَتاهُ، مَنْ ذَا الَّذي خَضَبكَ بِدِمائكَ
🔸رخ من نیلی از سیلی است بابا
🔸لبان تو چرا نیلی است بابا
بابا کی با چوب به لب و دندانت زده...
اما میخام بگم...
بابای خوبم...
🔸تو از چوب جفا داری نشانه
🔸مرا باشد نشان از تازیانه
اگه با چوب به لب و دندان تو زدن...
اما به منم تازیانه زدن...
🔸مرا باشد نشان از تازیانه
بابا دیگه طاقت تازیانه ندارم...
طاقت سیلی خوردن ندارم...
طاقت سنگ خوردن ندارم...
🔸ز تو دارم تمنا جان بابا
🔸مرا با خود ببر در نزد زهرا
فایل صوتی👇
#شب چهارم محرم
#روضه طفلان حضرت زینب(س)
بسم الله الرحمن الرحیم
یا رحمن یا رحیم
لاحول ولا قوه الا بالله العلی العظیم، حسبُنَا اللّهُ وَنِعْمَ الْوَكِيلُ نِعْمَ الْمَوْلَى وَنِعْمَ النَّصِیر،
أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ الَّذِي لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ، الرَّحْمَنُ الرَّحِيمُ، ذُو الْجَلاَلِ وَ الْإِكْرَامِ ، و اَتُوبُ اِلَیه
اول مجلس دعای سلامتی امام زمان(عج)را باهم زمزمه می کنیم
اَللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّهِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَعَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَهِ وَفی کُلِّ ساعَهٍ وَلِیّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَلیلاً وَعَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً.
یا صاحب الزمان
♦️ای سالها کنار من و آشنای من
♦️هستم برای تو ،تو هستی برای من
♦️این سرزمین که قتلگه ما دو تا شده
♦️هم کربلای توست وَ هم کربلای من
♦️مهریه ی عروسی من دیدن تو بود
♦️ای آشنای من همه در لحظه های من
♦️نجمه دو تا پسر ، تو دو تا ؛ ای برادرم
♦️حالا رسیده است زمان دو تای من
♦️بد کردم ای برادر من خواهرت شدم؟
♦️این رسم ها نبود به جای وفای من
♦️تقصیر من که نیست ؛دلم شور میزند
♦️بگذار لحظه ای تو خودت را به جای من
♦️دل دل نکن اجازه بده جعفرت شوند
♦️دیدی اگر ظهور نکردند به پای من
♦️بگذار آخر عمری نذر من ادا شود
♦️باید خلاصه یک نفر اینجا فدا شود
⬅️امشب، شبِ زینب سلام الله علیها ست .. شب بچه های بی بیست .. ان شاءالله نباشه کسی بعد از این روضه دست خالی برگرده .. التماس کن به بی بی جان .. به حق دو تا آقازادهی غریبت یه نگاه امشب به ما بنداز ..
اومد دست بچه هارو گرفت، عون و محمد رو آورد مقابل ابی عبدالله .. مادرای شهدای ما از این مادر یاد گرفتن .. خودش تن بچه ها کفن کرده .. موها رو شانه زده .. مرتب این دو تا بچه رو آورد جلوی دایی داره التماس میکنه .. (از قبل بهشون گفته) بچه ها من میدونم داداشم بهتون اجازه نمیده .. اما یه اسم رمز هست اگر خواستید از دایی اجازه بگیرید اون لحظه که کار گره خورده، بگید دایی جان به حقِ مادرت زهرا .. گفت حسین : *
🔻رو سفیدم میکنند و فخر مادر میشوند
🔻نوجوانهایم سپرهای برادر میشوند
🔻این پسرها پیشکش های منو عبداللهاند
🔻صحبت جنگ و جدل باشد قلندر میشوند
رجزها خوندن این دو آقازاده .. امیری حسین و نعم الامیری ..
🔸آینه انگار پیش مرتضی بگذاشتند
🔸هیبت جنگی که میگیرند حیدر میشوند
🔸دست بر شمیر میگیرند طوفان میکنند
🔸یک تنه قطعاً حریف چند لشکر میشوند
⏪بچههای منو دست کم نگیر داداش ..
خون قتالالعرب جاریاست در رگهایشان
قابض الارواح کوفی هایِ کافر میشوند
بوی زهرا میدهد پهلوی آقازاده ها
چونکه با یک واسطه فرزند کوثر میشوند
*من خواهشم اینه مخصوصاً خانومایِ در محفل امشب خیلی باید حق و ادا کنن .. آخه تنها شهدایی بودن که این مادر از خیمه بیرون نیومد .. هر کدوم از شهدا رو زمین میفتادن عمهی سادات تو بعضی جاها نوشتن جلوتر از ابی عبدالله میرسید بالای سر کشته ها .. اما حالا تو خیمه نشسته داره گریه میکنه .. اما از خیمه بیرون نیومد ..
🔸زیر نیزه یاد غم های مدینه میکند
🔸گریه کن های جوان مرگی مادر میشوند
🔸هرچه باشد هر دو خواهرزادههای محسنن
🔸منتقم های شهید ضربهی در میشوند
🔸اکبر تو ارباً ارباً شد ولی شکر خدا
🔸دستگل هایم پس از او زود پرپر میشوند
⏪گفت داداش بذار برن این بچه ها .. اینا طاقت ندارن ببینن دستای مادرشونُ بستن .. اینا طاقت ندارن ببینن تو شام منو سنگ میزنن ..*
https://eitaa.com/rozehdaftari
#شب_چهارم_محرم
#روضه_طفلان_حضرت_زینب
اِنَّ کَمَن زارَ العَلی، مَن زارَ زینب
عالم نمی بیند دگر تکرارِ زینب
تاریخ جایِ صبر، زینب می نویسد
معنا گرفت ایثار از ایثارِ زینب
با دست بسته باز کرد از دست ما بند
پُر شد زمین از عزتِ سرشارِ زینب
مریم مقدس شد اگر در بین زن ها
در عالم زر بوده خدمتکار زینب
هم میشود قبله نمایِ ما عقیله
هم قبله ی ما کعبه ی سیارِ زینب
یکبار حتی سایه ی او را ندیده
همسایه ی دیوار به دیوارِ زینب
*گفت: اين همه سال خونه ام كنارِ خونه ي زينب بود، يه بار قد و قامتش رو نديدم…*
پُشتِ همه لرزید با یک اُسْکُتویش
*وقتي مردم حرف ميزدن، سر و صدايِ اين جمعيت، خانم نمي تونه حرف بزنه، يك كلمه گفت: “اُسْکُتوا” ساكت باشد، همه آرام گرفتن، نه تنها مَردم، بلكه حيوانها هم ساكت شدن و حتي زنگوله هاي شترها از حركت ايستادن، زينب گفته ساكت باشيد، همه آرام شدن….*
پُشتِ همه لرزید با یک اُسْکُتویش
دشمن هلاکِ نحوه ی پیکارِ زینب
هرکس نمک گیرش شود آخر شهید است
چشمانِ ما بر سفره ی پُربار زینب
چشمان ما بر لطف و احسان عقیله
دستان ما بر دامنِ سالارِ زینب
با این که خودگرمیِ بازارِ حسین است
عون و محمد گرمیِ بازار زینب
ماهیِ دریا هم برایش گریه کرده
وقتی فَلَک دارد سَرِ آزار زینب
از نور چشمانش به سختی چشم پوشید
جانسوز یعنی غربتِ بسیارِ زینب
*وقتي شهدا رو مي آورند، حضرت زينب سلام الله عليها، سراسيمه مي اومد وسطِ ميدان كمكِ حسين مي كرد، برا علي اكبر تا كنار جنازه هم رفت، اما وقتي بچه ها اومدن گفتن: مادرجان! اجازه بده ما برويم ميدان، گفت: بريد، گفتن: دايي مون نميذاره بريم، گفت: يه رمزي بهتون ياد بدم، دايي تون به اين نام حساسِ، كافيِ بريد گردنتون رو كج كنيد بگيد: جانِ مادرت…،بچه ها رفتن با رمزي كه مادر يادشون داده بود پيشِ دايي، خندون برگشتن، حضرت زينب بچه ها رو در آغوش گرفت، مادرِ، ميخواد بچه هاش رو بفرسته قربانگاه،گفت: بچه ها! هرچي ميخواهيد اينجا مادر رو ببينيد همين جا ببينيد، هر چي حرف داريد اينجا بزنيد، من ديگه بيرونِ خيمه نميآم….بچه هارو كه راهيِ ميدان كرد، وقتي رفتن ميدون، صدايِ رجزشون بلند شد،الله اكبر،بي بي زينب خوشحال شد، الحمدالله من شرمنده ی مادرم نشدم، شرمنده ي ام ليلا نشدم، شرمنده ی ام البنين نشدم…*"
https://eitaa.com/rozehdaftari
#روضه_حر
#شب_چهارم_محرم
دستت رو بیار بالا هركی كار داره ناله بزنه: الهی العفو..... شب توبه است امشب،بیا بریم در خونه ی ابی عبدالله،بزرگان ما از احادیث و روایات به ما یاد دادند،توبه شرایط داره،این روضه ی من ِ امشب، توبه شرایط داره،شرط اولش اینه سر بر خاك بذاری سجده كنی، شرط دوم اینه اعتراف به گناه كنی به محضر خدا،شرط سوم اینه كه خودت رو بشكنی ،شرط چهارم تصمیم بگیری تغییر كنی،فقط اعتراف و شكستن كافی نیست،تصمیم بگیریم دیگه بعد از عاشورا كارمون رو تكرار نكنیم،شرط پنجم اینه كه با عملت جبران كنی و آخریش هم اینه باید یه وسیله پیدا كنی برا توبه،باید می ری در خونه خدا وسیله بیاری،چه وسیله ای بهتر از حسین،امشب می خوام روضه ی كسی رو بخونم،همه ی این شرایط رو تو كربلا پیدا كرد،سلام خدا به حُربن یزید ریاحی،حُری كه تا یكی دو روز مونده به عاشورا امیر لشكر دشمن ِ،وسط جهنم،اما یك باره تغییر كرد،امشب شب چهارم ِ ما با حُر توبه كنیم. اونایی كه شرایط حُر رو دارند،حُر بشند امشب،آی رفیق بیا امشب از گناه آزاد بشو،
گفت ای عفو وکرامت ز ازل بنده ی تو
خصم شرمنده و دلباخته ی خنده ی تو
رحمت واسعه ی حق یم طوفنده ی تو
من کیم بنده ی درمانده ی شرمنده ی تو
سیدی حر سیه رو به شما پیوسته
این یزیدی به امام شهدا پیوسته
حر خودش رو شكست،سردار بود،یلی بود برا خودش،دیدن كلاه و خود و عمامه رو برداشته،موهاش رو پریشون كرده،چكمه هاش رو گردنش انداخته،داره میآد،همچین كه رسید جلوی ابی عبدالله خودش رو انداخت رو پاش. ببین حر چه طور حرف زده:
شیشه ام آمده ام تا گهرم گردانی
پیش شمشیر بلایت سپرم گردانی
از کرامت بکشی زنده ترم گردانی
چون غبار ره خود دور سرم گردانی
خود حسین واسطه ی رحمت خداست،حالا حر دره خونه ی ابی عبدالله یه واسطه برده،ببین چه كرده حر،صدا كرد آقا:
آب بر کام من از تیغه ی شمشیر ببخش
حر خود را به علی اصغر بی شیر ببخش
من و به بچه ی بی شیرت ببخش آقاجان. حالا امام داره جوای حر رو میده،سر حر رو بالا گرفت. اِرفَع رَأسَك
تو یزیدی نه، کز آغاز زما بودی حرّ
این یه بیت خیلی آدم رو به هم می ریزه،میشه آقا به ما هم همین جوری بگه،آقا ما كه آب رو به روت نبستیم،ما كه دل زینب رو نلرزوندیم.ببین آقا به حر چی میگه:
تو یزیدی نه، کز آغاز زما بودی حرّ
سخت دلتنگ تو بودیم کجا بودی حرّ
حُر منتظرت بودم،چرا دیر اومدی؟زودتر از اینها منتظرت بودم، آقا میشه به منم یه جوری بگی منتظرم بودی بفهمم آقام حواسش به من هم بوده
راه گم کردی و از دوست جدا بودی حرّ
بر سر قافله خون خدا بودی حرّ
تا بیایی به سوی یار دعایت کردم
نه به یک بار که صد بار دعایت کردم
آقا مارو دعا كردی كه تو خیمه ی عزاییم
تو از امروز دگر حرّ فداکار منی
بلکه همسنگر عباس علمدار منی
تا ابد یار منی یار منی یار منی
من خریدار تو گشتم که خریدار منی
سر زده صبح سعادت به مبارک بادت
خلعت خون ،تن صدچاک، مبارک بادت
اذن میدان داد،وقتی سرش رو بلند كرد،آقا بهش گفت:حر می خوای جبران كنی،می خوای توبه ات قبول بشه بسم الله،میدان عمل آماده است،روضه بخونم برات زود ببرمت سرغ اصل مطلب:رفت میدان،جنگید،وقتی افتاد روی خاك،ابی عبدالله دو تا مدال به حر داده،مدال اولی كه به حر داد این بود،آخه حضرت یه بار اسم مادر حر رو برده بود،نفرین كرده بود حر رو، فرموده بود:ثَکَلَتْکَ اُمُّکَ مادرت به عزات بشینه. انگار می خواست از دل حر دربیاره،مدال اول رو بهش داد،وقتی سر خونیش رو بغل كرد،فرمود: أَنْتَ الحُرُّ کَما سَمَّتْکَ أُمُّکَ حُرَّاً تو آزاده ای همون جور كه مادرت تو رو آزاده نام نهاده. اینجا اینجوری اسم مادرش رو آورد كه از دلش درآره،یه مدال بهش داد،میدونی مدال بعدی چی بود؟دیدن ابی عبدالله یه دستمال از شال كمرش جدا كرد"اهل روضه كجاند؟از من جلوتر می ری من خیلی جلو نرم"دیدن با دستمال خودش سر حر رو بست،خوش به حالت حر،مدال از این بالاتر،خود حسین سرت رو با دستمال خودش بست،آخ دلم یه جایی رفته،كی با من میآد؟ من یه جمله بگم،اونی كه مریض دكتر جواب كرده داری،اونی كه مریض سرطانی داری. یه جمله: اینجا ابی عبدالله با دستمال خودش سر این سردار رو بست،چو می شد سرش رو ببندی،اما یه سردار كنار علقمه،چنان تیر سه شعبه،چنان عمود آهن، هر كاری كرد سر عباس رو ببنده،....امشب شبش نیست اما میگم:
سقای دشت كربلا اباالفضل،اباالفضل،اباالفضل
دستش شده از تن جدا اباالفضل،اباالفضل،اباالفضل
دستت رو پایین نیار به عباس و به حسین:الهی العفو،الهی العفو
#روضه_حر
#شب_چهارم_محرم
" وقتی ابی عبدالله اون جملۀ معروف رو فرمود که مادرت به عزات بشینه .. این جمله احساساتِ حر رو تحریک کرد ، تا حضرت فرمود «ثکَلتک اُمک» .. این نفرین نیست ، این ناسزا نیست .. عرب یه زمانی که میخواست اوجِ ناراحتیش رو نشون بده این جمله رو بکار میبرد .. حضرتم میدونست نقطه ای که حر رو بر میگردنه اینجاست اصلاً این حرفُ زد که حر این جواب رو بده .. تا گفت مادرت به عزات بشینه سرشُ انداخت پایین .. گفت آقاجان هر کسی غیر شما اسم مادرم رو میاورد خونش رو میریختم .. اما چه کار کنم مادرِ شما فاطمه ست .. شما فرزندِ دخترِ رسول خدایید ..* ظرف وجودِ تو زما بوده پر مادرت از روز ازل خوانده حر سنگ بُدی با نگهم دُر شدی با نفسِ مادرِ من حر شدی حضرت صدیقه تو را برگزید حر حسینی تو نه حر یزید دیدم از آغاز که یارِ منی دوستِ من در سپه دشمنی خار بُدی ، حال گل یاس باش همدم و هم سنگرِ عباس باش تو حر ریحانهی پیغمبری برای من جای علی اکبری وفای خویش را نشان میدهی در بغل حسین جان میدهی غم مخور ای عاشقِ سرمستِ من بسته شود فرق تو با دست من روضه بخوانم .. همچین که حر افتاد رو زمین لحظه های آخر .. یه لحظه به خودش اومد دید رو خاک داره میغلته .. فرقِ سرش شکافته نفس های آخرِ .. به خودش نهیب زد نکنه توقع داری حسین بیاد بالاسرت .. آخه شنیده بود بعضیا رو ابی عبدالله خودش میره بالاسرشون .. بعضی از شهدا رو ابی عبدالله رفت بالاسرشون نزدیک به نه شهید خودِ ابی عبدالله اومد بالاسرشون، یکی از شون شهدایی که خودِ الی عبدالله اومد حر ابن یزید ریاحیِ .. یه لحظه چشمشُ باز کرد دید به دستِ مهربان سرش رو برداشت .. یه لحظه نگاه کرد دید سر تو بغلِ حسینِ .. مقتل میگه خاک رو صورتش نشسته بود .. دید صورت حر خاکیه با گوشۀ آستین خاک ها رو پاک کرد .. ابی عبدالله یه بار اسم مادرِ حر رو برد فرمود مادرت به عزات بشینه میدونست این تو دلِ حر مونده میخواست از دلش در بیاره اینجا تلافی کرد سر رو که بغل کرد گفت تو حُری .. چقدر اسم قشنگی مادرت روت گذاشته .. تو آزادی .. ابی عبدالله نگاه کرد دید فرق حر بد شکافت خورده خون داره فواره میزنه هر کاری کرد با دست فرقُ ببنده نشد ، دستمالی درآورد سر و پیشانی حر رو بست تا خون بند بیاد .. یه جمله ای بگم اهل روضه صدا ناله شون بلند شه .. سادات ببخشن، بزرگترا، علما ببخشن .. آدم وقتی سرش زخم میشه با دستمال زخمشُ میبنده با دستمال خون رو پاک میکنه .. بمیرم خودش وقتی روزِ عاشورا سنگ به پیشانیش خورد دیگه دستمالی نداشت خونش رو پاک کنه .. بگم ناله ت بلند بشه؟!!.. چه کرد!! پیراهنِ عربیش رو بالا زد .. همچین که پیراهنُ بالا زد سفیدی سینۀ حسین پیدا شد .. یا اباعبدالله کاش دستمال داشتی خونِ سرتُ با دستمال پاک میکردی .. وقتی حرمله دید صدرالحسین نمایان شد سه شعبه رو گذاشت تو کمان .. یه جوری قلبِ حسینُ زد ..حسین .. ."
"روضه_حر_بن_یزیدریاحی
#شب_چهارم_محرم
حجت الاسلام میرزا محمدی
روضه آن ساعتی که حر نادم و پشیمان و سر به زیر خدمت امام حسین علیه السلام رسید و گفت مولای من آیا توبه مرا می پذیرید؟ حضرت فرمود سرت را بلند کن حر که تو رستگار گشتی.
السلام علی حجت رب العالمین
السلام علی خامس اصحاب الکسا
السلام علی ساکن کربلا
السلام علی الاعضاء المقتعات
أَلسَّلامُ عَلَی الشِّفاهِ الذّابِلاتِ
أَلسَّلامُ عَلَی الْجُیُوبِ الْمُضَرَّجاتِ
أَلسَّلامُ عَلَی النِّسْوَةِ الْبارِزاتِ
ای حسین
ای حسین
ای حسین
ارباب خوب من
از نوکر بد هم که بپرسی گوید
ارباب به خوبی تو پیدا نشود.
إِلَهِی أَلْبَسَتْنِی الْخَطَایَا ثَوْبَ مَذَلَّتِی؛ خدایا این گناه باعث شده لباس ذلت و خواری به تن کنم، وَ جَلَّلَنِی التَّبَاعُدُ مِنْک لِبَاسَ مَسْکنَتِی وَ أَمَاتَ قَلْبِی عَظِیمُ جِنَایَتِی؛ من با گناه خودمو دل مرده کردم، چی جوری زنده اش کنم؟ فرمود “فاحینی بتوبه من، هر کی اومد توبه کنه دست گداییشو بیاره بالا (خسته نشیا) فَبِعِزَّتِک لا اَجِدُ لِذُنُوبی غافِرا به خدا غیر از خودت آمرزنده ای سراغ ندارم. . فَوَا أَسَفَا مِنْ خَجْلَتِی وَ افْتِضَاحِی إِلَهِی إِنْ کانَ النَّدَمُ عَلَی الذَّنْبِ تَوْبَةً؛ اگه پشیمانی توبه حساب میشه وَ عِزَّتِک مِنَ النَّادِمِینَ؛ امروز اومدم بگم بعزت و جلالت من بد کردم پشیمانم.
الهی العفو، الهی العفو
از لشکر فاصله گرفت بعضیا نوشتن این سر و صورتشو خاک مالی کرد، بایدم اینجوری باشه چون این آقا پسر ابوترابه، اگه او پسر ترابه ما باید، کنت ترابا باشیم، چکمه های جنگیشو دور گردنش «َفَاخْلَعْ نَعْلَیْک إِنَّک بِالْوادِ الْمُقَدَّسِ طُوی» موسی اینجا کربلاست کفش هاتو در بیار وقتی به موسی اینجوری ندا میاد حرم ادب کرد؛ کفش هاشو دور گردنش انداخت؛ هنوز داره نادم و پشیمون میاد، حتی بعضی ها گفتن پسرشو صدا زد، گفت گریبان منو کشون کشون بگیر هَلْ یَرْجِعُ العَبْدُ الآبِقُ إلاّ إلی مَوْلاهُ؛ عبد فراری دم خونه ی آقاش نره کجا بره؟!
تا روبروی ابی عبدالله قرار گرفت یه سوال کرد و یه جواب شمید آقا هـــــل لـــی مـــن تـــوبـه؟! فبکا بُکَاءً شَدِیداً، تو گریه هاش گفت آیا راه برگشتی برا من هست؟!! ابی عبدالله فرمود:ارفع راسک؛ هر کی در خونه ی ما بیاد دیگه سر به زیر نیست.
حالا هر کی سربلندیش باورش شده بگه حسین، اجازه رو گرفت اما حسین کربلا رو با خواهرش شروع کرده؛ اذن زینبم لازمه، نه بالاتر از اذن امام؛ نه؛ زینب حلقه ی اتصال به فاطمه است؛ گفت آقا اجازه میدی برم سمت خیام و حرمت؟
قربون حیا کردنت برم، اینجا همه بنی هاشم هنوز زنده ان تو اجازه گرفتی، آخ نبودی اون ساعتی که تن بچه ها به لرزه افتاد،هرچی نگاه کردن دیدن بنی هاشمی باقی نمانده، یه نانجیب فریاد می زنه کیه خیمه هاشو بسوزونه، یکی هم داره فریاد میزنه کیه به بدن حسین اسب بتازونه، یکی هم داره بلند بلند تکبیر میگه، این زن و بچه شروع کردن به لرزیدن، اومدن پیش عمه جان، دیدن عمه هم مستأصله، اومد پیش زین العابدین، حضرت بی معطلی فرمود علیکن بالفرار."