این گروه جهت پاسخگویی به درخواست های شما با مدیریت ذاکر اهلبیت ع کربلایی محمد مسلمی ایجاد شدایجاد
ارباط با مدیر 👇
@Moslemi_124
لینک گروه👇
https://eitaa.com/joinchat/77201857C160ebf881a
هدایت شده از نوحه سنتی مجمع الذاکرین اهلبیت (ع)
🏴🏴🏴🏴🏴🏴
اتش بر اشیانه مرغی نمیزنند
گیرم که خیمه خیمه ال عبا نبود
😭😭😭😭😭😭😭😭
ضمن عرض تسلیت ایام سوگواری سرور و سالار شهیدان حضرت ابا عبداله الحسین ع و شام غریبان امام حسین خدمت شما نوکران و ذاکران اهلبیت ع از زحمات بزرگوارانی که در ایام پر کار بازم زحمت کشیدن برا امام حسین از خودشون مایه گذاشتند به درخواستهای مادحین عزیز پاسخ دادند و همچنین از صبوری شما اعضای محترم صمیمانه سپاسگزارم من عذرخواهی میکنم اگر در این مدت درخواستی خصوصا از طرف حقیر خصوصا در رسانه ایتا که ادمین کمتر هست نسبت به تلگرام لی پاسخ ماند بدانید که یا دیده نشده ویا بدلیل حجم مراسمات کمبود وقت داشتیم و پای حساب بی توجهی نزارین ان شاالله که از این به بعد بتونیم جبران کنیم
از همراهی و همکاری شما بینهایت سپاسگزارم حقتون رو حلال کنید. ما رو از دعای خیرتان محروم نفرمایید
#خادمین_و_مدیریت_گروه_و_مجموعه_کانالهای_مجمع_الذاکرین اهلبیت_ع_در_رسانه_تلگرام_و_ایتا
┈•꧁بٰابُ༼﷽༽الْحَرَم꧂•┈
|⇦•با غصه های آل عبا...
#روضه و توسل به راوی دشتِ کربلا امام سجاد سلام الله علیه و ایام اسارت خاندان آل الله به نفس حاج احمدسلطانی •ೋ
●•┄༻↷◈↶༺┄•●
【توجه】:
جهت استفاده ، متون حتماً به همراه صوت در اختیار دیگران قرار گیرد.
●•┄༻↷◈↶༺┄•●
"صَلَّ اللّه عَلیکَ یا مظلوم یا اباعبدالله"
"اَلسَّلامُ عَلَیکَ یا حُجَّة اِبنِ الحَسَن، آجَرَکَ الله فِی مُصیبَتِ جَدِّک "
با غصه های آل عبا گریه می کنی
در اوج روضه هایِ عزا گریه می کنی
ما با گناه، اشکِ تو را در می آوریم
از سوزِ بی وفاییِ ما گریه می کنی
ای صاحبِ عزا، تو به این روضه هایِ ما
می آیی و بدونِ صدا گریه می کنی
گاهی نجف، مدینه، گهی کربلا و گاهی
در مشهدِ امام رضا گریه می کنی
*هر جا رفتی مارو هم دعا کن...*
بر کُشته ی فتاده به هامونِ کربلا
بر داغِ سید الشهدا گریه می کنی
*امام زمان در زیارت ناحیه مقدسه فرمود:" بَدَلَ الدُّمُوعِ دَما" اینقدر برات گریه میکنم، تا از چشام خون بباره..*
این روزها به حالِ دلِ زینبِ اسیر
در ماجرای شام بلا گریه می کنی
بر رأس های رفته به بالای نیزه ها
با خیزران و طشت طلا گریه می کنی
حالا دوباره چشم تو را خون گرفته است
با غصه های آل عبا گریه می کنی
#شاعر وحید محمدی
*هم ناله شو با حجت بن الحسن، گریه کن برا اون کاروانی که سرها رو جلوتر می بردن، سرها رو بالای نیزه ها می چرخوندن، اینقدر دلِ عمه ی السادت رو خون کردن...*
سری به نیزه بلند است در برابرِ زینب
خدا کند که نباشد سَرِ برادرِ زینب
*همه ی این صحنه هارو امام سجاد داره مشاهد میکنه، وقتی رسیدن کوفه، کوفیا همه میشناختن زینب رو که دخترِ امیرالمؤمنینِ، خدا نیاره بری جایی که بشناسنت، حُرمت نگه ندارن...
گفت: داداش! یه نگاهی کردم، دیدم این زن هایی که دورم ایستادن دارن غریبیِ مارو تماشا میکنن، یه روز شاگردام بودن، یه روزی شاگردایِ درسِ قرآنِ خودم بودن...
امام سجاد نگاه می کرد، این اُسرا رو مثلِ اُسرایِ تُرک و روم می بردن... "بازتر از این نمی تونم برات بگم، فقط همین رو بگم ناله بزن، با آستیناشون سرها رو می گرفتن... "*
من از دیارِ غم و روزگارِ بارانم
من از اهالیِ اشک و تبارِ بارانم
کسی نمانده برایم غریب میمیرم
کسی نمانده بگویم چقدر دلگیرم
کسی نمانده بسوزم که عُقده وا گردد
کسی نمانده زِ قلبم غمی جدا گردد
*غلامش سئوال کرد، آقاجان! چرا اینقدر گریه می کنید؟ فرمود: والله ندیدی چه بلایی سَرِ ما آوُردن، بعد ازاینکه بابام رو بینِ گودال کشتن، عمه هام رو به اسارت بردن، دستاشون رو بستن، بینِ این شهرها می گردوندن، همه مارو تماشا میکردن...*
قسم به سرخیِ چشمم به گرمیِ آهم
نرفته از نظرم خاطراتِ جانکاهم
چگونه با که بگویم، غروب غمگین است
غمی که مانده به دوشم چقدر سنگین است
من اشکِ بی کَسیِ خیمهگاه را دیدم
میانِ خیمه ولی قتلگاه را دیدم
که ذوالجناح پُر از خون ولی سواری نیست
به جای جایِ تو غیرِ زخمِ کاری نیست
حرامیان همه بر گِردِ پیکرش بودند
تمامِ نیزه به دوشان پِیِ سرش بودند
به یک طرف به جگر شعله خواهرش میزد
به یک طرف به سر و سینه مادرش میزد
چگونه با که بگویم غروب را دیدم
به رویِ نیزه سری از بدن جدا دیدم
#شاعر : حسن لطفی
*رفقا! اینا یه دردِ، اما اونی که از آقا سئوال کردن:آقاجان! کجا بیشتر به شما سخت گذشت؟ فرمود:" اَلشام، اَلشام، اَلشام..." آخه شامی ها یهودی خیلی دارن، خیلی هاشون دین ندارن، اینقدر به عمه جانم خندیدن...دیدم دارن با سنگ میزدنن، خاکسترِ آتش می ریختن، ساعت ها دَمِ دروازه ی شام مارو معطل کردن، آخه داشتن شهر رو آذین می بستن، جارچی هاشون جار میزدن: یه عده خارجی دارن میآرن... حسین…."بِأَبِی الْمُسْتَضْعَفِ الْغَرِیب،یا قَتیلَ الله، یٰا اَباعَبدِالله...*
لطفی که کرده ای تو به من مادرم نکرد
ای مهربان تر از پدر و مادرم حسین…
*بِأسمِکَ العظیمِ الاَعظم،بحق آقامون حجت ابن الحسن، یا الله…فَرَج امام زمان برسان..دستایی که به سویت بلند شده خالی بر نگردان…سلامتی و تعجیل در ظهور حجت ابن الحسن صلوات بلند بفرستید….*
@rozehdaftari
#تنور_خولی
#مصائب_شام
امام بود، ولی پیکرش به مسلخ بود
سر بریدۀ او در میان مطبخ بود
چگونه بود که باید امامِ قرآنی
تنور را کند از روی خویش نوررانی!
چگونه بود که کوفه امام را نشناخت
و یا شناخت ولی دینِ خود بدنیا باخت!
سَری که زینت اسلام و جان زینب بود
چه شد که داخل خورجین خولی آنشب بود
تنورِ گرم، سرِ خسته، هیزمش بِستر
محاسنِ پرِ خون بود، غرقِ خاکستر
تلاوت پسر فاطمه چنان پیچید
که سوز نغمۀ قرآن به آسمان پیچید
پیمبر و علی و مجتبی و زهرا را
نه، بلکه جذب خودش کرد اهل بالا را
ز انبیاءِ ٱولوالعزم، بسته صف اینجا
و تا فحولِ ملائک به گِرد خون خدا
به سر زنان، همه اهل جنان عزادارند
زمین و اهل همه آسمان عزادارند
رسید در وسط آنهمه نوا و خروش
أنابنُ فاطمه از آن سرِ بریده بگوش
أنالحسین، أنابنُ نبی، أناالعطشان
أناالغریب، أنابنُ علی، أناالعریان
صدای نالۀ زهرا بلندتر شده بود
شبی به گریه گذشت و دگر سحر شده بود
و جای زینب کبری در این سحر خالی
نبود تا که ببیند چه حال و احوالی
اگر چه دیدنِ رأس الحسین قسمت شد
هِلال یک شبِ زینب به نیزه رؤیت شد
محمود ژولیده
@rozehdaftari
#روضه_شام
روضه و توسل جانسوز _ ویژه حضرت زینب کبری سلام الله علیها __کربلایی حنیف طاهری
⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️
شام یعنی از جهنم شوم تر
اهل بیت از کربلا مظلوم تر
شام یعنی مرکز آزارها
آل عصمت را سَرِ بازارها
خنده های فتح بر لب می زدند
زخم ها بر قلب زینب می زدند
*میرزای شیرازی نشسته بود براش روضه بخونن،روضه ی بی بی حضرت زینب سلام الله علیها،گفت:شروع کن،"السلام علیک یا اباعبدالله"جمله اول صدا زد" " دَخَلَت زِینَبُ علی اِبنِ زیاد" یه وقت دیدن میرزای شیرازی داره تو صورتش میزنه، از هوش رفت،به هوش اومد،گفتن:آقا! هنوز روضه شروع نشده؟ گفت:دیگه چی میخوای بگی؟ زینب کجا؟مجلس ابن زیاد کجا؟....
گفت: هر جا سرهای بریده رو وارد می کردن روی نیزه،عمه ی سادات اول سر رو نگاه می کرد، ریاض القدس نوشته: نگاه می کرد ببینه سر چطوره..گفت: هر جا مارو وارد کردن دیدم چشاش باز بود،حواسش به دختراش بود، به زن ها بود، فقط یه جا دیدم چشاش رو بست، اونم وقتی مارو از دروازه ساعات وارد کردن،گفت:نگاه به سر بریده کردم،دیدم چشاش رو روی هم گذاشته،یعنی دیگه نمی تونم ببینم...*
گیسو به دست باد رها کردنت بس است
اینگونه، ای ستاره ی من دیدنت بس است
رأست به روی نیزه، ولی بی تعادل است
یک سنگ هم برای زمین خوردنت بس است
حسین....
@rozehdaftari
روضه نمیخواهد تنی که سر ندارد
قربان آن آقا که انگشتر ندارد
یک تکه ای سالم همه پیکر ندارد
جایی برای بوسه ی مادر ندارد
گوید بنیه یا بنیه یا بنیه
برخیز آمد مادرت زهرا بنیه
دیدم خودم در عصر عاشورا بنیه
افتاده بودی زیر دست و پا بنیه
من بی وضو موی تورا شانه نکردم
حالا بدنبال سرت باید بگردم
از تشنگی لب های عطشانت به هم خورد
ترکیب ابروها و چشمانت به هم خورد
از شدت ضربه دو دندانت به هم خورد
آیه به آیه نذر قرآنت به هم خورد
راه تورا در گودی گودال بستند
بر پیکرتو نیزه ها رو میشکستند
با حال مناسب خوانده شود
@rozehdaftari
يکي از سرکردههاي دشمن که در کربلا براي کشتن امام حسين عليهالسلام و اصحابش حاضر بود «اخنس بن زيد» نام داشت. او فردي خودخواه و بيرحم بود و از بيرحمي به همراه ده نفر با اسب بر جنازهي امام حسين عليهالسلام تاختند و استخوانهاي او را شکستند. اين مرد بيرحم، از دست انتقام مختار در امان ماند و تا سن نود سالگي عمر کرد و در يک شب به عنوان فردي ناشناس، مهمان يکي از مسلمانان و علاقهمندان اهل بيت عليهمالسلام به نام «سُدي» شد. سُدي ميگويد: يک شب مردي نزد من آمد، خيلي دوست داشتم که با مهمان انس بگيرم و به او علاقه پيدا کنم. او «اخنس بن زيد» بود؛ ولي من او را نميشناختم، با هم باب سخن را باز کرديم، تا اين که قصهي کربلا به ميان آمد، با سوز فراوان آهي از دل کشيدم. او گفت: چه شد؟ چرا نگران شدي؟ گفتم: به ياد مصيبتهايي افتادم که هر مصيبتي نزد آن آسان است. آن مرد گفت: اين سپاس تو براي چيست؟ گفتم: به خاطر اين که در انتقام خون امام حسين عليهالسلام شرکت نکردم، مگر از رسول خدا صلي الله عليه و آله نشنيدهاي که فرمودند: هر کس در انتقام خون حسين عليهالسلام شرکت کند در قيامت ترازوي اعمالش سبک ميگردد. اخنس گفت: اين حرفهايي را که ميزني درست نيست، همه آنها دروغ است.

گفتم: چطور درست نيست با توجه به اين که رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمودند: «نه دروغ گفتهام و نه به من دروغ گفته شد». اخنس گفت: پيامبر صلي الله عليه و آله فرموده. قاتل حسين عليهالسلام عمر طولاني نميکند؛ ولي قسم به جان تو! من بيش از نود سال عمر کردهام، مگر مرا نميشناسي؟ سدي گفت: نه! سپس گفت: من اخنس بن زيد هستم که به فرمان عمر سعد بر بدن حسين عليهالسلام اسب تاختم و استخوان او را درهم شکستم. سدي گفت: خيلي نگران شدم و قلبم از شدت درد، آتش گرفت. با خود گفتم: بايد او را به هلاکت برسانم، در اين فکر بودم که فتيله چراغ خراب شد، خواستم درست کنم، اخنس گفت: من خودم آن را درست ميکنم. آن گاه برخاست تا فتيله چراغ را درست کند، سپس آتش فتيله به دست او رسيد و دستش را سوزاند، هر چه دست خود را به خاک ماليد خاموش نشد، آن گاه با عجز فراوان از من خواست تا کمکش کنم. سدي گفت: هر چند با او دشمن بودم، ولي آب آوردم و بر دستش ريختم؛ ولي اثري نکرد و شعلهي آتش آن زيادتر شد و از جا برخاست و خود را داخل نهر آب انداخت؛ ولي هم چنان در آتش ميسوخت. سدي ميگويد: سوگند به خدا! هر چه آن مرد خود را در آب ميانداخت شعلهي آتش بيشتر ميشد و بدن او مانند ذغال ميسوخت و من به او نگاه ميکردم. ( همان، ج 45، ص 322. )
منبع: کرامات حسينيه و عباسيه ؛ موسي رمضانيپور نوبت چاپ: هفتم تاريخ چاپ: زمستان 1386 چاپ: محمد (ص) ناشر: صالحان صفحات 69 تا
يکي از سرکردههاي دشمن که در کربلا براي کشتن امام حسين عليهالسلام و اصحابش حاضر بود «اخنس بن زيد» نام داشت. او فردي خودخواه و بيرحم بود و از بيرحمي به همراه ده نفر با اسب بر جنازهي امام حسين عليهالسلام تاختند و استخوانهاي او را شکستند. اين مرد بيرحم، از دست انتقام مختار در امان ماند و تا سن نود سالگي عمر کرد و در يک شب به عنوان فردي ناشناس، مهمان يکي از مسلمانان و علاقهمندان اهل بيت عليهمالسلام به نام «سُدي» شد. سُدي ميگويد: يک شب مردي نزد من آمد، خيلي دوست داشتم که با مهمان انس بگيرم و به او علاقه پيدا کنم. او «اخنس بن زيد» بود؛ ولي من او را نميشناختم، با هم باب سخن را باز کرديم، تا اين که قصهي کربلا به ميان آمد، با سوز فراوان آهي از دل کشيدم. او گفت: چه شد؟ چرا نگران شدي؟ گفتم: به ياد مصيبتهايي افتادم که هر مصيبتي نزد آن آسان است. آن مرد گفت: اين سپاس تو براي چيست؟ گفتم: به خاطر اين که در انتقام خون امام حسين عليهالسلام شرکت نکردم، مگر از رسول خدا صلي الله عليه و آله نشنيدهاي که فرمودند: هر کس در انتقام خون حسين عليهالسلام شرکت کند در قيامت ترازوي اعمالش سبک ميگردد. اخنس گفت: اين حرفهايي را که ميزني درست نيست، همه آنها دروغ است.

گفتم: چطور درست نيست با توجه به اين که رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمودند: «نه دروغ گفتهام و نه به من دروغ گفته شد». اخنس گفت: پيامبر صلي الله عليه و آله فرموده. قاتل حسين عليهالسلام عمر طولاني نميکند؛ ولي قسم به جان تو! من بيش از نود سال عمر کردهام، مگر مرا نميشناسي؟ سدي گفت: نه! سپس گفت: من اخنس بن زيد هستم که به فرمان عمر سعد بر بدن حسين عليهالسلام اسب تاختم و استخوان او را درهم شکستم. سدي گفت: خيلي نگران شدم و قلبم از شدت درد، آتش گرفت. با خود گفتم: بايد او را به هلاکت برسانم، در اين فکر بودم که فتيله چراغ خراب شد، خواستم درست کنم، اخنس گفت: من خودم آن را درست ميکنم. آن گاه برخاست تا فتيله چراغ را درست کند، سپس آتش فتيله به دست او رسيد و دستش را سوزاند، هر چه دست خود را به خاک ماليد خاموش نشد، آن گاه با عجز فراوان از من خواست تا کمکش کنم. سدي گفت: هر چند با او دشمن بودم، ولي آب آوردم و بر دستش ريختم؛ ولي اثري نکرد و شعلهي آتش آن زيادتر شد و از جا برخاست و خود را داخل نهر آب انداخت؛ ولي هم چنان در آتش ميسوخت. سدي ميگويد: سوگند به خدا! هر چه آن مرد خود را در آب ميانداخت شعلهي آتش بيشتر ميشد و بدن او مانند ذغال ميسوخت و من به او نگاه ميکردم. ( همان، ج 45، ص 322. )
منبع: کرامات حسينيه و عباسيه ؛ موسي رمضانيپور نوبت چاپ: هفتم تاريخ چاپ: زمستان 1386 چاپ: محمد (ص) ناشر: صالحان صفحات 69 تا
@rozehdaftari
🏴 اشعار #شام_غریبان
==========================
#حضرت_زینب
@matnroozeh
راه ما با سر تو تا به خرابهست بلند
بعد تو بر حرمت شامِ عذاب است بلند
علم میر سپاه تو اگر افتادهست
پرچم عفت و ایثار و حجاب است بلند
وقت آن شد که تنت را بگذارم بروم
آه عباس کجایی که رکاب است بلند؟
بر سر دخترکانت عوض سایهی تو
نعرهی حرملهی خانه خراب است بلند
با وجودی که نفسهای همه سوخته است
بین این سوختگان، آهِ رباب است بلند
ترسم این بود یتیمان تو را گم بکنم
دشمنت گفت نترسید! طناب است بلند
کودکانت همه با گریه ز من پرسیدند
از سم اسب چرا بوی گلاب است بلند؟؟
با وضو از همه سو وارد گودال شدند
بود فریاد «ثواب است، ثواب است» بلند
@rozehdaftari
divan-efadaii-a@bamun1.pdf
3.84M
📕دیوان فدائی مازندرانی( مقتل)
سراینده ی قرن سیزدهم هجری قمری
مقدمه تصحیح وتعلیقات
فریدون اکبری شلدره ای
@rozehdaftari
غزل مصیبت🏴
آتش از خیمه ها زبانه گرفت
شادی ام را غم زمانه گرفت
بر خلاف قطا كه لانه نداشت
مرغ غم در دل آشیانه گرفت
باز گلچین پست، گل ها را
زیر سیلی و تازیانه گرفت
هرچه خلخال و زیور و زر بود
خصم از ما چه ظالمانه گرفت
هرچه در خیمه بود غارت شد
زینب آمادۀ اسارت شد
ازحرم گاهواره را بردند
یادگار ستاره را بردند
من خودم دیدم ازتن بابا
جامۀ پاره پاره را بردند
عمه از گوش دختر مسلم
بخدا گوشواره را بردند
#شام_عاشورا
#شعر_و__سبک_مداحی
#روز_عاشورا
#حضرت_امام_حسین_علیه_السلام
#مداحی
#مرثیه
#شام_غریبان
#غزل_مصیبت