🔘 #سینه_زنی_امام_حسین_ع
🔘 #آقای_بذری #پیشنهادم
🔘 #دشتی #شام_غریبان
🔘 #سبک گلی گم کرده ام میجویم او را
🔳امان ای دل ای دل حسین
🔳بسوز ای دل ای دل حسین
ز خوناب جگر ساغر گرفتم
گلاب خون ز چشم تر گرفتم
سراغ لالۀ خونین خود را
ز تیر و نیزه و خنجر گرفتم
سلام از عمق جان گفتم به جانان
جواب از پیکر بی سر گرفتم
به هر زخم تنش کردم نظاره
نشان از بوسۀ مادر گرفتم
🔳امان ای دل ای دل حسین
🔳بسوز ای دل ای دل حسین
بیابان باغ و مقتل آشیانه
حسینم واحسین آیم ترانه
خودم دیدم بر اندام گلم ریخت
ز چشم فاطمه اشک شبانه😭
خودم دیدم که قاتل پنجه انداخت😭
بر آن موئی که زهرا کرده شانه😭
خودم دیدم که در مقتل کشیدند
به سیلی، ناز طفل نازدانه
🔳امان ای دل ای دل حسین
🔳بسوز ای دل ای دل حسین
گلی گم کرده ام میجویم او را
به هر گل میرسم میبویم او را
گل من یک نشانی در بدن داشت
یکی پیراهن کهنه به تن داشت
اگر کشتند چرا آبت ندادند😭
چرا زان آب نایابت ندادند😭
اگر کشتند چرا خاکت نکردند😭
کفن بر جسم صد چاکت نکردند😭
🔳امان ای دل ای دل حسین
🔳بسوز ای دل ای دل حسین
@rozehdaftari
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
این گروه جهت پاسخگویی به درخواست های شما با مدیریت ذاکر اهلبیت ع کربلایی محمد مسلمی ایجاد شدایجاد
ارباط با مدیر 👇
@Moslemi_124
لینک گروه👇
https://eitaa.com/joinchat/77201857C160ebf881a
هدایت شده از نوحه سنتی مجمع الذاکرین اهلبیت (ع)
🏴🏴🏴🏴🏴🏴
اتش بر اشیانه مرغی نمیزنند
گیرم که خیمه خیمه ال عبا نبود
😭😭😭😭😭😭😭😭
ضمن عرض تسلیت ایام سوگواری سرور و سالار شهیدان حضرت ابا عبداله الحسین ع و شام غریبان امام حسین خدمت شما نوکران و ذاکران اهلبیت ع از زحمات بزرگوارانی که در ایام پر کار بازم زحمت کشیدن برا امام حسین از خودشون مایه گذاشتند به درخواستهای مادحین عزیز پاسخ دادند و همچنین از صبوری شما اعضای محترم صمیمانه سپاسگزارم من عذرخواهی میکنم اگر در این مدت درخواستی خصوصا از طرف حقیر خصوصا در رسانه ایتا که ادمین کمتر هست نسبت به تلگرام لی پاسخ ماند بدانید که یا دیده نشده ویا بدلیل حجم مراسمات کمبود وقت داشتیم و پای حساب بی توجهی نزارین ان شاالله که از این به بعد بتونیم جبران کنیم
از همراهی و همکاری شما بینهایت سپاسگزارم حقتون رو حلال کنید. ما رو از دعای خیرتان محروم نفرمایید
#خادمین_و_مدیریت_گروه_و_مجموعه_کانالهای_مجمع_الذاکرین اهلبیت_ع_در_رسانه_تلگرام_و_ایتا
┈•꧁بٰابُ༼﷽༽الْحَرَم꧂•┈
|⇦•با غصه های آل عبا...
#روضه و توسل به راوی دشتِ کربلا امام سجاد سلام الله علیه و ایام اسارت خاندان آل الله به نفس حاج احمدسلطانی •ೋ
●•┄༻↷◈↶༺┄•●
【توجه】:
جهت استفاده ، متون حتماً به همراه صوت در اختیار دیگران قرار گیرد.
●•┄༻↷◈↶༺┄•●
"صَلَّ اللّه عَلیکَ یا مظلوم یا اباعبدالله"
"اَلسَّلامُ عَلَیکَ یا حُجَّة اِبنِ الحَسَن، آجَرَکَ الله فِی مُصیبَتِ جَدِّک "
با غصه های آل عبا گریه می کنی
در اوج روضه هایِ عزا گریه می کنی
ما با گناه، اشکِ تو را در می آوریم
از سوزِ بی وفاییِ ما گریه می کنی
ای صاحبِ عزا، تو به این روضه هایِ ما
می آیی و بدونِ صدا گریه می کنی
گاهی نجف، مدینه، گهی کربلا و گاهی
در مشهدِ امام رضا گریه می کنی
*هر جا رفتی مارو هم دعا کن...*
بر کُشته ی فتاده به هامونِ کربلا
بر داغِ سید الشهدا گریه می کنی
*امام زمان در زیارت ناحیه مقدسه فرمود:" بَدَلَ الدُّمُوعِ دَما" اینقدر برات گریه میکنم، تا از چشام خون بباره..*
این روزها به حالِ دلِ زینبِ اسیر
در ماجرای شام بلا گریه می کنی
بر رأس های رفته به بالای نیزه ها
با خیزران و طشت طلا گریه می کنی
حالا دوباره چشم تو را خون گرفته است
با غصه های آل عبا گریه می کنی
#شاعر وحید محمدی
*هم ناله شو با حجت بن الحسن، گریه کن برا اون کاروانی که سرها رو جلوتر می بردن، سرها رو بالای نیزه ها می چرخوندن، اینقدر دلِ عمه ی السادت رو خون کردن...*
سری به نیزه بلند است در برابرِ زینب
خدا کند که نباشد سَرِ برادرِ زینب
*همه ی این صحنه هارو امام سجاد داره مشاهد میکنه، وقتی رسیدن کوفه، کوفیا همه میشناختن زینب رو که دخترِ امیرالمؤمنینِ، خدا نیاره بری جایی که بشناسنت، حُرمت نگه ندارن...
گفت: داداش! یه نگاهی کردم، دیدم این زن هایی که دورم ایستادن دارن غریبیِ مارو تماشا میکنن، یه روز شاگردام بودن، یه روزی شاگردایِ درسِ قرآنِ خودم بودن...
امام سجاد نگاه می کرد، این اُسرا رو مثلِ اُسرایِ تُرک و روم می بردن... "بازتر از این نمی تونم برات بگم، فقط همین رو بگم ناله بزن، با آستیناشون سرها رو می گرفتن... "*
من از دیارِ غم و روزگارِ بارانم
من از اهالیِ اشک و تبارِ بارانم
کسی نمانده برایم غریب میمیرم
کسی نمانده بگویم چقدر دلگیرم
کسی نمانده بسوزم که عُقده وا گردد
کسی نمانده زِ قلبم غمی جدا گردد
*غلامش سئوال کرد، آقاجان! چرا اینقدر گریه می کنید؟ فرمود: والله ندیدی چه بلایی سَرِ ما آوُردن، بعد ازاینکه بابام رو بینِ گودال کشتن، عمه هام رو به اسارت بردن، دستاشون رو بستن، بینِ این شهرها می گردوندن، همه مارو تماشا میکردن...*
قسم به سرخیِ چشمم به گرمیِ آهم
نرفته از نظرم خاطراتِ جانکاهم
چگونه با که بگویم، غروب غمگین است
غمی که مانده به دوشم چقدر سنگین است
من اشکِ بی کَسیِ خیمهگاه را دیدم
میانِ خیمه ولی قتلگاه را دیدم
که ذوالجناح پُر از خون ولی سواری نیست
به جای جایِ تو غیرِ زخمِ کاری نیست
حرامیان همه بر گِردِ پیکرش بودند
تمامِ نیزه به دوشان پِیِ سرش بودند
به یک طرف به جگر شعله خواهرش میزد
به یک طرف به سر و سینه مادرش میزد
چگونه با که بگویم غروب را دیدم
به رویِ نیزه سری از بدن جدا دیدم
#شاعر : حسن لطفی
*رفقا! اینا یه دردِ، اما اونی که از آقا سئوال کردن:آقاجان! کجا بیشتر به شما سخت گذشت؟ فرمود:" اَلشام، اَلشام، اَلشام..." آخه شامی ها یهودی خیلی دارن، خیلی هاشون دین ندارن، اینقدر به عمه جانم خندیدن...دیدم دارن با سنگ میزدنن، خاکسترِ آتش می ریختن، ساعت ها دَمِ دروازه ی شام مارو معطل کردن، آخه داشتن شهر رو آذین می بستن، جارچی هاشون جار میزدن: یه عده خارجی دارن میآرن... حسین…."بِأَبِی الْمُسْتَضْعَفِ الْغَرِیب،یا قَتیلَ الله، یٰا اَباعَبدِالله...*
لطفی که کرده ای تو به من مادرم نکرد
ای مهربان تر از پدر و مادرم حسین…
*بِأسمِکَ العظیمِ الاَعظم،بحق آقامون حجت ابن الحسن، یا الله…فَرَج امام زمان برسان..دستایی که به سویت بلند شده خالی بر نگردان…سلامتی و تعجیل در ظهور حجت ابن الحسن صلوات بلند بفرستید….*
@rozehdaftari
#تنور_خولی
#مصائب_شام
امام بود، ولی پیکرش به مسلخ بود
سر بریدۀ او در میان مطبخ بود
چگونه بود که باید امامِ قرآنی
تنور را کند از روی خویش نوررانی!
چگونه بود که کوفه امام را نشناخت
و یا شناخت ولی دینِ خود بدنیا باخت!
سَری که زینت اسلام و جان زینب بود
چه شد که داخل خورجین خولی آنشب بود
تنورِ گرم، سرِ خسته، هیزمش بِستر
محاسنِ پرِ خون بود، غرقِ خاکستر
تلاوت پسر فاطمه چنان پیچید
که سوز نغمۀ قرآن به آسمان پیچید
پیمبر و علی و مجتبی و زهرا را
نه، بلکه جذب خودش کرد اهل بالا را
ز انبیاءِ ٱولوالعزم، بسته صف اینجا
و تا فحولِ ملائک به گِرد خون خدا
به سر زنان، همه اهل جنان عزادارند
زمین و اهل همه آسمان عزادارند
رسید در وسط آنهمه نوا و خروش
أنابنُ فاطمه از آن سرِ بریده بگوش
أنالحسین، أنابنُ نبی، أناالعطشان
أناالغریب، أنابنُ علی، أناالعریان
صدای نالۀ زهرا بلندتر شده بود
شبی به گریه گذشت و دگر سحر شده بود
و جای زینب کبری در این سحر خالی
نبود تا که ببیند چه حال و احوالی
اگر چه دیدنِ رأس الحسین قسمت شد
هِلال یک شبِ زینب به نیزه رؤیت شد
محمود ژولیده
@rozehdaftari
#روضه_شام
روضه و توسل جانسوز _ ویژه حضرت زینب کبری سلام الله علیها __کربلایی حنیف طاهری
⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️
شام یعنی از جهنم شوم تر
اهل بیت از کربلا مظلوم تر
شام یعنی مرکز آزارها
آل عصمت را سَرِ بازارها
خنده های فتح بر لب می زدند
زخم ها بر قلب زینب می زدند
*میرزای شیرازی نشسته بود براش روضه بخونن،روضه ی بی بی حضرت زینب سلام الله علیها،گفت:شروع کن،"السلام علیک یا اباعبدالله"جمله اول صدا زد" " دَخَلَت زِینَبُ علی اِبنِ زیاد" یه وقت دیدن میرزای شیرازی داره تو صورتش میزنه، از هوش رفت،به هوش اومد،گفتن:آقا! هنوز روضه شروع نشده؟ گفت:دیگه چی میخوای بگی؟ زینب کجا؟مجلس ابن زیاد کجا؟....
گفت: هر جا سرهای بریده رو وارد می کردن روی نیزه،عمه ی سادات اول سر رو نگاه می کرد، ریاض القدس نوشته: نگاه می کرد ببینه سر چطوره..گفت: هر جا مارو وارد کردن دیدم چشاش باز بود،حواسش به دختراش بود، به زن ها بود، فقط یه جا دیدم چشاش رو بست، اونم وقتی مارو از دروازه ساعات وارد کردن،گفت:نگاه به سر بریده کردم،دیدم چشاش رو روی هم گذاشته،یعنی دیگه نمی تونم ببینم...*
گیسو به دست باد رها کردنت بس است
اینگونه، ای ستاره ی من دیدنت بس است
رأست به روی نیزه، ولی بی تعادل است
یک سنگ هم برای زمین خوردنت بس است
حسین....
@rozehdaftari
روضه نمیخواهد تنی که سر ندارد
قربان آن آقا که انگشتر ندارد
یک تکه ای سالم همه پیکر ندارد
جایی برای بوسه ی مادر ندارد
گوید بنیه یا بنیه یا بنیه
برخیز آمد مادرت زهرا بنیه
دیدم خودم در عصر عاشورا بنیه
افتاده بودی زیر دست و پا بنیه
من بی وضو موی تورا شانه نکردم
حالا بدنبال سرت باید بگردم
از تشنگی لب های عطشانت به هم خورد
ترکیب ابروها و چشمانت به هم خورد
از شدت ضربه دو دندانت به هم خورد
آیه به آیه نذر قرآنت به هم خورد
راه تورا در گودی گودال بستند
بر پیکرتو نیزه ها رو میشکستند
با حال مناسب خوانده شود
@rozehdaftari
يکي از سرکردههاي دشمن که در کربلا براي کشتن امام حسين عليهالسلام و اصحابش حاضر بود «اخنس بن زيد» نام داشت. او فردي خودخواه و بيرحم بود و از بيرحمي به همراه ده نفر با اسب بر جنازهي امام حسين عليهالسلام تاختند و استخوانهاي او را شکستند. اين مرد بيرحم، از دست انتقام مختار در امان ماند و تا سن نود سالگي عمر کرد و در يک شب به عنوان فردي ناشناس، مهمان يکي از مسلمانان و علاقهمندان اهل بيت عليهمالسلام به نام «سُدي» شد. سُدي ميگويد: يک شب مردي نزد من آمد، خيلي دوست داشتم که با مهمان انس بگيرم و به او علاقه پيدا کنم. او «اخنس بن زيد» بود؛ ولي من او را نميشناختم، با هم باب سخن را باز کرديم، تا اين که قصهي کربلا به ميان آمد، با سوز فراوان آهي از دل کشيدم. او گفت: چه شد؟ چرا نگران شدي؟ گفتم: به ياد مصيبتهايي افتادم که هر مصيبتي نزد آن آسان است. آن مرد گفت: اين سپاس تو براي چيست؟ گفتم: به خاطر اين که در انتقام خون امام حسين عليهالسلام شرکت نکردم، مگر از رسول خدا صلي الله عليه و آله نشنيدهاي که فرمودند: هر کس در انتقام خون حسين عليهالسلام شرکت کند در قيامت ترازوي اعمالش سبک ميگردد. اخنس گفت: اين حرفهايي را که ميزني درست نيست، همه آنها دروغ است.

گفتم: چطور درست نيست با توجه به اين که رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمودند: «نه دروغ گفتهام و نه به من دروغ گفته شد». اخنس گفت: پيامبر صلي الله عليه و آله فرموده. قاتل حسين عليهالسلام عمر طولاني نميکند؛ ولي قسم به جان تو! من بيش از نود سال عمر کردهام، مگر مرا نميشناسي؟ سدي گفت: نه! سپس گفت: من اخنس بن زيد هستم که به فرمان عمر سعد بر بدن حسين عليهالسلام اسب تاختم و استخوان او را درهم شکستم. سدي گفت: خيلي نگران شدم و قلبم از شدت درد، آتش گرفت. با خود گفتم: بايد او را به هلاکت برسانم، در اين فکر بودم که فتيله چراغ خراب شد، خواستم درست کنم، اخنس گفت: من خودم آن را درست ميکنم. آن گاه برخاست تا فتيله چراغ را درست کند، سپس آتش فتيله به دست او رسيد و دستش را سوزاند، هر چه دست خود را به خاک ماليد خاموش نشد، آن گاه با عجز فراوان از من خواست تا کمکش کنم. سدي گفت: هر چند با او دشمن بودم، ولي آب آوردم و بر دستش ريختم؛ ولي اثري نکرد و شعلهي آتش آن زيادتر شد و از جا برخاست و خود را داخل نهر آب انداخت؛ ولي هم چنان در آتش ميسوخت. سدي ميگويد: سوگند به خدا! هر چه آن مرد خود را در آب ميانداخت شعلهي آتش بيشتر ميشد و بدن او مانند ذغال ميسوخت و من به او نگاه ميکردم. ( همان، ج 45، ص 322. )
منبع: کرامات حسينيه و عباسيه ؛ موسي رمضانيپور نوبت چاپ: هفتم تاريخ چاپ: زمستان 1386 چاپ: محمد (ص) ناشر: صالحان صفحات 69 تا
يکي از سرکردههاي دشمن که در کربلا براي کشتن امام حسين عليهالسلام و اصحابش حاضر بود «اخنس بن زيد» نام داشت. او فردي خودخواه و بيرحم بود و از بيرحمي به همراه ده نفر با اسب بر جنازهي امام حسين عليهالسلام تاختند و استخوانهاي او را شکستند. اين مرد بيرحم، از دست انتقام مختار در امان ماند و تا سن نود سالگي عمر کرد و در يک شب به عنوان فردي ناشناس، مهمان يکي از مسلمانان و علاقهمندان اهل بيت عليهمالسلام به نام «سُدي» شد. سُدي ميگويد: يک شب مردي نزد من آمد، خيلي دوست داشتم که با مهمان انس بگيرم و به او علاقه پيدا کنم. او «اخنس بن زيد» بود؛ ولي من او را نميشناختم، با هم باب سخن را باز کرديم، تا اين که قصهي کربلا به ميان آمد، با سوز فراوان آهي از دل کشيدم. او گفت: چه شد؟ چرا نگران شدي؟ گفتم: به ياد مصيبتهايي افتادم که هر مصيبتي نزد آن آسان است. آن مرد گفت: اين سپاس تو براي چيست؟ گفتم: به خاطر اين که در انتقام خون امام حسين عليهالسلام شرکت نکردم، مگر از رسول خدا صلي الله عليه و آله نشنيدهاي که فرمودند: هر کس در انتقام خون حسين عليهالسلام شرکت کند در قيامت ترازوي اعمالش سبک ميگردد. اخنس گفت: اين حرفهايي را که ميزني درست نيست، همه آنها دروغ است.

گفتم: چطور درست نيست با توجه به اين که رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمودند: «نه دروغ گفتهام و نه به من دروغ گفته شد». اخنس گفت: پيامبر صلي الله عليه و آله فرموده. قاتل حسين عليهالسلام عمر طولاني نميکند؛ ولي قسم به جان تو! من بيش از نود سال عمر کردهام، مگر مرا نميشناسي؟ سدي گفت: نه! سپس گفت: من اخنس بن زيد هستم که به فرمان عمر سعد بر بدن حسين عليهالسلام اسب تاختم و استخوان او را درهم شکستم. سدي گفت: خيلي نگران شدم و قلبم از شدت درد، آتش گرفت. با خود گفتم: بايد او را به هلاکت برسانم، در اين فکر بودم که فتيله چراغ خراب شد، خواستم درست کنم، اخنس گفت: من خودم آن را درست ميکنم. آن گاه برخاست تا فتيله چراغ را درست کند، سپس آتش فتيله به دست او رسيد و دستش را سوزاند، هر چه دست خود را به خاک ماليد خاموش نشد، آن گاه با عجز فراوان از من خواست تا کمکش کنم. سدي گفت: هر چند با او دشمن بودم، ولي آب آوردم و بر دستش ريختم؛ ولي اثري نکرد و شعلهي آتش آن زيادتر شد و از جا برخاست و خود را داخل نهر آب انداخت؛ ولي هم چنان در آتش ميسوخت. سدي ميگويد: سوگند به خدا! هر چه آن مرد خود را در آب ميانداخت شعلهي آتش بيشتر ميشد و بدن او مانند ذغال ميسوخت و من به او نگاه ميکردم. ( همان، ج 45، ص 322. )
منبع: کرامات حسينيه و عباسيه ؛ موسي رمضانيپور نوبت چاپ: هفتم تاريخ چاپ: زمستان 1386 چاپ: محمد (ص) ناشر: صالحان صفحات 69 تا
@rozehdaftari
🏴 اشعار #شام_غریبان
==========================
#حضرت_زینب
@matnroozeh
راه ما با سر تو تا به خرابهست بلند
بعد تو بر حرمت شامِ عذاب است بلند
علم میر سپاه تو اگر افتادهست
پرچم عفت و ایثار و حجاب است بلند
وقت آن شد که تنت را بگذارم بروم
آه عباس کجایی که رکاب است بلند؟
بر سر دخترکانت عوض سایهی تو
نعرهی حرملهی خانه خراب است بلند
با وجودی که نفسهای همه سوخته است
بین این سوختگان، آهِ رباب است بلند
ترسم این بود یتیمان تو را گم بکنم
دشمنت گفت نترسید! طناب است بلند
کودکانت همه با گریه ز من پرسیدند
از سم اسب چرا بوی گلاب است بلند؟؟
با وضو از همه سو وارد گودال شدند
بود فریاد «ثواب است، ثواب است» بلند
@rozehdaftari
divan-efadaii-a@bamun1.pdf
3.84M
📕دیوان فدائی مازندرانی( مقتل)
سراینده ی قرن سیزدهم هجری قمری
مقدمه تصحیح وتعلیقات
فریدون اکبری شلدره ای
@rozehdaftari
غزل مصیبت🏴
آتش از خیمه ها زبانه گرفت
شادی ام را غم زمانه گرفت
بر خلاف قطا كه لانه نداشت
مرغ غم در دل آشیانه گرفت
باز گلچین پست، گل ها را
زیر سیلی و تازیانه گرفت
هرچه خلخال و زیور و زر بود
خصم از ما چه ظالمانه گرفت
هرچه در خیمه بود غارت شد
زینب آمادۀ اسارت شد
ازحرم گاهواره را بردند
یادگار ستاره را بردند
من خودم دیدم ازتن بابا
جامۀ پاره پاره را بردند
عمه از گوش دختر مسلم
بخدا گوشواره را بردند
#شام_عاشورا
#شعر_و__سبک_مداحی
#روز_عاشورا
#حضرت_امام_حسین_علیه_السلام
#مداحی
#مرثیه
#شام_غریبان
#غزل_مصیبت
مرثیه اول اسارت
حضرت زینب و کاروان اسرای اهل بیت(علیهم السلام)
🔽🔽🔽🏴🏴🏴
رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم)فرمود:«هرکس بر این دختر بگرید همانند کسی است که بر برادرانش حسنین(علیهماسلام) گریسته باشد».سپس فرمود:وصیت میکنم حاضران و غایبان امت را که حرمت این دختر را پاس بدارید؛ همانا این دختر به حضرت خدیجه(سلام الله علیها) شبیه است. این وصیت رسول الله(صلی الله علیه و آله و سلم) به این امت بود، اما عجب به این وصیت عمل کردند، یا رسول الله نبودی ببینی چطور حرمت زینبت را نگاه داشتند. او را همراه زنان و دختران دیگر سوار شتران برهنه کرده بودند و در منظر نامحرمان از این شهر به آن شهر میچرخاندند.
(گریزهای، ص۲۹۹)
#مرثیه
#شعر_سبک_مرثیه_مداحی
#مداحی
مرثیۀ دوم اسارت🏴
از آیت الله مرعشی نجفی(ره) نقل شده است که وقتی حضرت فاطمه(سلام الله علیها) قنداقۀ حضرت زینب(سلام الله علیها) را به محضر رسول الله(صلی الله علیه و آله و سلم) برد این نوزاد چشم مبارک را به روی هیچ کدام از اهل بیت(علیهم السلام) باز نکرد. تنها وقتی قنداقه در بغل امام حسین(علیه السلام) قرار گرفت چشمش را گشود؛ اینجا حضرت زینب(سلام الله علیها) رو در روی امام حسین(علیه السلام) که قرار گرفت چشمانش را باز کرد؛ ولی یک وقتی امام حسین(علیه السلام) تا چشمش به چشم حضرت زینب(سلام الله علیها) دوخته شد چشمانش را بست و آن در مجلس یزید بود. سر مبارک آقا از فراز نیزه به تمام اُسرا نگاه کرد؛ ولی وقتی که مقابل حضرت زینب(سلام الله علیها) رسید چشم هایش را روی هم گذاشت و از گوشههای چشم مبارکش اشک جاری شد؛ گویی میخواست فرموده باشد که خواهر عزیز از این که این همه محبت به یتیمانم کردهاید ممنون شمایم و بیش از این مرا خجالت زده مکن!
(گریزهای مداحی، صفحۀ299)
#شعر_سبک_مرثیه_مداحی
#مرثیه
#حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
🏴مرثیۀ سوم🏴
حضرت زینب(سلام الله علیها) و اسارت
🔽🔽🔽
راوی میگوید:همراه زهیر از مکه حرکت کردیم؛ همراه کاروان امام حسین(علیهالسلام) میرفتیم، ولی از این که با امام حسین(علیهالسلام)روبرو شویم به شدت کراهت داشتیم؛ اما در منزلی فرود آمدیم که چارهای جز منزل کردن در کنار امام حسین(علیهالسلام)نبود؛ سرسفره بودیم که فرستادهای زهیر را برای ملاقات با امام حسین(علیهالسلام) دعوت کرد؛ زهیر اندکی تعلل به خرج داد، زن زهیر به او گفت:زهیر! پسر رسول خدا(صلیاللهعلیه و آله و سلم) دنبالت فرستاده است نمیروی؟ زهیر با اکراه به ملاقات امام حسین(علیهالسلام)رفت؛ اما هنگامی که برگشت عوض شده بود(کربلایی شده بود) به همراهان خود گفت:اگر میخواهید برگردید، من با حسین(علیهالسلام)میروم، به زنش هم گفت:تو هم از قید زوجیت من آزادی به خانوادۀ خودت ملحق شو که نمیخواهم به سبب من ضرری به تو برسد. بنا به نقلی(اعصم کوفی)زن زهیر گفت:«تو میخواهی در رکاب پسر مرتضی(علیهالسلام)جانبازی کنی، من چرا نخواهم در خدمت دختر مصطفی(صلیاللهعلیه و آله و سلم)سرافرازی کنم؟»مگر خون من از خون زینب(سلاماللهعلیها)رنگینتر است؟او اسیر شود و من آزاد باشم؟او در شام بلاگرفتار باشد و من در راحتی باشم! من زینب را در کوفه، شهر بیوفایان تنها نمیگذارم؛ چراکه:
کوفه پُر شمر و سنان و حرمله است
میزبانیشان به سنگ و هلهله است
خون به قلب هرچه مهمان میکنند
میهمان را سنگ باران میکنند
هرچه میگویند حاشا میکنند
گریۀ زن را تماشا میکنند
گوئیا با نسل زهرا دشمنند
گوشوار از طفل زهرا میکَنند
گریزهای مداحی،ص300
#مرثیه
#روضه
#اسارت
#حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#زهیر
@rozeh_daftari - کانال روضه دفتری.mp3
1.07M
❣﷽❣
🔳 #سینه_زنی_امام_سجاد_ع
بسکه زدم ناله ؛ از نفس افتادم
لب ترک خوردت ؛ نمیره از یادم
یاد تو میکنم دلم میگیره
تموم زندگیم و غم میگیره
من احتیاج به روضه خون ندارم
آب میبینم گریم میگیره
🔳وای حسین وای حسین
خار که میبینم ؛ از ناله می افتم
به یاد پاهای ؛ سه ساله می افتم
یه شب بهم صورتش و نشون داد
میگفت ببین که زجر چه زجرمون داد
برای من دیگه غذا نیارید
سه ساله خواهرم گرسنه جون داد
🔳وای حسین وای حسین
تو این چهل ساله ؛ آروم نمیشینم
امون از اون دم که ؛ شیرخواره میبینم
سه تیر حرمله یادم نمیره
نزاشت که شش ماهه زبون بگیره
یه جوری زد دلِ باباش بسوزه
یه جوری زد که مادرش بمیره
🔳وای حسین وای حسین
دل و میسوزونه ؛ ناله الشّامم
از بام انداختن ؛ آتیش رو عمّامهم
مارو میون کوچه ها میبردن
به هم میگفتن خارجی آوردن
بلند بلند میخندیدن نامردا
به پیش چشم ما شراب میخوردن
🔳وای حسین وای حسین
کانال روضه دفتری مجمع الذاکرین👇👇
@rozehdaftari
بـعـد از کــ🚩ـــربلا چـه گذشـت2⃣
❶ دفن شهدای کربلا
روز دفن بدنهای مطهر حضرت سیدالشهداء علیهالسلام و اهل بیت و اصحاب آن حضرت به یاری جمعی از بنیاسد و با راهنمایی و نظارت امام سجاد علیهالسلام ڪه به صورت معجزه به کربلا برگشته بود تا اجساد را شناسایی و دفن کنند، در کربلا صورت گرفت[1]
❷ ورود اهل بیت به کوفه
روز دوازدهم روز ورود اهل بیت علیهم السلام با حالت اسارت به کوفه است.
چون اسرا را وارد کوفه کردند ابن زیاد دستور داد تمام مردم شهر در قصر اجتماع کنند
در این روز ابن زیاد فرمان داد ڪه احدی حق ندارد با اسلحه از خانه بیرون آید و ده هزار سوار و پیاده بر تمام کوچهها و بازارها موکل گردانید ڪه احدی از شیعیان امیرالمؤمنین حرکتی نکند.
سپس فرمان داد سرهایی را ڪه در کوفه بود برگردانند و در پیش روی اهل بیت حرکت دهند و با هم وارد شهر کرده در کوی و بازار بگردانند.
مردم با دیدن حالت زار ذریّهٔ پیامبر و سرهای بر نیزه و بانوان و مخدرات در هودجهای بدون پوشش صدا به گریه بلند نمودند
زینب کبری، ام کلثوم، فاطمه بنت الحسین و امام زین العابدین علیهم السلام به ترتیب با جگرهای سوزان و قلوب دردناک ایراد خطبه نمودند ڪه عدهای از لشکر با دیدن این اوضاع از کرده خود پشیمان شدند[2]
سر حسین ابن علی علیهالسلام در داخل سپر کنار ابن زیاد قرار داشت، با چوب بر لب و دندان اباعبدالله میزد و میخندید...
زید ابن ارقم ڪه از صحابه رسول خدا بود وقتی مشاهده کرد ابن زیاد ضربات خود را مانند باران بر لب و دندان اباعبدالله وارد میکند!
صدا زد:
ابن زیاد!!! چوب را از لبان حسین بردار ڪه بخدا قسم مکرر دیدم رسول خدا این لبها را میبوسید، سپس شروع به گریستن کرد
ابن زیاد گفت: خدا همواره چشمانت را بگریاند ڪه برای پیروزی خدا گریه میکنی!
اگر نبود ڪه پیر و خرفت شده و عقلت را از دست دادهای، میدادم همین الان سرت را از بدنت جدا کنند!
زید گفت: پسر زیاد با امانت رسول خدا چه کردی؟!
سپس از مجلس خارج شد و گفت: شما مردم عرب از امروز همگی برده خواهید بود ڪه پسر پیغمبر خدا را کشتید و پسر مرجانه را امیر خود قرار دادید تا نزدیکان شما را بکشد!
حضرت زینب سلام الله علیها در گوشهای از مجلس ابن زیاد نشست، زنان و کنیزان اطرافش را گرفتند.
ابن زیاد سه بار پرسید:
این زن ڪه این چنین گوشهنشینی اختیار کرده کیست؟
کسی جواب او را نداد تا اینکه یکی از زنان گفت: این زینب دختر فاطمه دختر رسول خداست
این بار ابن زیاد با شماتت گفت:
خدا را سپاس ڪه شما را کشت
و حرکتتان را باطل گردانید.
زینب کبری فرمود:
خدا را حمد میکنم ڪه به وسیله پیامبرش ما را گرامی داشت و از پلیدیها پاک ساخت،
همانا فاسق رسوا میشود و فاجر دروغ میگوید و او غیر از ماست پسر مرجانه!
ابن زیاد گفت: دیدی خدا با برادرت چه کرد؟
حضرت زینب فرمود: من جز زیبایی و خوبی چیزی ندیدم، اینها جماعتی بودند ڪه خدا شهادت را بر ایشان مقدر کرده بود و به قتلگاه آمدند.
و روزی خدا میان تو و ایشان را جمع میکند و با تو مخامصه میکنند
آنگاه خواهی دید ڪه پیروز کیست؟
مادرت به عزایت بنشیند پسر مرجانه
ابن زیاد از نحوهٔ پاسخگویی حضرت زینب به خشم آمد و خواست او را بکشد.
عمروبن حریث گفت:
این زن از مصیبت نزدیکانش ناراحت است و نباید او را مواخذه کرد
سپس ابن زیاد نگاهی به اُسرا انداخت و امام زین العابدین را دید و پرسید: کیست این؟
گفتند: علی ابن الحسین
ابن زیاد گفت: مگر خدا علی ابن الحسین را در کربلا نکشت؟
امام سجاد فرمود: برادر دیگری داشتم به اسم علی ڪه شما او را کشتید
ابن زیاد با وقاحت فریاد کشید:
نه خدا او را کشت!
امام سجاد فرمود: آری خدا جان هر کس را هنگام مرگ میگیرد و هیچکس نمیمیرد مگر به اذن او
جسارت و حاضر جوابی امام خشم ابن زیاد را برانگیخت و فریاد زد:
تو را چنین جرأت است ڪه جواب مرا میدهی!!جلاد نفسش را بگیر!
حضرت زینب با شنیدن این سخن از جا پرید و امام سجاد را در بغل گرفت و گفت:
پسر مرجانه! خونهایی ڪه از ما ریختی کافی نیست برایت؟
غیر از این جوان چه کسی را برای ما باقی گذاشتی؟
اگر میخواهی او را بکشی اول مرا بکش!
ابن زیاد نانجیب شرمنده شد و با تعجب گفت: چه خویشاوندی عمیقی!
براستی حاضر است با او کشته شود
❸ روز شهادت امام سجاد علیهالسلام
بنابر قولی در این روز در سال 94 هجری در سن 57 سالگی واقع شده است.
و قول دیگر 25 محرم است.
◽️▪️◽️▪️◽️▪️◽️▪️◽️
✍ منابع:
[1]تذکرة الشهداء، صفحه۴۴۵،۴۴۷
[2]لهوف، صفحه ۲۰۰
📚بحارالانوار، جلد۴۵ صفحه۱۱۴
📘ارشاد القلوب، صفحه۲۲۸
📓طبری، ۳۷۱/۱
📗 نفس المهموم صفحه۴۰۴
📙 کامل ۸۱/۴
@rozehdaftari
بـعـد از کــ🚩ـــربلا چـه گذشـت1⃣
شام غریبان کربلا نخستین شب عزای خاندان پیامبر پس از شهادت سیدالشهداء علیهالسلام است...
چه شبی بود آن شب و چه حالی داشت دختر امیرالمؤمنین علیهالسلام
شب یازدهم شبی است که سر مطهر امام حسین علیهالسلام در تنور منزل خولی بود در حالی که نورانیت آن سر فضا را روشن نموده بود.
❶ حرکت اسرا از کربلا
عمر سعد ملعون روز یازدهم تا وقت ظهر در کربلا ماند و بر کشتگان خود نماز گذارد و آنان را به خاک سپرد.
وقتی روز از نیمه گذشت فرمان داد تا دختران پیامبر ﷺ را بر شتران بیجهاز سوار کردند.
و امام سجاد علیهالسلام را نیز با غل و زنجیر بر شتر سوار کردند.
هنگامی که آنان را از قتلگاه عبور دادند و نظر بانوان بر جسم مبارک امام حسین علیهالسلام افتاد، لطمهها بر صورت زدند و صدا به ندبه برداشتند...[1]
❷ تشکیل مجلس ابن زیاد
روز یازدهم عمر سعد به کوفه آمد.
ابن زیاد اِذن عمومی داد تا مردم در مجلس حاضر شوند.
سپس سر مطهر امام حسین علیهالسلام را نزد او گذاشتند و او نگاه میکرد و تبسم مینمود و با چوبی که در دست داشت جسارت مینمود.[2]
❸ حرکت اهل بیت امام حسین علیهالسلام به سوی کوفه
عصر روز یازدهم اهل بیت علیهم السلام را با حالت اسارت به طرف کوفه بردند.
نزدیک غروب حرکت کردند و شبانه به کوفه رسیدند.
لذا آن بزرگواران داغدیده را تا صبح پشت دروازههای کوفه نگه داشتند.
هنگام صبح عمر سعد ملعون از کوفه خارج شد و بسان فرماندهای که از فتوحات خویش خوشحال است همراه اسراء وارد کوفه شد.[3]
◽️▪️◽️▪️◽️▪️◽️▪️◽️
✍ منابع:
[1] مقتل الحسین علیهالسلام، صفحه۲۰۳
تاریخ طبری، جلد۴، صفحه۳۴۸
[2] ارشاد شیخ مفید ،جلد۲، صفحه۱۱۴
در کربلا چه گذشت، شیخ عباس قمی
اعلام الوری جلد۱، صفحه۴۷۱
[3] تذکرةالشهداء، صفحه ۴۴۵،۴۴۷
علیاکبر علیهالسلام "مقرّم" صفحه۹۴
@rozehdaftari
روضۂ دفتری دفن شهدای کربلا،روضۂ سه روزه امام حسین(ع)😭😭😭
👈🏻بانوای جانسوز:استاد پرویزی🎙️
👈🏻تایپ و ارسال: علیمحمدی✍🏻
«السلام علیکَ یا اباعبدالله السلام علیکَ یا مظلوم کربلا»
سلام ما به تو ای سومین امام،حسین
که درحضورِتومهدی کند سلام،حسین
◾امشب امام زمان هم سلام میده به بدن های بی سرِ بر روی خاک، جگرها بسوزه برا سربریده حسین سه روز وسه شب بدن روی زمین گرم کربلا بود ،نیمه های شب مردهای طایفه ی بنی اسد جرأت نکردن بیان زنها آنها را به غیرت انداختن وآمدن برای دفن شهداشون ولی بدنها قطعه قطعه شده قابل شناسایی نبود
دیدن مردِ بزرگواری از دور میاد ایخدا از کجا میاد کی هستی؟ فرمود: اومدم برا دفن شهدا کمکتون کنم، آخه من تک تکِ این بدنها رو میشناسم، آی قربون دردای دلت امامِ سجاد، دیدن بنی اسد اومدن دور او حلقه زدن آقا همه ی شهدا رو دفن کردیم ولی یه بدنِ قطعه قطعه شده به روی زمین مونده که توان دفن اون بدن رو نداریم😭😭😭آقا ناله ای زد فرمود: امام باید امام رو دفن کنه، اومد کنار بدن بی سر نشست طایفه ی بنی اسد می بینن این مردِ ناشناس مثل ابر بهاری گریه میکنه ، هی میگه ای بقربون سرِ بریدت بابا ،ای بقربون بدنِ قطعه قطعه شده ات، به طایفه ی بنی اسد گفت: بوریایی فراهم کنید، بوریا فراهم کردن و قبر آماده شد، با دو دست نازنینش بدنِ حسینِ زهرا رو روی بوریا گذاشت بدن رو درون قبر گذاشت، طایفه ی بنی اسد با تعجب دیدن قبل از اینکه خاک بر بدن بریزد در آن تاریکی شب لابه لای خاکهای بیابانِ کربلا به دنبالِ چیزی می گردد، خدایا نفهمیدم این مرد کیه ؟ خدایا به دنبال چی میگرده؟ دیدن خم شد ناگهان چیزی رو از لابه لای خاکها برداشت هی نگاش میکنه هی بر چشماش میماله هی بوسه میزنه نگاه کردن(شما هم با دیده ی دلتون نگاه کنید)خوب نگاه کردن دیدن انگشت بریده ی حسینه😭😭😭ای واااای حسیییین، شهید حسین، مظلوم حسین، حالا حاجتها رو مدِّ نظر بگیرید،حالا وقتشه دعا کنی دیدن درون قبر شد ولی از قبر بیرون نمیاد، ای وای نکنه این مرد کنارِ قبرجان داده ، اومدن کنار قبر نگاه کردن دیدن لبها رو گذاشته رو رگهای بریده ی گلوی حسین😭😭😭
همه بگید مظلوم حسییین
شهید حسییین
@rozehdaftari
علی لعنة الله علی القوم الظالمین
AUD-20220810-WA0003.opus
852.1K
روضه
دفن شهدا
@rozehdaftari