eitaa logo
روضه دفتری مجمع الذاکرین اهلبیت (ع)
3هزار دنبال‌کننده
44 عکس
39 ویدیو
7 فایل
شامل اشعار و متن روضه با مدیریت خادم الحسین کربلایی محمد مسلمی ارتباط با مدیر @moslemi_124 لینک کانال @rozehdaftari پذیرش تبلیغات👈 @moslemi_124
مشاهده در ایتا
دانلود
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️ 🔹خیلی امام حسن علیه السلام مظلومه، خیلی آقا غریبه،مظلومانه زندگی کرد، اَشْهَدُ اَنََّکَ عِشْتُ مَظْلوما،خیلی ها مظلومانه به شهادت رسیدند،اما این آقا،نه توی خونه آرامش داشت و نه بیرون خونه، مرد بیرون خونه اذیتش کنند ،میگه میرم توی خونه شریک زندگیم یارمه،می رفت توی خونه اذیتش می کردند، می اُمد توی کوچه و بازار (سادات ببخشند یه جمله بگم زود رد شم)، می اُمد توی کوچه و بازار، می دید قاتلای مادرش زهرا دارن راه می رن،نمی تونست حرف بزنه،می رفت توی مسجد دو رکعت نماز بخونه،می دید بالای منبر دارن به باباش ناسزا می گن،چکار کنه،به کی دلش رو خوش کنه، به یار دلش رو خوش کنه،کدوم یار، یار نزدیکش سجاده از زیر پاش کشید،یار می خوای برو کربلا، پیرمرد جلوی امام ایستاد ، گفت: حسین،اگر هزار تیکه مون کنن ، هر تیکه مون می گه حسین،ببین زهیر چی گفته بُریر چی گفته، ببین سعید بن عبدالله چی گفته، دلش و به چی خوش کنه، یارش قاتلش شد،دل آدم می سوزه ، یکی میشه اُون زن نانجیب،یه زنم می شه رباب،می گن تا آخر عمرش تو آفتاب رفت،هیچ وقت ندیدن رباب تو سایه بره،گفتن داری از بین می ری،دیگه بسه بیا تو سایه،میگه خودم دیدم بدن حسین علیه السلام زیر آفتاب داغ کربلا،ناله بزن حسین…. ▪️ببین به این میگن کریم، داریم روضه امام حسن علیه السلام می خونیم ،اما بی اختیار همه می گن حسین، قربون غربتت برم، خودتم می خوای همه بگن حسین،آی گرفتارا ، مریض دارا، اونایی که گره کور تو کارشون افتاده، حسین چی کشید،اینقدر آقا عاطفیه،اینقدر مهربونه،هر موقع امام حسن علیه السلام رو می دید گریه می کرد،چقدر حسین دل نازکه،آدم دلش می خواد حسین هیچ وقت داغ نبینه،من نمی دونم کربلا  چطور جلو چشمش این همه داغ دید، ▪️می گفت : گریه نکن داداش همه برا تو گریه می کنن، اوج مظلومی امام حسن علیه السلام اینه،بابا ، پنج نفرند ،حدیث کساء رو بخون،اَنّی ما خَلَقتُ سَماءً مَبْنیّه و لا ارْضاً مَدْحیّه وَلا قَمَراً مُنیراً ،  ببین خدا همه زمان و زمین و بخاطر این پنچ تا خلق کرد،الا فی محبه هؤلاء الخمسه ، همتون حفظید.. اون وقت من از شما سئوال میکنم،پیغمبر چه طوری دفن شد،یکی بلند شه بگه،نیمه شب تو خونه خودش،غریبانه، پیغمبر و چه طوری دفن کردند،اون همه مقام،مگه این پیغمبر چند تا فاطمه داشت،مگه این همه نگفت هرکی فاطمه ی منو اذیت کنه، خدارو اذیت کرده، زهرا شو چه جوری دفن کردند،هفت نفر اُمدند،زیر جنازشو گرفتند،شبونه دفن شد،دامادش علی بن ابی طالب علیه السلام،چه جوری دفن شد،نیمه شب،باز لااقل مدینه هفت نفر بودند،کوفه این هفت نفرهم نبودند،دو سر جنازه رو….الله اکبر نمی خوام روضه رو باز کنم،حرف دارم،اما دل این اهلبیت علیهم السلام خوش بود، یه بدن و روز برمی دارند،خوشحال بودند،بدن امام حسن علیه السلام روز تشییع می شه ▪️اما بمیرم،جلوی چشم داداشاش اینقدر این بدن و تیر زدند،امشب می خوای داد بزنی نمی دونم،برای چی،اما داری جوری گریه می کنی ،بوی عاشورا می یاد،یااباعبدالله،خودت یه طرف نشستی،عباس یه طرف نشست،دو تایی تیر از بدن برادر بیرون کشیدید،حسینه،تیر از بدن بیرون کشید،نمی دونم،کاش توی مدینه تموم می شد،یاصاحب الزمان ببخشد آقا،من حیا می کنم بعضی حرفها رو بزنم،به من اجازه بدید،راحت برا جوونها روضه بخونم،اینها می خوان تو روضه حسین جون بدن،اینها قرار گذاشتن عاشورا برات بمیرن،می خوام بگم حسین،مدینه تیر بییرون کشیدی،کاشکی تو مدینه تموم می شد،اما اُمدی کربلا،بازم تیر بیرون کشیدی،یه بار از گلوی علی اصغر تیر بیرون کشیدی،ساکت نباشی، مدیونی اگه داد نزنی،یه بار از چشم عباس تیر کشیدی،اما اینها یه طرف،من کار دارم،نمی دونم اون لحظه ای که، پیراهن عربی تو بالازدی،سینه ات پیدا شد،حرمله باتیر سه شعبه، حسین……. آقاجانم،شنیدم،تیر حرمله مسموم بوده ▪️روایت می گه جرت دمک المیزان، خون مثل ناودان جاری شد. حضرت دستانش را زیر خون می برد و سر و صورتش را با این خون خضاب می کرد،تیر مسمومه،اباعبدالله ضعف کرد،خودشو به زحمت نگه داشت،یه دفعه یه نامردی اُمد،این حسین به زور خودشو نگه داشته،سادات منو ببخشند،با نیزه به پهلوش زد،حسین از رو اسب اُفتاد. ▪️اُفتاد رو زمین یکی با نیزه می زنه،یکی با شمشیر می زنه،ذوالجناح برگشت،زن و بچه اُمدند دنبالش،عبدالله دستش تو دست عمه است،این بچه ده سالشه، دید همه دور عمو جمع شدند،حسین جلوی این همه لشکر رو زمینه،همه اُمدند هنر نمایی می کنند،نیزه دارا،شمشیردارا،تیراندازا، میگه یه دفعه،می خوام اسم نعسشو ببرم همین جا لعنتش کنیم،اون ابن کعب ملعون ،دیدند اُمد جلو،دیدند یه شمشیر به فرق حسین زد،خون فواره زد،عبدالله دیگه طاقت نداشت،دستشو از دست عمه جدا کرد @rozehdaftari
سرد و ابری هوای جا مانده سوز دارد صدای جا مانده دل شکسته، به گریه می گُذَرَد تک تکِ لحظه های جا مانده شوقِ دائم نصیب زائرها بغض و حسرت برای جا مانده ربنا! روزی ام زیارت کن... خواهشِ ربنای جا مانده شهرِ خلوت، سکوت و تنهایی این شده ماجرای جا مانده میکِشد آه و سینه اش تنگ است نوکرِ بی نوای جا مانده چاره ای نیست میشود حالا روضه ها  کربلای جا مانده ای رفیقان به مِهر بردارید! یک قدم هم به جای جا مانده... @rozehdaftari
◾️ای پدر! وقتی به خانه رفتیم به خاطرم بیاور چند دست لباسِ کهنه دارم؛ آن‌ها را برای این دختر یتیم بیاورم... ⚡️دلسوزیِ دختر شامی برای حضرت سیّدتنا و مولاتنا، سکینه خاتون سلام‌الله‌علیها... در نقلی آمده است: در خرابه شام هفده طفل یتیم، دامن زینب کبری سلام‌اللّه‌علیها گرفته بودند و از گرسنگی ناله می‌زدند. مردی از اهل شام از آنجا به همراه دخترش عبور می‌کرد. آن دخترک ، حضرت سکینه سلام‌الله‌علیها را دید که مانند اسیران و غریبان رو به دیوار نهاده و می‌گرید. 🩸آن دخترک دلش سوخته به پدرش گفت: حالت این دختر دلم را به درد آورد؛ وقتی به خانه رفتیم به خاطرم بیاور چند دست لباس کهنه دارم؛ آن‌ها را برای این یتیم بیاوریم. 🩸پدرش گفت:ساکت باش! چه می‌گویی؟! این دختر، دختر رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله و ناز پرورده فاطمه زهرا سلام‌الله‌علیها است؛ از جنگ روزگار، گرفتار کفّار شده است؛ در حالی‌که گردش زمین و آسمان بسته به وجود پدر و جدّ اوست. لب از اینگونه سخنان فرو بند و به آزار و اذیت برگزیدگان خداوند راضی مباش ! 🩸دختر از حرفش پشیمان شد و به پاهای حضرت سکینه سلام‌الله‌علیها افتاد و عذر خواهی کرد و گفت: ای پدر، در روز محشر جواب پیامبر خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله را چگونه می‌دهی!؟ وای بر شما! بر حقانیت اجداد این اسیران، اقرار میکنی، اما آنها را بدین حالت در قید ذلت در خرابه نگه می‌دارید! پدر آن دختر خجالت زده و شرمگین به خانه برگشت. 📚 بحرالمصائب ج۸ ص۱۱۶ ✍گُل‌سر نیست ولی موی سرم هست هنوز تن من آب شد اما اثرم هست هنوز جای سیلی ز روی گونه من پاک نشد! ردّ شلاق به روی کمرم هست هنوز گفتم ای دختر شامی تو به من طعنه نزن سایه رحمت بابا به سرم هست هنوز منکه از حرمله و زجر نخواهم ترسید دختر فاطمه هستم جگرم هست هنوز همه دم ناز کشیدو به دلم تسکین داد جای شکر است که عمّه به برم هست هنوز غصه معجر من را نخوری بابا جان پاره شد معجرم اما به سرم هست هنوز... @rozehdaftari
‍ روضه حضرت ابالفضل (ع) الریم اولمادی دیدیم اوزی اوستونده یره ننه ننه ننه وای اگر ام البنین بیلسه بله جریانی... گرچی اتدان یره دوشدی ولی قورتارمادی ایش آیری بیر درده دوشوب فاطمه نین مهمانی.. حلقه ی بند رکابه ایاغی بند اولدی اقام اقام اقام اقام سورونوب توپراقین اوستونده رخ رخشانی... اوقدر آل علیدن بیرینی سسلمدی دیل دوتا دوتمیا سسلندی خانم زهرانی... آتون اوستن یخلاندا چاغرب یا زهرا باشی اوستونده گوروب فاطمه زهرانی... خانمی گوردی اورکلندی بیر آز آغلادیلار سورادان عرضه ورب محنت بی پایانی دئدی گل یاخشی گلیبسن ننه قوربانون اولوم... عجبا یاد الدون سن بو بلا گردانی... سوئدوغوم تک ننه بو قومیله جنگ ائدممیشم هرندن باشدی منه چون آقامین فرمانی سن دعا ایله دوشن قول بدنه وصل اولسون... اذن ور جنگه تماشا ائله دشتستانی ننه کیمدی سعد اوغلی دونوب خیمه لره چپ باخسن آندولا حقوه نسلین کسرم من آنی... اوز گوزوم چخدی یادمنان گوزویی گوردوم آنا... گوییا وردلار بیردن باشیما دونیانی... اولمسم ده منی بو قانلی گوزون اولدورجخ... یانیام روحیمه از بس کی سالب طوفانی اوزده کی سیلی یرون دردیمی آرتیردی ننه نجه ورمیشدی سنی کوچه ده ملعونی سانی ننه اله بیر وقت ده گلبسن نه گوزوم وار نه الیم.... عاجزم نیلیه بیلم داخی بو اعدانی ننه من اشیدیم کوچه ده بیر حسنی میش بیر اوزون ساغ ال سیلی ورب سول یوز گوئردی.... یخلدی ساغ یوزی دیواره دیدی... حاج محمدباقر منصوری @rozehdaftari
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
روضه ترکی حضرت ابالفضل ع @rozehdaftari
روضه ی اربعین میزرا محمدی 🏴🏴🏴 السلام علیک یا ابا عبدلله *امروز دیگه اینجوری سلام نمیدم. داداش پاشو سربریدتو برات آوردم* “السلام علی المَجزوزِ الرَاسِ مِنَ القَفا” حسین… نه نه! زن و مرد، تو که نفست یاری می کنه. تو که صدات مثل زینب نگرفته. این بچه ها دیگه صداشون جوهره نداشت. امروز ما به جای اون بچه ها میگیم. حسین….به خدا هر چیز دیگه جای این ذکر بگی دلت آروم نمیشه. “فما احلی اسمائکم”. شیرینی این ذکر و بچش؛ حسین وای هنوز به قبرا نرسیده بودن، یه وقت دیدن این زن و بچه خودشونو از ناقه ها به زمین انداختن. داداش اگه اون روز تو با صورت به زمین خوردی بلندشو ببین آخرین وجه تشابه من و تو اینه. تو تشنگی کشیدی منم کشیدم. گرسنگی کشیدی من کشیدم کتک خوردی منم کتک خوردم. تو رو با نیزه زدن منم زدن. زین العابدین فرمودآ: “ان دَمَعَت من احَدِنا عَینٌ” اگه چشمی از ما گریه می کرد. “فَقُرِعَت رَأسُهُ بِالرُمح” نیزه دارا با نیزه به سرش میزدن. اما داداش تو رو کشتن منم میخواستن بکشن، اما صورت تو زمین خورد تو این یکی من عقب موندم. اربعین جبران کرد. یه جوری از ناقه خودش و به زمین انداخت. رو زانوهاش داره راه میاد. همه منتظرن ببینن زینب چه میکنه؟ خوب نشونی رو بلده. خودم دیدم از بالا بلندی کجا افتادی زمین. خودم دیدم چی جوری محاصره ات کردن. اومد کنار این قبر. همه دور زینب حلقه زدن. اینجا با روضه شام و کوفه فرق میکنه اینا همه خواصن. همه روضه ها رو خوند. آی رباب تو از خیمه بیرون نیومدی اما من اومدم دیدم یه بدنی به رو، رو زمین افتاده. و هُوَ جُسَةٌ بِلا رَأس، سر نداشت سر نداشت. رباب نبودی ببینی چه کردم؛ خواستم سرشو ببوسم سر نداشت خواستم دستشو بردارم به قلبم بزارم دستشو بریده بودن فقط یه جای سالم بود اونم رگای گردنش بود. لبامو به اون رگا گذاشتم که تونستم خطبه بخونم. لبا رو به اون رگا گذاشتم که تونستم یزیدو رسوا کنم. گریه ها کردن… هر یکی سمت قبری رفت. اما دیدن رباب متحیره. یه جور دیگه داره ناله میزنه؛ خانوم تو چرا سرقبری نمیری؟ آخه قبر علی اصغرمو نمیدونم کجاست. آخ بمیرم. آب خوردم سینه هام شیر آورده. یادش بخیر ۴۰ روز پیش علی داشتمو شیر نداشتم حالا برعکس شد. یه بدن عصر روز یازدهم بدون زائر موند. هیچکی هم اشاره نمیکنه. به زینب خیلی سخت گذشت. از گودال که عبورشون دادن تو دارالحربم که بدن بنی هاشم بود. همه رو زینب زیارت کرد اما یه بدن کنار علقمه موند آخه عباس دور افتاده بود. هرچه زینب خواهش کرد نذاشتن اون بدنو زیارت کنه حالا تو ببین چه حسرتی به دلش موند…گفت داداش میرم اما برمیگردم. ازکنار قبر حسین هنوز داره رو زانوهاش راه میره. کربلا رفته ها همین جایی که میگن بین الحرمین ارباب ما دست به کمر رفت اما زینب رو زانوهاش راه رفت. رسید کنار علقمه. داداش نگی من با وفا نبودم. اینجا دیگه زینب روضه نخوند سکینه شروع کرد روضه خواندن.عمو عباس جات خالی بود؛ عمه مو سیلی زدن. روضه ی اربعین میزرا محمدی @rozehdaftari
🕊﷽🕊 ◼️ ◾️ ▪️ ع 2 📕به حسین بن علی کشتهٔ قرآن صلوات 📕به غم وسوز دل وآه یتیمان صلوات 📕بالب تشنه به میدان شهادت می رفت 📕به دل سوخته ی خیمه نشینان صلوات 💠‌سلام‌الله‌ابدا‌ما‌بقیت‌وبقی‌الیل‌والنهار💠 🍂من همچو کبوتر به روی بام حسینم 🍂شب تا سحر آواره بین الحرمینم 🍂مجنون حسینم ، پابست ابالفضل2 🍂هم مست حسینم، هم مست ابالفضل 🍂شب تا سحر از عشق شما خواب ندارم 🍂من در دو جهان غیر تو ارباب ندارم 🍂من مُحرِمَم از اشک و جز این توشه ندارم 🍂من کعبه به جز مرقد شش گوشه ندارم ⬅️امروز بگو یا حسین که مرحمی باشی به دل داغدار مادرش زهرا. ... ⏪یه روز پیغمبر اومد خونهٔ خانم فاطمه زهرا.. دیدن بی‌بی داره گریه میکنه... فرمود دخترم ... زهرا جان... چرا گریه میکنی بابا... فرمود بابا..... فرزندی که در شکم دارم باهام حرف میزنه... پیغمبر فرمود زهرا جان اینکه ناراحتی نداره تو هم در شکم مادر بودی ...با مادر هم نوا بودی...(هم صحبت مادر بودی) صدا زد بابا آخه این بچه یه چیزایی میگه جگرمو خون کرده بابا.... (مگه چی میگه زهرا جان) بابا همش میگه انالغریب... اناالمظلوم.... اناالعطشان.... اناالعطشان... یعنی مادر من غریبم مادر... من مظلومم... من تشنه ام.... من شهیدم.... بابا اینا چیه میگه... جگرم رو آتش زده... پیغمبر فرمود: دخترم فرزندت پسره بابا... اونو غریبانه با لب تشنه.. بین دو نهر آب شهیدش میکنند... آی حاجت دارا...ناله دارا..آی غریب نوازا... یه وقت بی‌بی شروع کرد گریه کردن... صدا زد بابا یا رسول الله آیا وقتی حسینم شهید میشه، منه مادرش هستم یا نه؟؟؟... نه دخترم حسینت اون لحظه مادر نداره... بابا یا رسول الله آیا باباش علی هست یا نه؟؟؟ نه زهرا جان حسینت اون لحظه پدر هم نداره..... بابا یا رسول الله آیا برادرش حسن هست؟؟ (نه دخترم برادرش حسن هم نیست) آی حُسینیا ...آی گریه کنای امام حسین،، ، بی بی فرمود بابا یا رسول الله ... پس کی بر حسینم گریه میکنه ... حسینم گریه کن نداره.... پیغمبر فرمود دخترم غصه نخور... عده ای از خوبان امت من جمع میشن... مردان و زنان امت من جمع میشن برا حُسینت ناله میکنند.... زناشون مثل جوون از دست داده ها ، برا حسینت گریه میکنند،،، مجلس به مجلس میرن عزاداری میکنند... زهرا جان روز قیامت هم که میشه.. میای شفاعتشون میکنی.. ⬅️خب حالا امروز بگو خانم جان ... اگه اون روز غصه خوردی حسینت گریه کن نداره... امروز من بر حسینت گریه میکنم... که تسلای دل داغدارت باشم... ⚫️روز عاشوراست امروز.... 🔴کربلا غوغاست امروز .... امروز امام زمان عزاداره .... قربونت برم آقا جان.... امروز برا مصائب عمه اش زینب ناله میکنه.... امروز برا جد غریبش حسین گریه میکنه..... امروز برای دستهای بریده عباسش گریه می کنه.... قربون اون آقایی که فرمود... یا جدا روز و شب برات گریه می کنم.. اگه اشکای چشمم خشک بشه براتون خون گریه می کنم فرمود... لأَندُبَنَّک صَباحاً و مَساءً و لأَبکینَّ عَلَیک بَدَلَ الدُّمُوعِ دَماً. صبح و شب برات گریه میکنم برات شیون می کنم.... تو مصیبتت به جای اشک، خون گریه میکنم.... امروز بگو آقاجان سرت سلامت.... آجرک الله فی مصیبت جدک.... آقا قربون اون شال عزا به گردن انداختی...... قربون دل داغدارت برم آقا جان.... (روز عاشورا.... دلتو ببرم کربلا...و التماس دعا) عجب روضه جانسوزیه روضه وداع... سخت ترین حالات ابی عبدالله همین جاست... اومد کنارخیمه، با همه وداع کنه.... صدا زد کلثوم خداحافظ... سکینه خدا حافظ.... آخ زینبم خدا حافظ.... همه بیایید دورمو بگیرید... آخرین دیدار من باشماست... دیگه شمارو نمیبینم... همه دورشو گرفتن... ناله میزنند...گریه میکنند.. یکی میگه مارو تو لشکر دشمن به کی میسپاری.. یکی میگه مارو به مدینه برگردون... همه رو آروم کرد.. اما اونی که آروم نمیشه زینبه... زینب مگه مینونه دوری برادر رو تحمل کنه... زینب نمیتونه از برادر جدا بشه... 🔘گفت با زینب، به آوای حزین 🔘مهربان خواهر بیا حالم ببین 🔘زینبا روز جدایی آمده 🔘موسم عهد خدایی آمده 🔘دور از اهل حرم ای مُمتَهن 🔘خیزو بهرم آر کهنه پیروهن ⬅️تا نام پیراهن اومد دید خواهرش داره میلرزه.... زینبم چرا میلرزی.. الهی برادر داری خدا برات نگه داره... نبینی داغ برادروو... زینبم چرا میلرزی خواهر... ⏪صدا زد حسین جان..مادرم فاطمه وصیت کرده..هر وقت حسین پیراهن کهنه طلب کرد... بدون لحظات آخر عمر حسینه.. (دیگه حسینو نمیبینی) همچین که راهی میدان شد دید صدای ناله ای بلنده ... 🖤مهلا مهلا.... 🖤یا ابن الزهرا.... ادامه روضه👇👇 @rozehdaftari
✨ای یادگار مادرم ✨ای مهربان برادرم ✨آهسته رو آهسته رو 2 ✨ای جان من جانان من ✨مشکن دل سوزان من ✨آهسته رو آهسته رو 2 (هم ناله شو با زینب) ✨آهسته رو آهسته رو4 ✨بر خواهر زارت نگر ✨بر طفل بیمارت نگر (بگم و التماس دعا) ✨آخ کرده وصیت مادرم ✨در وقت میدان رفتنت ✨ بوسم گلو و حنجره ات 2 🍁ای پاره تن حسینم 🍁خونین بدن حسینم 🍁 آرام جان خواهر 🍁 ای تشنه لب حسینم2 ⬅️زینب گفت حسین جان.. وقتی حرکت کردی طرف میدان یاد وصیت مادرمون زهرا افتادم... میگن امام حسین تا تام مادررو شنید از اسب پیاده شد... زینبم مگه مادرم زهرا چه وصیتی کرده... ⬅️صدا زد حسین جان.. مادرم وصیت کرده ... روز عاشورا تو آخرین لحظه وقتی حسینم... بی پناه شد ... دیگه یاور نداشت... به طرف میدان میره... (اوج) زیننبم مادر... من اون لحظه کربلا نیستم مادر... مادر عوض من زیر گلوی حسینمو ببوس 🔴 امان از دل زینب....3 🔴 چه خون شد دل زینب ⬅️اینجا زیر گلوی حسینو بوسید برادرو راهی میدان کرد... چند ساعت بعد اومد کنار جنازه برادر... الهی خواهری داغ برادر نبینه... به خدا سخته... الهی نبینی اونچه که زینب دید.. (فرود) ⏪ اومد کنار جنازه برادر... چه جنازه ای.. بی سر، عریان، قطعه قطعه.... چه کرد عمه سادات یه وقت دیدن خم شد لبها رو گذاشت له رو رگهای بریدهٔ حسین..... 💔ديدم غمت ای دلبر ای کاش نمی ديدم 💔تنهایی و بی ياور ای کاش نمی ديدم 💔دنبال تو تا گودال من آمدم و ديدم 💔بالای سرت مادر ای کاش نمی ديدم ✳️بابی انت و امی یا حسین... ✳️جان عالم به فدای لب عطشانت ✳️بلند بگو یا حسیـــــن... ♻️هدیه به خانم فاطمه معصومه سلام الله علیها (صلوات)♻️ @rozehdaftari
🕊﷽🕊 روضه اربعین 🍁 اول به نبی حضرت خاتم صلوات 🍁دوم به علی شیر دو عالم صلوات 🍁سوم به گل وجودِ پاک زهرا 🍁چهارم به حسن خونجگر غم صلوات 🍁از بهر حسین آن شه کرب و بلا 🍁وآن تشنه‌ی در مقتلِ ماتم صلوات اللهم_صل_علی_محمد_وآل_محمد یارب_الحسین_بحق_الحسین_اشفع_صدر_الحسین_بظهور_الحجه ✨چهل روز است حسینم را ندیدم ✨ بلایش را به جان و دل خریدم ✨چهل روز چهل منزل اسیرم   ✨دعا کن در کنار تو بمیرم ✨چهل روز غم چهل ساله دیدم ✨ غم و اندوه دیدم ناله دیدم ✨سر پر خون تو همراه من بود   به هر جا چلچراغ راه من بود ✨همین جاغرق درغم شد وجودم ✨تن پاک ترا گم کرده بودم ✨میان نیزه ها دل با ختم من ✨ ترا دیدم ولی نشناختم من ✨اگر امروز برداری سرت را ✨ تو هم نشناسی ای گل خواهرت را ✨ز جا برخیز ای نور دو دیده  ✨ببین مویم سپید و قد خمیده ⬅️قافله رسید سر دو راهی. بشیر اومد خدمت امام سجاد ع ـ یابن رسول الله .... یه راه میره مدینه .... یه راه میره کربلا... کدوم راهُ بریم؟؟ امام فرمود بشیرقافله سالار ما عمه ام زینبه، برید از عمه جانم زینب سوال کنید..... ـ ⏪بشیر میگه اومدم خدمت دختر علی زینب.... بی بی جان مدینه بریم یا کربلا.... میگه بی بی تا نام کربلا رو شنید، اشک از چشماش جاری شد... فرمود بشیر ما رو ببر کربلا.... چهل روزه عزیزانمونو ندیدیم... چهل روزه حسینمو ندیدم.... نگذاشتن ما مجلس عزا براشون بگیریم .... ⬅️آی کربلا زینب داره میاد اون یه عالمه خاطره داره فرصت گریه کردن نداشته.... ⬅️روز اربعین قافله ای که چهل روزه بود عزیزانشونُ ندیده بودن اومدن کربلا ... 🔘آخ کاروان رسید کربلا.... ☑️این زن و بچه برا دومین بار از این ناقه ها پایین اومدن .... اما اولین بار روز دوم محرم بود... وقتی میخواستن از ناقه ها پایین بیان،،،، جوونای بنی هاشم اومدن.... هر کدوم این زن و بچه ها رو پیاده کردند.... با احترام وارد زمین کربلا شدن.... وقتی زینب میخواست از ناقه پیاده بشه ،علی اکبر اومد.، ،،،، عمه جان دستتو بده به من پیاده شو ..... عباس اومد ، زانو زمین زد ... خواهرم زینب پاتو رو زانوی عباست بزار پیاده شو ..... با چه عزت و احترامی همه رو پیاده کردن 💔اما اما اما آی کربلائیا..... 💔 روز اربعین وقتی خواستن از ناقه ها پایین بیان دیگه بچه ها کسی رو ندیدن ..... نه عباسی هست.... نه علی اکبری هست.... از بالای ناقه ها خودشونو زمین می انداختن .... هر کدوم کنار قبری رفتن... ◾️هر یکی سوی مزاری میدوید ▪️هر یکی قبری در آغوش میکشید ◾️ناگهان بانوی قد خمیده ای ▪️قد خمیده مو پریشان خسته ای ◾️گفت یارب چه سازم یا کریم ▪️رو سوی قبر که باشم یا رحیم ◾️ناگهان آمد به خود با شور و شین ▪️دید بنشسته سر قبر حسین ⬅️زینب اومد کنار قبر برادر.... 🔸(شاید درد دلش این بوده باشه) حسین جان یادته تو کربلا هر کشته ای رو می آوردی من اولین نفر بودم که از خیمه بیرون می اومدم حسین جان...... یه جا نیومدم.... (یادته داداش) اونم اون وقتی بود که دیدم بدن عزیزانم عون و جعفر رو آوردی..... حسین جان میدونی چرا نیومدم... ترسیدم چشات به چشام بیفته از من خجالت بکشی داداش.... داداش حالا بیا تلافی کن .... سراغ رقیه تو از من نگیر حسین جان .... وقتی سرتو وارد خرابه کردن .... 🔹(گریز به روضه حضرت رقیه س)..... حسین جان سراغ سه ساله تو از من نگیر داداش ⚫️آورده ام تمام عزیزانت ای حسین 🔴جز دختر سه ساله ات ای مهربان من ⚫️از من مپرس حال دل آن سه ساله را 🔴در گوشه خرابه برفت از کنار من هدیه به خانم فاطمه معصومه سلام الله علیها (صلوات) (ع) @rozehdaftari
هر وقت می خواستن بچه هاتو سیلی بزنن خودم سپر می شدم به من سیلی می زدن حسین هر وقت می خواستن بچه هاتو تازیانه بزنن من سپر می شدم و تازیانه می خوردم اگه نامحرمان اینجا نبودن پیرهانم رو کنار می زدم جای کبودی تازیانه ها رو به تو نشون می دادم.حسین من عزیز من ولی اگه نگاه می کنی می بینی بین این قافله دختر سه ساله ت نیست شرمنده ام حسین به خدا تقصیر من نبود حسین هر چه اومدم مانع بشم سر بریده ی تو رو تو دامنش قرار ندم نگذاشتن سیلیم زدن تازیانه م زدن سر بریده ی تو رو توی دامن دختر سه ساله ت رقیه گذاشتن به خدا کنار سر بریده ت جان داد حسین. عرض دعای من میگن سه روز و سه شب قافله در کربلا موند وقتی قافله آماده ی حرکت شد همه سوار بر محمل ها دیدند سکینه نیومده کجاست سکینه امام سجاد سوال کرد کجاست گفتند کنار قبر باباش حسینه فرمود بگید بیاد قافله می خواد حرکت کنه زینب اومد عمه سکینه بلند شو قافله آماده ی حرکته یک دفعه سکینه با اون چشمان گریانش برگشت عمه زینب برو از برادرم امام سجاد اجازه بگیر من کنار قبر بابام خیمه بزنم و بمونم آی آی یک طرف دیگه هم امام سجاد داره برای جابر میگه جابر اینجا بود که بابام علی اصغر رو روی دستش بلند کرد جلوی دیدگانش تیر سه شعبه به گلوی شش ماهه داداشم زدند. اینجا بود علی اکبر رو بدنش رو قطعه قطعه کردند جابر آنجا بود که قاسمم پاهاش رو روی زمین می کشید و جان می داد جابر بیا تو رو ببرم کنار نهر علقمه آنجایی که بدن بی دست عباسم افتاده بدن بی دست عموم عباس افتاد برا مریض ها دعا یادت نره جابر بیا بر غربت بابا بنالیم در اربعین با یاد عاشورا بنالیم جابر منم سجاد و زین العابدینم بعد از حسین تشنه لب سالار دینم من آمدم از راه پر درد اسارت اینک کنم قبر عزیزانم زیارت هر جای این صحرا نشان از عشق دارد ناگفته های جاودان از عشق دارد جابر همین جا مقتل جا عون و بریر است این بوی خون جعفر و حر و زهیر است اینجا حبیب بن مظاهر جان فدا کرد مسلم به جسم پاره رو سوی خدا کرد جابر علی اکبرم را یاد داری اینجا مزار اوست باید سر گذاری جابر مپرس از اصغر شیرین زبانم آتش زند داغ گلویش قلب و جانم لب تشنه بود اصغر کسی آبش نمی داد یک دمی نمی خوابید از آن ظلم و بیداد شش ماهه بود و از عطش رخساره اش زرد ای کاش این سان خصم سیرابش نمی کرد جابر همین جا که پر از شور و شین است معراج گاه باب مظلومم حسین است جابر بر او با لب عطشان سر بریدند جابر سر او با لب عطشان بریدند اسبان خصم از کینه بر جسمش دویدند آن کس که هر دم مونسش روح الامین بود دیدم سه شب بر روی زمین بود جسم عزیزان بی کفن در دشت دیدم فریاد رودم رودم از زهرا شنیدم صد پاره تن بودند یاران در بیابان سرهای پر خون روی نی چون ماه تابان ای بی کفن حسین وای ای تشنه لب حسین وای دور از وطن حسین وای کو اصغرت حسین وای کو اکبرت حسین وای کو قاسمت حسین وای کو عباس حسین وای حسین وای حسین وای بابا منم سکینه دخترت جانم فدای جسم بی سرت بابا منم سکینه دخترت جانم فدای جسم بی سرت از شام پر بلا رسیده ام بر خاک قتلگاه اطهرت بابا منم سکینه دخترت جانم فدای جسم بی سرت ببارم از دو دیده خون چو بر مزارت که اشک دیدگان خود کنم نثارت بیا و جای من نما دمی کنارت قربان تربت معطرت جانم فدای جسم بی سرت بابا منم سکینه دخترت جانم فدای جسم بی سرت (ع) @rozehdaftari
❣﷽❣ 🏴 🏴 2 🌟برنام حسین وکربلایش صلوات 🌟برنام ابوالفضل و وفایش صلوات 🌟براهل حرم به‌حقّ زهرا س صلوات 🌟برجمله ی یاوران مولا صلوات () 🏁... 🏁..3 🏁ب_الحسین یبار دیگه هم ندا‌ با کاروانی که اربعین رسید کربلا... ... 🔘اربعين آمد دلم را غم گرفت 🔘بهر زينب عالمي ماتم گرفت 🔘سوز اهل آسمان آيد به گوش 🔘ناله صاحب زمان آيد به گوش 🔘جان‌اهل‌بيت عصمت برلب است 🔘کاروان سالار آنها زينب است 🍂میگه از نجف پای پیاده حرکت کردم برم کربلا...، دیدم یه مرد عراقی سایه به سایه دنبال من میا... هر جا که روی زمین میشینم میاد جلوی من می ایسته.. تعجب کردم،، ولی چیزی نگفتم به مسیرم ادامه دادم،دوباره خسته شدم نشستم،اومد جلوی من ایستاد.. گفتم آقا چه میکنی.. هدفت چیه..(  چرا دنبال من راه افتادی؟) گفت:کاری ندارم،..مزاحمت نمیشم،..گفتم پس هدفت چیه؟ گفت:راستش رو بخوای من حرکت کردم گفتم حسین جان پول ندارم به زائرات خدمت کنم.. حتی نمی تونم چند بطری آب بخرم دستشون بدم... حسین جان من راه میفتم تو این گرما سایه بون زائرات بشم... حسین جان آفتاب به من بخوره به زائرات نخوره.. 🔳میگه بلند شدم سر و صورتش رو بوسیدم،یه جمله بهش گفتم دوتایی شروع کردیم گریه کردن... ⬆️گفتم کجا بودی عصر عاشورا؟سایه بون تن بی سر حسین فاطمه بشی... 🍂ای حسین... حسین حسین.. ⬅️روز اربعینه.. چقدر دلت میخواست الان کربلا باشی... دلت تنگه کربلاست؟؟ خوش بحال اونایی که الان خودشونو رسوندند کربلا ... آقا جان ..اربعینت رسید آقا... آقا امروز باید کربلا بودیم.. اما آقا دستمون از کربلا کوتاست.. ▪️چه‌کربلاست که آدم به‌هوش می‌آید ▪️هنوز ناله زینب به گوش می آید ▪️چه‌کربلاست کزآن بوی سیب می‌آید ▪️صدای ناله ی مردی غریب می آید ▪️چه‌کربلاست کزاوبوی مشک می‌آید ▪️هنوز ناله ز لب های خشک می آید ▪️چه کربلاست که بوی گلاب می آید ▪️صدای گریه طفل رباب می آید ⬅️یاابا عبدالله ...آقا جان...مارو هم جزو زائرات قبول کن آقا.. آقا....عنایتی...نظری ...لطفی مرحمتی آقا... ⚫️آقا جان ما جامونده های اربعینیم... آقا جان ما دلشکسته ایم... دستمون از کربلات کوتاست... آقا ..اونی که امروز به زائرت میدی ..به ما هم بده آقا... *⃣امان امان 2 کاروان رسید کربلا .. قافله دلشکسته رسید کربلا... رسمه روز چهلم که میشه حلوا میبرن...گلاب میبرن..دسته های گل میارن... عزت و احترام میکنند..اشک چشمارو پاک میکنند. امان از دل یتیمان حسین... امان از دل زینب..2 این زن و بچه تا چشمشون به این قبرها افتاد مثل برگ خزان زده...خودشونو از ناقه ها می انداختن زمین.. هر کسی سراغ قبری می‌گرفت.. یکی می‌گفت قبر علی اکبرم کجاست... یکی می‌گفت بابام کجاست... یکی می‌گفت..عمو م موند تو علقمه.. آخ... (دوباره عاشورا تکرار شد...) 🔲امان از دل زینب... چه خون شد دل زینب... الهی خواهری داغ نبینه.. الهی خواهر داغ دیده تو مجلسمون نباشه... ⬇️یواش یواش اومد.. کنار قبر حسین.. یه دفعه بغضش ترکید..افتاد رو قبر حسین... آخ اشک چشم امان نمیده... شروع کرد به درد دل کردن .. آخ ..برادر حسینم... برادر حسینم... ⚫️(دشتی) 🔳خدایا زار و مظطر گشته زینب 🔳به سیر باغ پر پر گشته زینب 🔳پریشان خاطر و قامت خمیده 🔳پس از یک اربعین برگشته زینب 🔳ببین جانا دل پر درد زینب 🔳چگونه با غمت خو کرده زینب 🔳 ببین ای یوسف صد پاره پیکر 🔳برایت پیرُهن آورده زینب 🍁 حسین جانم حسین 🍁جانم حسین جانم2 🍁جانم حسین جان (هااا زمزمه کن..) 🔳دلم را چون تنت صد چاک کردند 🔳سرشکم را به سیلی پاک کردند 🔳الهی خواهرت زینب بمیرد 🔳تو را با بوریا در خاک کردند 🍁 حسین جانم حسین 🍁جانم حسین جانم2 🍁جانم حسین جان () ⚫️یه وقت سکینه خانم دوید سمت علقمه... امان امان ..3 (آخه بعضی حرفا رو به باباش نمی تونست بگه) صدا زد عموجون... عمو خیلی جات خالی بود تو مجلس یزید.. عمو اون یهودی نانجیب با انگشت منو نشون داد.. عمو پاشو ..عمو دیگه خجالت نکش.. عمو دیگه ما آب نمیخاییم 🍂ناله داری به سوز دل زینب کبری س...به ناله های دل زینب س صدای نالتو‌بلند کن .. ناله بزن بگو یا حسین...یا حسین.. یا حسین 🌾ز داغ لاله ها زینب غمین است 🌾پریشان موی زین العابدین است 🌾دوباره کربلا شد عرصه ی غم 🌾شهیدان خدا را اربعین است (محمود تاری) ⚫️بدم المظلوم بکربلا ...به رٱس بریده ابی عبدالله ...ده مرتبه ....... 👇صلوات حذف نشه لطفا👇 @rozehdaftari🌹هدیه به حضرت معصومه سلام الله علیها (صلوات)🌹 ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈ روضه جدید
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
مداح بختیــــــــــــاری: 🔳دشتی جانسوز حضرت زهرا(س)🔳 فلک دادی به باد سامان مولا چگونه سر کند با داغِ زهرا فلک داغم تو کردی تا قیامت برو زهرا خدا پشت و پناهت غمِ مولا دِگر یکی دوتا نیست درون خانه اش مهر وصفا نیست مگر نامحرمت بودم عزیزم نگفتی درد خود تا من بسوزم ببین زهرا سلامم بی جوابه ندانستم که بخت من بخوابه گُلی بودی به گلزار پیمبر به دست خصمِ دون گشتی تو پرپر گلم باغنچه را از ساقه چیدن چرا بر خرمنم آتش کشیدن تموم هستیِ من رفته از دست که خنده از لبانم رخت بربست بگو(هستی)دعای من به راهت بخوان(پرویزی)تا گردم پناهت 👈🏻اجرای سبک: استاد پرویزی🎙️ 👈🏻سراینده شعر: علیمحمدی📝 @rozehdaftari
🕊﷽🕊 🕊 🌿 📔بر احمد و بر کوثر قرآن صلوات     📔بر طلعت محبوبه ی یزدان صلوات 📔بر روح مطهر امام و شهدا    📔بر فاطمه مادر شهیدان صلوات () ❣[[ اللهم صل على فاطمة و ابیها و بعلها و بنیها والسر المستودع فیها بعدد ما احاط به علمك.]]❣ ✨الهی کام ناکامان بر آید ✨شب هجران بیماران سر آید ✨غم تنهایی و درد جدایی ✨ز هر درد و غمی غصه سر آید ◀️امروز دل بده با هم بریم مدینه ـ در خونهٔ دختر غریب ابی عبدالله ـ آی دختر دارا ـ یتیم دارا ـ خدا نکنه دختر چشم انتظار بابا باشه ـ لحظه به لحظه چشمش به دَره گفت 🌾خدایا رحم کن بر حال زارم 🌾که عمر رفته بار دیگر آید 🌾ز دشت کربلا سوی مدینه 🌾دوباره ناله پیغمبر آید 🌾آخ منو وصل پدر هیهات هیهات 🌾مرا کی اینجا دست یاور آید 🌾که عباس آن عموی تاجُ دارم 🌾چو اکبر نوجوان از در درآید ⬅️قربون اون دختری که تو مدینه چشم انتظار بابا حسینش بود ـ کی میشه بابام بر گرده ـ دلم تنگه بابا ـ خدا نکنه بابایی سفر بره دیر کنه ـ خدا نکنه اتفاق برا عزیز کرده ات بیفته (ای بابا) ◀️(اینو بگم برا اون کسایی که داغ بابا دیدن) ▪️آخ دخترا قدر بابا رو بدونید ▪️درد بی پدریُ نمیدونید ▪️هر کسی بابا داره غم نداره ▪️چیزی توی این جهان کم نداره ▪️الهی هر کی سفر کرده داره ▪️کسی براش خبر بد نیاره ⬅️بیاد اون دختری که وقتی کاروان میخواست بره مدینه ـ میخواستن از مدینه بیرون بیان همه دور بسترشو گرفتن ـ بابا حسینش اومد ـ عمو عباسش اومد ـ عمه جانش زینب اومد ـ همه دور بستر جمع شدن ـ همه دارن خداحافظی میکنن ـ دیدن فاطمه صغری داره غریبانه گریه میکنه .... شاید درد دلش این بوده باشه .....بابا جون منو همراه کاروان ببرید(عزیز دلم راه دوره تو مریضه ای) ـ عمه زینب دلم میخواد همراه کاروان بیام عمه ـ منو اینجا نزارید ـ ... امان امان صدا زد میخواید برید برید اما منو از حالُ روزتون با خبر کنید 🔘دختری را که پدر در سفر است 🔘روز و شب چشم امیدش به در است 🔘هر صدایی که ز در می آید 🔘به گمانش که پدر می آید 🔘همه کوشند ز بیگانه و خویش 🔘پی دلجویی آن طفل پریش ⏪امان از اون لحظه ای که خبر دار شد دیگه بابا نداره خبر شهادت بابا براش آوردن امان از اون لحظه ای که صدا زدن فاطمه جان بی برادر شدی نبودی تو کربلا هر طرف بدن علی اکبر و بابات گرفت یه طرف دیگه رو زمین می اومد....... 🔻آخ پدرت بی کسُ بی یاور بود 🔺تک و تنها به سر نعش علی اکبر بود 🔻همه سهل است ز یک واقعه خون است دل من 🔺خاک غم بر سر من باد ز گفتن خجلم (چی شده مگه چه خبر برام آوردی الهی خبر بد برات نیارن) 🔻فاش گویم پدرت از ستم شمر سنان 🔺کشته شد با لب عطشان به لب آب روان البته مرغ پرو بال خونی چون سندیت نداره رو عوض کردم 🕊هدیه به خانم فاطمه معصومه سلام الله علیها (صلوات)🕊 @rozehdaftari
متن روضه طفلان مسلم بن عقیل علیه السلام  ـ  حجه الاسلام سید حسین مؤمنی دو تا آقا زاده اند برای بیداری عقل خیلی مهمه ،یکی اسمش محمد یکی دیگه اسمش ابراهیم اینا دو تا آقا زاده های مسلم بن عقیلند وقتی که امام حسین علیه السلام اومد و مسلم اومد به سمت کوفه وقتی درا رو می خواستند ببندند به سمت مسلم این دو تا بچه تو دست بابا مونده بودند چه کار کنند مسلم اومد در خانه شریح قاضی ،شریح میای گفت:مسلم برو درد سر برا من درست نکن گفت : من کاریت ندارم نمیام تو فقط ازت خواهش می کنم این دو تا بچه های من و دستشون بگیر بذار تو دست حسین.مسلم به شهادت رسید کربلا به وقوع پیوست شنید کاروان داره می ره به سمت کوفه دو تا بچه های مسلم داد دست پسرش گفت:اینا رو برسون به قافله .داشت می اومد تو راه گفت:اون قافله است داره می ره خودتون رو برسونید به کاروان هر چه دویدند بچه ها نرسیدند تا اینکه دو نفر اونها رو اسیر کردند تا گفتند ما بچه های مسلمیم اونا رو بردند پیش عبیدالله ملعون.عبیدالله گفت:اینا رو ببرید زندون نه آب خنک بهشون بدید نه غذای درست و حسابی.یکسال بچه های مسلم در زندان بودند یه روز برادر بزرگتره به کوچکتره گفت:بیا به این زندانبانه بگیم کی هستیم اومد گفت :زندانبان تو مسلمونی گفت :پیغمبرت کیه تو اسم علی رو شنیدی گفت:تا حالا اسم جعفر طیار به گوشت خورده بله می شناسم جعفر طیار خدا بال داد عوض دو تا دستش گفت:فرزند جعفر رو هم می شناسی بله می شناسم تا حالا اسم مسلم بن عقیل به گوش ات خورده بغض گلوی این زندانبان و گرفت گفت:چرا داریداین حرفا رو می زنید مگه چیه گفت: ما فرزندان مسلم بن عقیلیم تا گفت :فرزندان مسلم ایم به پای این دو تا آقازاده افتاد در زندان باز برید آزاد من شما رو آزاد کردم دو قرص نان بهشون داد و کوزه آب گفت:بریدکنار فرات دارن می رن پیرزنی اومده بود آب ببره بچه ها رو خسته دید گفت:شما کی هستید غریبید تا این زن فهمید بچه های مسلمند اینقدر احترام به اینا گذاشت برد با خودش خونه. نصف شب بود شوهر خبیثی داره به نام حارث اومد در زد وارد شد تو که مدت ها بود نمی اومدی چطورمشب اومدی گفت:دو تا بچه های مسلم از زندان فرار کردند عبیدالله دو هزار درهم و دینار جایزه گذاشته هر کی اینا رو بیاره ببینید یه زندانبان با نام حسین عقلش احیا شد و برگشت و سریع وظیفه اش و انجام داد این دو تا آقا زاده یه جا کز کردن زنه اومد گفت:صداتون در نیاد این شوهر من آدم خبیثیه دنبال شماست بچه ها یه گوشه خوابیدند هر دو تایی خوابی دیدند پبغمبر و امیرالمومنین و امام حسن و حسین و باباشون مسلم.پیغمبر رو کرد به مسلم اومدی و بچه هات و تنها گذاشتی مسلم هم فرمود بچه ها فردا شب میهمان من اند هر دو پریدند از خواب به هم نیگاه می کنند گفت:داداش فکر کنم آخرین شب عمر ما باشه دست انداختند گردن هم شروع کردند گریه کردن حارث از خواب نحسش بلند شد همین الان آدرس و آورده بودم دو جور نقله هر دو رو ادغام می کنم زیاد وقت و نگیرم حارث از خواب بیدار شد اتاق به اتاق گفت:صدای بچه از کجا میاد اومد تا نگاهش به این دو تا آقا زاده افتاد گفت:شما کی هستید گفت :بگیم در امانیم گفت:بله در امانید ،در امان خدا و رسول گفت:بله تا شنید بچه های مسلم اند با مشت و لگد به جان بچه های مسلم افتاد اینقدر ای بچه ها رو زد دست و پای بچه ها رو بست یه گوشه انداخت گفت:فردا می برم جایزه می گیرم صبح شد این دو تا آقا زاده رو همراه غلام و پسرش کنار فرات گفت:می خوام سر و از تن اینا جدا کنم اول شمشیر و داد دست غلامش گفت:سر اینا رو جدا کن تا اینها غلام رو دیدند گفتند:ما وقتی چهره تو رو دیدیم یاد بلال موذن پیامبر افتادیم گفت:مگه می شناسیدپیامبر و گفتند بله شمشیر از دستش لرزید و خودش رو زد به دریای فرات شمشیر و داد دست پسرش تا اومد سر و جدا کنه همین گفتگو تکرار شد تا فهمید بچه های مسلم اند پسر هم شمشیر از دستش افتاد روی زمین گفت: نمی کشم تا خواست خودش سر بچه ها رو جدا کنه همسرش دوید جراحتی به این زن وارد کرد پسر مداخله کرد پسر خودش رو هم کشت محمد و ابراهیم خیلی التماسش کردند گفتند:بیا ما رو به بازار برده ها ببر بفروش گفت:نه باید جایزه بگیرم گفتند: ما رو زنده ببر گفت :نه سرتون و باید ببرم جایزه بیشتر بگیرم گفتند:لا اقل اجازه بده  دو رکعت نماز بخونیم دو رکعت نماز خودند محمد و ابراهیم دستاشون و به گردن هم انداخته بودند اما این قسی القلب رحم نکرد بی حیا دست برد برادر بزرگتره رو سر ببره کوچکه خودش رو روی دست و پای حارث می انداخت کوچکه می خواست سر ببره بزرگتره می گفت:اول من.تا گفت:مادرم دست برادر کوچک تر رو به من سپرده بچه ها رو سر برید بدن انداخت تو شط فرات سرها رو گذاشت تو توبره برد پیش عبدالله.گفت:عبیدالله دشمناتو کشتم سرشونو آوردم تا عبیدالله سرهای نازنین بچه های مسلم و دید با همه قساوت قلبش سه مرتبه از جاش بلند شد و نشست رو زمین گفت👇@rozehdaftari
حارث چه کردی لحظه آخر چه گفتند:التماس کردند تو چی گفتی جایزه آخرین کار اینا چه بود دو رکعت نماز خوندند اینا رو جلو همدیگه سر بریدی… جزو آدابه می گن گوسفند و جلو گوسفند نباید ذبحش کنی تو چطوری دلت اومد این دو تا بچه رو اینطوری سر ببری به یکی دستور داد گفت: می بری این حارث و همان جایی که بچه ها رو سر بریده همون جا سر می بری سرها هم بنداز شط فرات حارث گفت:ده هزار درهم حاضرم بهت بدم گفت:نه خدا رو شکر این توفیق به من داده شد اول دستور داد دو تا دست حارث و قطع کرد گوشهاش و قطع کرد و چشماش در آورد شکمش پاره کرد بدن انداخت تو آب ،آب بدن و انداخت بیرون انداخت تو چاه ،چاه پس زد زمین حاضر نشد بدن حارث بپذیره مجبور شد بدن نحس حارث و سوزوند خاکستر رو بر باد داد حالا سر فرزندان مسلم می گه سرها رو انداختم تو آب جلد دوم رمز المصیبه به نقل از ناسخ این مطلب نقل می کنه می گه سرها رو انداختم بدن ها از آب بیرون اومد سرها به بدن ملحق شد دست به آغوش هم رفتند دو مرتبه زیر آب.قسم بدیم به حق اون دو تا آقازاده ای که…… @rozehdaftari
🕊﷽🕊 🕊 🌿 📔بر احمد و بر کوثر قرآن صلوات     📔بر طلعت محبوبه ی یزدان صلوات 📔بر روح مطهر امام و شهدا    📔بر فاطمه مادر شهیدان صلوات () ❣[[ اللهم صل على فاطمة و ابیها و بعلها و بنیها والسر المستودع فیها بعدد ما احاط به علمك.]]❣ ✨الهی کام ناکامان بر آید ✨شب هجران بیماران سر آید ✨غم تنهایی و درد جدایی ✨ز هر درد و غمی غصه سر آید ◀️امروز دل بده با هم بریم مدینه ـ در خونهٔ دختر غریب ابی عبدالله ـ آی دختر دارا ـ یتیم دارا ـ خدا نکنه دختر چشم انتظار بابا باشه ـ لحظه به لحظه چشمش به دَره گفت 🌾خدایا رحم کن بر حال زارم 🌾که عمر رفته بار دیگر آید 🌾ز دشت کربلا سوی مدینه 🌾دوباره ناله پیغمبر آید 🌾آخ منو وصل پدر هیهات هیهات 🌾مرا کی اینجا دست یاور آید 🌾که عباس آن عموی تاجُ دارم 🌾چو اکبر نوجوان از در درآید ⬅️قربون اون دختری که تو مدینه چشم انتظار بابا حسینش بود ـ کی میشه بابام بر گرده ـ دلم تنگه بابا ـ خدا نکنه بابایی سفر بره دیر کنه ـ خدا نکنه اتفاق برا عزیز کرده ات بیفته (ای بابا) ◀️(اینو بگم برا اون کسایی که داغ بابا دیدن) ▪️آخ دخترا قدر بابا رو بدونید ▪️درد بی پدریُ نمیدونید ▪️هر کسی بابا داره غم نداره ▪️چیزی توی این جهان کم نداره ▪️الهی هر کی سفر کرده داره ▪️کسی براش خبر بد نیاره ⬅️بیاد اون دختری که وقتی کاروان میخواست بره مدینه ـ میخواستن از مدینه بیرون بیان همه دور بسترشو گرفتن ـ بابا حسینش اومد ـ عمو عباسش اومد ـ عمه جانش زینب اومد ـ همه دور لستر جمع شدن ـ همه دارن خداحافظی میکنن ـ دیدن فاطمه صغری داره غریبانه گریه میکنه .... شاید درد دلش این بوده باشه .....بابا جون منو همراه کاروان ببرید(عزیز دلم راه دوره تو مریضه ای) ـ عمه زینب دلم میخواد همراه کاروان بیام عمه ـ منو اینجا نزارید ـ ... امان امان صدا زد میخواید برید برید اما منو از حالُ روزتون با خبر کنید 🔘دختری را که پدر در سفر است 🔘روز و شب چشم امیدش به در است 🔘هر صدایی که ز در می آید 🔘به گمانش که پدر می آید 🔘همه کوشند ز بیگانه و خویش 🔘پی دلجویی آن طفل پریش ⏪امان از اون لحظه ای که خبر دار شد دیگه بابا نداره خبر شهادت بابا براش آوردن امان از اون لحظه ای که صدا زدن فاطمه جان بی برادر شدی نبودی تو کربلا هر طرف بدن علی اکبر و بابات گرفت یه طرف دیگه رو زمین می اومد....... 🔻آخ پدرت بی کسُ بی یاور بود 🔺تک و تنها به سر نعش علی اکبر بود 🔻همه سهل است ز یک واقعه خون است دل من 🔺خاک غم بر سر من باد ز گفتن خجلم (چی شده مگه چه خبر برام آوردی الهی خبر بد برات نیارن) 🔻فاش گویم پدرت از ستم شمر سنان 🔺کشته شد با لب عطشان به لب آب روان البته مرغ پرو بال خونی چون سندیت نداره رو عوض کردم 🕊هدیه به خانم فاطمه معصومه سلام الله علیها (صلوات)🕊 @rozehdaftari
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅ حاج بهنام تخت مینا تبریزی ✅روضه_اربعین (درددل با کربلا) حضرت زینب (ع) @rozehdaftari
*روضۂ دفتری امام حسن مجتبی(ع)* *«السلام علیکَ یا حسن ابن علی ایها المجتبی یابن رسول الله»* *بنال ای دل پُر از ناله ودردُم* *که در شهر مدینه کوچه گردُم* *دلُم خونه،دلم خونه، دلم خون* *که این درد دلُم نداره درمون* *الهی درد بی درمون دوا کن* *نظر بر سوز و حالِ مجتبی کن* *همی نالُم زِ دردِ سینه سوزُم* *بیا زینب ببین تو حال و روزُم* *همی نالُم که مادر در بَرم نیست* *طبیب درد مو جز مردنُم نیست* *غریب شهر و خانه مجتبایم* *بنال ای ماهی دریا برایم* *بنال ای دل بحال غربت مو* *بریزید اشک بهرِ تربت مو* *◾آی عاشقان غریب مدینه ، الان بقیع یه دونه زائر نداره ، الان یه نفر نیست تو بقیع به امام حسن سلام بده ، آی حاجتمند مجلس هر جا برید واعظا و مداحا همه میگن حسین غریبه اما همین الان کربلا باشی امام حسین چقدر زائر داره ، آقا امام حسن در بستر مرگه و مادری بر بالین نداره که سرشو به زانو بگیره شما* *امشب(امروز) بیاین برا امام حسن مجتبی مادری کنید . بی بی فاطمه ی زهرا به خواب یکی از علما اومد فرمودن : چرا روضه ی حسنم رو نمی خونید ، مگه حسن پسر من نیست حسنم غریبه.... بگم از روزی که حسن و حسین با هم زور آزمایی کردن ، پیغمبر نشسته بود، امیرالمومنین هم بود ، بی بی فاطمه زهرا هم بود، همه دارن حسین رو تشویق میکنن دیدن پیغمبر هی داره میگه جانم حسن ، بی بی سوال کرد بابا جان حسین کوچکتر از حسنه چرا حسینو تشویق نمی کنی؟ چرا هی میگی جانم حسن! پیغمبر صدا زد دخترم مگه نمیشنوی همه ی عالم دارن میگن حسین ، من دیدم کسی نمیگه حسن ، خیلی پسرم غریبه ، فرمود هر کسی به اندازه ی بال مگسی برا حسنم گریه کند فردای قیامت که همه ی چشمها گریانند چشمی که بر حسنم اشک ریخته باشد گریان نمیشه ، امشب(امروز) هم شما بگید جانم حسن ، قربون غربتت برم آقا جان ، روزه بود ، افطار کرد همچی که آب نوشید صدا زد : آه جگرم داره میسوزه آی چه کرد زهر جُعده با آقا همچی که دید آقا داره دست و پا میزنه گفت چه غلطی کردم ، کَرَمشو ببین یه نگاه به قاتلش کرد فرمود از اون در فرار کن دست زینب بهت نرسه میکُشت، راه فرار را به قاتلش نشون داد، فردای قیامت مگه میزاره ما رو جهنم ببرند ، صدا زد کنیزا برید بگید خواهرم بیاد زینبم بیاد زینب آمد الهی هیچ خواهری همچون زینب داغ برادر نبینه الهی هیچ خواهری برادرشو در بستر بیماری نبینه ، بر سر و صورت زد دوید تو کوچه های بنی هاشم ، حسینم بیا که حسن داره جون میده همه اومدن کنار بستر امام مجتبی ، حسین اومد با سرعت بالای سر برادر ، سر مبارک برادر رو به دامن گرفت اشک چشمش به صورت امام حسن میچکید آقا به هوش آمد فرمود حسین جان تو برای من گریه نکن ، لحظات آخرم تو کنار بسترم آمدی اما تو لحظه آخرت دشمنان دورت حلقه میزنن ، آی بمیرم صدا زد : زینب برو طشتی بیاور ، طشت مقابل برادر قرار داد زینب دلش خوش بود برادر زهر و برمی گردونه اما بمیرم دید پاره های جگر برادر درون طشت ریخت.ای روزگار دو طشت نشون زینب دادی* *ازدوطشت آمد صدای شوروشین* *گاه از طشت حسن گاه از حسین* *هر چقد ناله داری به سوز جگر اباعبدالله سه مرتبه ناله بزن یا حسین(3)* *لاحول ولاقوة الابالله العلی العظیم* @rozehdaftari
روضه جانسوز دفتری حضرت زینب(س) 👈🏻بانوای جانسوز:استاد پرویزی🎙️ 👈🏻تایپ و ارسال: علیمحمدی✍🏻 السلام علیکِ یا بنت رسول الله، السلام علیکِ یا بنت امیرالمومنین یا اُخت الحسن والحسین مسلمانان مرا زینب مگوئید مرا محنت کِشِ دوران بگوئید بگوئیدم برادر مرده زینب برادر مرده داند حال زینب ای یادگار سه امام زینب بر قلبِ سوزانت سلام زینب ◾سلام ما به اون خانمی که یه عمر مصیبت دید اما صبر کرد، بلاکِشِ دوران بی بی زینبه، چهار سال بیشتر نداشت که داغِ جدش رسول خدا رو دید صبر کرد، هنوز آب غسلِ پیغمبر خشک نشده بود پهلوی مادرش زهرا رو شکستند جلو چشمانش، به مادرش سیلی زدن اما صبر کرد، هنوز داغ مادرش رو از یاد نبرده بود که فرق شکسته ی باباش امیرالمومنین رو دید، صبر کرد، بمیرم برات زینب یه روز هم تکه های جگر برادرش امام حسن رو دید اما بازم صبر کرد بی بی زینب روز عاشورا در نصف روز جلو چشمانش تمام عزیزانش رو شهید کردن بازم صبر کرد، تمام دلخوشیش حسین بود😭😭😭اما امان از اون لحظه ای که حسینش هم صدا زد خواهرم زینب منم میخوام برم میدان زینب جان خواهرم خدانگهدار، زینب کبری طاقت دوری برادرو نداره، عرضه داشت حسینم ، برا من دیگه کسی نمونده توهم میخوای بری زینب رو تنها بزاری😭😭😭ابا عبدالله فرمود: اینقدر بی تابی نکن زینب تا صدای تکبیر من میاد بدون من هنوز زنده م ابی عبدالله رفت میدان تصور کن زینب درون خیمه تا صدای تکبیر برادرو میشنوه دلش آروم میگیره، اما امان از اون لحظه ای که دیگه صدای تکبیر برادر رو نشنید حالا میخوای برا زینب کبری گریه کنی بسم الله، داخل خیمه هی بلند میشه و میشینه زمین، میگه حسینم چرا دیگه صدای تکبیرت نمی یاد داداش، در همون حال یکدفعه صدای ذوالجناح بلند شد شاید خوشحال شده زینب، برادرم حسین برگشته ، دوان دوان اومد بیرون یه نگاه کرد ، دید ذوالجناح برگشته اما یال اسب غرق به خونه، زین اسب واژگونه، بی تاب شد،( همه از خیمه ها بیرون دویدن ، ولی سالارِ زینب را ندیدن)😭😭😭یا صاحب الزمان منو ببخش ، عمه جانتون دوان دوان به سمت قتلگاه(از حرم تا قتلگاه زینب صدا میزد حسین، دست و پا میزد حسین، زینب صدا میزد حسین)خدا به داد دل زینب برسه تا رسید بالای تل زینبیه نگاه کرد دید شمر رو سینه ی حسین نشسته خدا چکار کنه😭😭😭یا صاحب الزمان این جمله مدِّ نظرِ منه این حسینِ توست که زِنازاده ها کشتنش من به قربون اون کسی برم که داره از محاسنس خون می چکه، زینب بی تاب شده دستاشو گذاشت روی سر هی صدا میزد وامحمدا ، وا علیا ، چیزی نگذشت دیدن(سری به نیزه بلند است در برابر زینب، خدا کند نباشد سرِ برادرِ زینب)برای تسلای دلِ بی بی زینب ناله بزن یا حسییییین یا حسییییین😭😭😭 علی لعنة الله علی القوم الظالمین @rozehdaftari
✅🎤روضه شب شهادت علی بن موسی الرضا علیه السلام 🔷🔷🔷🔷🔷🔷🔷🔷🔷🔷🔷 (خورشید، سر زد از سحرت، ایها الغریب)2 امشب، اگر بچه های آشپزخونه صدامو میشنون این بچه های صوت اینایی که فیلم برداری میکنن، اینایی که سر پایند دم درند، کار دارن میکنن، امشب شماها، دستتونو میبوسم، کار ما امشب گیر شماست، چرا؟ عرب اینطوری اندها، خودشون غذا نمیخورن تا مهمونا غذا بخورن، بعد که مهمونا سیر غذا خوردن خواستا برن میشنیه با، کارگرا خادما، با اونا میشینه سیر غذا میخورن، امشب خادمای این حسینیه، ما مهمونیم میریم، آخر کار شما میمونید و آقاتون، ما یه گیر و گوری داریم به آقا سفارش مارو کنید، دیدی میگه، آبدارچی یه شرکتو ببین شرکت مال تو، بچه ها، کفشدارو بخر آقا نگات میکنه، چایی بریز دستش، دیدی هیئت ها کسی دور مسئول هیئت نیست، اما آبدارچیه رو همه دستشو میبوسن، چون میدونن، تو این دم و دستگاه همه چی جا بجاست، امشب کار با خدامه، گره مارو وا کنن، میخوام شما هم با ما با این بچه ها بگید خورشید سر زد از سحرت ایها الغریب از سمتِ، چشم های تَرت، ایها الغریب تو ابر رحمتی که، به هر گوشه سر زدی باران گرفت، دور و بَرت، ایها الغریب آقا جارییست، چشم به چشمِ، قدمگاه تو هنوز جنت شده است، ره گذرت، ایها الغریب آه، تو مسیر امام رضا قدمگاه نرفته ها برن ها، یه جا پای آقا مونده مردم چی کار میکنن، ای وای ای وای، روضه داره همش ها، وقت نیست، یه جا پای امامو دیدن مردم، میاد اونجا، کف زمین اونجا رو میبوسن میگن آقا از اینجا رد شده، آخ حسین، هی خانم داد میزد، نوه ی پیغمبر خداست نزنیدش، پیرمردا پاشده بودن، با عصا میزدن آقا تو آفتابِ، رأفتی و، کوچه کوچه شهر در سایه سارِ، بال و پرت ایها الغریب (جونم به تو مستمع، انرژی مو چندان میکنی، با این پا کاریت، ارباب دستتو بگیره) با این همه، غریبه، غریبان عالمی خیلی ها براشون سواله، این غریبیه؟ این شلوغی، این حرم، طرف از اینجا رفته یه کشور دور، کارخونه شرکت مال و اموال بچه زن، پست و مقام و ثروت، باهاش حرف میزنی چته؟ میگه دلم گرفته، دلم برا مادرم تنگ شده، حالا فهمیدی چرا این آقا غریبه، بزار یه روضه بگم زنا گریه کنن، زن های نوغان اومدن پیش شوهراشون، به هم ریخته، مردا گفتن چتونه؟ گفتن، ما مهریه ای از شما طلب داریم، آره، همش حلال، چی شده یهو؟ پسر زهرا ، بی کس و یار افتاده، نه دختر، نه خواهر، نه مادر، گریه کن نداره، میدونی یاد چی می افتم، اینجا زن ها آبرو داری کردن، یه سری زن سراغ دارم، تو حجره، صدای آقازاده ی همین امام رضا، صدا نالش بالا رفت، زنارو جمع کرد، گفت هلهله کنید، کِل بکشید، صدا گریش بیرون نره، جــــــان (من زود جمع و جور کنم، عذر میخوام خدا میدونه) با این همه غریبه غریبان عالمی داغی نشسته بر جگرت، ایها الغریب آقا، از کوچه های غربت شهر آمدی ولی داری، عبا به روی سرت، ایهاالغریب گفت اباصلت، اومدم بیرون حواست باشه، اگه دیدی عبا رو سرمه بدو، اباصلت میگه أَمَّن يُجِيبُ میخوندم عبا رو سرش نباشه، گفت یه خورده ای گذشت چشممو از رو در بر نداشتم، تا در باز شد زدم تو سر، دیدم عبا رو سرشه، تا بدوم خورد زمین، بغلش کردم، خاک عباشو، خاک از رو لباساش تکون، آقا چتونه؟ دستشو گرفتم، فقط اشاره میکرد برو برو، دو سه قدم رفتیم دستمو کشید، نمیتونم راه برم، یاد یه جا نیافتادی؟ امام حسن، میگه دست مادرو گرفتم، اول گفت برو، دو سه قدم رفت، دستمو کشید، راه نمیتونم برم آقا، شکر خدا، جوادِ تو آمد ولی هنوز بارانی است، چشم ترت، ایها الغریب بزار روضه بخونم میمونه روضه ها، گفت اباصلت درارو ببند، هیچکی نمیخوام بیاد، اباصلت درارو بست، اومد دید لبای آقا خشکه، دوید رفت آب آورد، اومد بالا سر آقا، آقا آب بفرمایید لباتون خشکه یه نگاه به اباصلت کرد، گفت انگار کربلا یادت رفته، مگه فراموشت شد، جد ما، یابن الشبیب، جد مرا، با عصا زدن، (میخوای اینوری برم)، یابن الشبیب، جد مرا، بی هوا زدن، (برم جلو یا نه؟)، یا بن الشبیب، عمه مارا، چه بد زدند، (ها، باید بمیری با این روضه)، اباصلت، آبو ببر، این زیر اندازمم جمع کن، گودال یاد ما نمیره، زیراندازشو جمع، گفت دیدم پاشو رو زمین میکشه، اما چشماش منتظر کسیّه، (دیگه شندید وقت نیست)، جوادش که اومد میگه غم های عالم یادش رفت سر گذاشت رو پا جوونش، همه ی عالم همینه باباها، آدم دلش میخواد دم آخر، سر بزاره رو پا بچش، (بگم یا نه؟) آه، رو اسب، از هُولِش، که به علی برسه، از بالا اسب افتاد، دید اگه دوباره سوار شه وقت نیست، با زانو، آخ رسید به بدن، پاره پارست، نیزه تو پهلو، سر ترکیده، و نَظَفَ الدَّم، خونو از دهانش در آورد، آروم اومد دم گوشش، هفت مرتبه، وَلَدی، ولدی، ولدی، ولدی، یبار دیگه به من بگو، بابا،حسیــــــــــــــــن ع @rozehdaftari ◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️
🕊﷽🕊 🔆 🔅 3 ✳️بر مادر با وفــای ســـــقا صلوات ✳️رخسارِ مه و ستاره ها را صلوات ✳️آن چار شهید و مادر پاک سرشت ✳️بر گلشــــن و باغبانِ والا صلوات 🔆(دعای فرج) ♻️ ..♻️ ▪️ای به سپهر عاطفه بی قرین ▪️ستارهٔ مدینه ام البنین ▪️قدر تو در جهان نبود معلوم ▪️قبر تو در جوار جهار معصوم ▪️فاطمهٔ دوم مرتضایی ▪️مادر دیگری به مجتبایی ▪️تو کیستی که با غم و زمزمه ▪️پای نهی به خانهٔ فاطمه ▪️تو کیستی که با همه عزیزی ▪️گفته ای آمده ام کنیزی ▪️محض دل تازه گلان حزین ▪️نام تو فاطمه! شد امّ البنین ⬅️ اونایی که مدینه رفتن خوشبحالشون.. اونایی که نرفتن بسم الله.. ببرمت مدینه..نشونی بدم.. همه شهر نورانیه.. همه جا چراغ داره.. فقط یه جا تو مدینه است نه شمعی داره.. نه چراغی داره.. (دلتو آماده کن) همه میدونن کجاست..آره اونجا بقیعه...4تا عزیز دل زهرا تو بقیعه... آدم که بقیع بره...بی اختیار میگه قبر مادر کجاست.. همه قبرا یه نشونی داره..اما قبر مادر نه... هر چی بگردی چیزی پیدا نمیکنی.. اما برا دلخوشی شیعه یه قبری گوشه بقیعه.. اونم قبر مادر ادب ام البنینه.. امروز بریم کنار قبر بی‌بی ام البنین.. 💔قربون مقامت برم بی‌بی جان.. ان شالله یه روزی پشت دیوار بقیع..برا دردای دل این مادر اشک بریزیم... ☑️همین قدر از ادب خانم برات بگم.. امیرالمومنین وارد منزل شد.. دید خانم ام البنین زانوهای غم بغل گرفته..داره آروم آروم گریه میکنه.. (امان از دل امیرالمومنین) صدا زد ام البنین چی شده چرا گریه میکنی.. صدا زد آقا یه خواهش ازتون دارم.. (چی شده) آقا جان میشه دیگه منو فاطمه صدا نزنید.. (هاا ناله داری یا نه) (چرا فاطمه نگم) مگه از اسم فاطمه بدت میاد (نه آقا جان نستجیرُ باالله اسم خانممِ اسم خاتونمِ.. همه افتخارم اینه کنیز فاطمه ام..) 🔷آقا جان راستشو بخوای همینی که به من میگی فاطمه.. میبینم حسنین و زینبین یاد مادر می افتند.. یاد مصیبتای مادر میافتن.. تن و بدن بچه ها میلرزه.. زینبم ناراحت میشه محزون میشه... دلم نمیاد غم تو چهره زینبم ببینم.. آقا فرمود پس از این به بعد صدات میزنم ... 💟صدا زد آقا جان ام البنین یعنی مادر پسرها... من که پسری ندارم... فرمود ام البنین... خدا بهت چهار تا پسر میده... یکی از یکی رشیدتر..با ادب تر... زیباتر.. ولی گل سر سبدشون یه پسره.. ( با اینکه بنی هاشم زیبارو هستن) ولی این قمر بنی هاشم میشه.. ♥️ ای وای 3 (آی قربون این ناله ها برم) ⬅️همین قدر برات بگم.. همین مادر می اومد تو قبرستان بقیع... 4صورت قبر با انگشت دست درست میکرد... مینشست کنار این قبرا ناله میکرد گریه میکرد ✨ام البنين مضطر نالد چو مرغ بى پر ✨گويد به ديده تر، ديگر پسر ندارم ✨زنها! مرا نگوييد ام البنين از اين پس ✨من ام بى بنينم ، ديگر پسر ندارم ✨آخ مرا ام البنين ديگر مخوانيد ✨من ام بی بنینم دیگر پسر ندارم زنهای مدینه دیگه دیگه منو ام البنین صدا نزنید.. من یه زمانی ام البنین بودم که 4تا پسر داشتم.. دیگه به من ام البنین نگین.. ⬅️میگفتن طوری خانم ام البنین گریه میکرد دوست و دشمن بحال ام البنین گریه میکردند 🔸(مروان حکم دشمن خاندان نبوته به گریه خانم ام البنین گریه میکرد..) (دیدی مادر جوون از دست داده باشه چطور گریه میکنه..) هی مشت به سینه میکوبه.. میگه مادر آتش گرفتم سوختم مادر ⬅️زنهای مدینه دیدن خانم ام البنین می اومد کنار قبرستان بقیع هی خودشو رو این قبرا می اندازه.. (هی خوذشو رو این قبر می اندازه رو اون قبر می اندازه) هی خاک بقیع رو سرو صورتش میریزه.. ناله میکنه..گریه میکنه.. چی میگفت خانم ام البنین... ⏪میگفت...مادر...ابالفضلم مادر... مادر نبودم کربلا.. اما مادر... برام خبر آوردن.. دستاتو از بدن جدا کردند.. مادر نبودم کربلا.. اما برام خبر آوردن.. با تیر به چشم نازنینت زدن مادر.. با عمود آهن به فرقت زدند مادر .. یه وقت صدا زد مادر ابالفضلم مادر.. مادر من برا تو گریه نمیکنم مادر.. مادر من برا اون حسینی گریه میکنم که مادر نداره... (دشتی) 🍁 آخ مسلمانان حسین مادر تدارد 🍁 آخ غریب است و کسی بر سر ندارد 🍁 ز جور ساربان بی مروت 🍁 دگر انگشت و انگشتر ندارد ⬅️هر چقدر ناله داری به سوز جگر خانم ام البنین به ناله های دل این مادر دلسوخته صدای نالتو ببر بالا سه مرتبه ناله بزن یا حسین... 🎋ام البنین دخیلم 🎋درمانده و ذلیلم 🎋تا ندهی مُرادم 🎋دست از تو بر نگیرم 🎋تو را بجان عباس 🎋مکن تو نا امیدم 🌟در هنگام نشر صلوات حذف نشه لطفا🙏👇👇 💟هدیه به خانم فاطمه معصومه سلام الله علیها (صلوات)💟 @rozehdaftari
چطور این بچه رو مقابل مادربیارَن...نازدانه روبه خیمه بیارَن...😭😭😭😭😭🥀🌾🍂 بعضیا گفتن بدن قاسمو کنار بدن علی گذاشت...😭😭😭😭😭😭🥀یه دست به گردن علی اکبر انداخت...یه دست به گردن قاسم...😭😭😭 گاهی می گفت عزیز برادرم بلند شو ببین حسین غریب وتنهاست...😭😭😭😭😭🥀🌾🍂 امام حسین از قاسم پرسید شهادتو چگونه میبینی پسربرادرم؟🥀🌾🍂 گفت عموجان:اَحلآمِنَ العَسَل...از عسل برام شیرین تره...🌾🍂🌾🍂 نمی دونم فرزند نازَنین امام حسن رو اباعبدالله با چه حالی به خیمه آورد...😭😭😭😭🥀🌾🍂بگم والتماسدعا...😭😭😭😭🌾🍂 جنازه‌ قاسمو کنار بدن به خون خُفته علی اکبر گذاشت...😭😭😭😭🍂حالا نوبت مادر قاسم بودثَریه...کنار جنازه فرزند شهیدش بیاد براش عزاداری کُنه...😭😭😭😭😭🌾اومد...😭🥀 که دیده تازه دامادی، عروسش سنگرش باشد🌾بیاد همه اون شهدایی که وقتی می رفتن جبهه باهمسرانی که هنوز عروسی نکردن وداع میکردن...😭🌾🍂🥀هزار آرزو برمیگشتن... دوباره می رَفتَن...اما اینبار خواهر میدونست دیگه برنَمیگردَن...😭😭😭😭😭😭🌾🍂 شما می دونید خواهرا خیلی برادریَن...دوست داره برادر عروسی کُنه، دست عروسو به دست برادرش بزاره...اما یه وقت می‌دیدی تابوت براش آوردن...😭😭😭😭🥀🌾🍂این خواهر شهید میگه: کاش تاصبح نمی خوابیدم برادر سیر نگات میکردم...😭😭😭😭چه آرزوهایی تودلم...😭😭😭😭😭آرزوی عروسیت 😭😭😭حنابندونِت...😭😭😭😭😭😭🌾🍂🥀🥀 که دیده...حالا مادر قاسم داره میگه...😭😭😭😭😭🥀🥀🥀 که دیده تازه جوانی، عروسش سَنگَرَش باشد 🥀 حنابندان اواز سُرخی خونِ سَرَش باشد🥀 آی...😭😭😭🍂 بجای نُقل که برقامَتِ داماد می ریزَن 🥀 سِرِشکِ دیده جاری از دوچَشم مادرش باشد🥀 به جای خِلعَتِ شادی که برداماد می پوشَند 🥀 کَفَن درروز خوشبَختی به جِسمِ اَطهَرَش باشد🥀 عروسان را بُوَد مِهریه وباغات درکابین 🥀اما قاسم چی......😭😭😭😭😭😭 عروس کربلا مِهریه اش نَعشِ اَکبَرَش باشد🥀 عروسان رونَما گیرَن از داماد و قومِ او🥀 دراینجا رونَما آن پِیکَرِ از خونِ تَرَش باشد🥀 بازم بگم این خَطوگریه کُنی...😭🌾🍂 بِریزَد نُقل مادربرسَرِ فرزند دامادَش🥀 پِسَرَم چه آرزوهایی داشتم...😭🌾🍂پِسَرَم می‌خواستم دست عَروسو به دست توبِدَم...😭🌾🍂اما روزگار نَشُد...😭🌾🍂 همه حرفهای مادرای داغ دیده، جوون دیده، شُهَدا همینه...😭😭😭😭😭🌾🍂 یه وقت می بینی مادری یه جوونی از دست میده...😭😭😭😭🍂میگَن مادر بیا با بَچَت وداع کُن...😭😭😭😭😭🍂🌾 اولین حرفی که میزَنه میگه مادر کاش من میمُردَم تابوتَم رودوشِ تو می رَفت به سَمتِ مَزار...😭😭😭😭😭🍂🌾🥀 بِریزَد نُقل مادر برسَرِفَرزَندِ دامادَش🥀 به جای نُقل اینجا تیر وتیغ وخَنجَرَش باشد 🥀 اینم بگم...🌾🌾🌾🌾 به زیرسُمِ اَسبِ اَشقیا آن لاله ی خونین 🥀 به جای تَختِ دامادی به نِی تابان سَرَش باشد🥀 پاشو کم کم...😭😭😭چه حرفایی زداباعبدالله...اینم بگم والتماس دعا از هَمه تون...😭😭😭😭🍂🌾🥀 پاشو کَم کَم۲🍂تاحَرَم راهی نَمونده قاسِمَم😭 خدایا بعضی از این مُصیبت ها که به این ائمه، به این اهل بیت وارد میشه به خُدا سوزناکه بزرگواران...😭😭😭😭😭🍂🌾🥀 پاشو کَم کَم۲ 🍂تاحَرَم راهی نَمونده کی گرفته کاکُلَت راپِسَرَم🍂روی این خاکا کِشونده گیسویَت دَستِ نَسیمه🍂تو رَگات خونِ کریمه پُشتِ توباگریه گُفتَم 🍂نَزَنیدَش این یَتیمه عموجون نَمیتونَم من۲🍂غریب امام حسن... که دیگه نَفَس بگیرم 🍂بیا از این رَدِخونَم تاروزانوهات بِمیرَم 🍂مَنوبین خَنده هاشون میکُشَن بانِیزه هاشون🍂اُستخون هاموشِکَستَن😭😭😭😭😭😭😭😭🌾🍂🥀 عمو جون نَمیتونَم من🌾که دیگه نَفَس بگیرم بیا از این رَدِ خونَم 🌾تاروزانوهات بِمیرَم مَنو بین خَنده هاشون 🌾میکُشَن بانِیزه هاشون (اُستخون هامو شِکَستَن🌾زیر پای مَرکباشون۲) عَسَل خوردَم عاقِبَت بُردَم🍂 حِسِ شیرین از عشق پاکِ تو🍂 به جای بابای مظلومَم 🍂 من شُدَم مَست وسینه چاکِ تو🍂 بیا درخون جِسمِ من بِنگَر🍂 بِبین عمو من شُدَم پَرپَر🍂 لَبَم خُشک و دیده ام پُرخون🍂 من شُدم مَحزون بی علی اکبر 🍂 بیا یک لحظه به بالینَم 🍂 روی تو بینَم لحظه‌ ی آخَر...🍂 این یه خَطَم آذری بخونم برای اونایی که آذری زبانَن...🌾🍂🌾🍂🌾 آذری............................ گذاشتن جنازه رو، روزمین...😭😭😭😭😭🥀مادر ثَریه رو صدازَدَن....مادرمیدونه برا بَچَش چگونه گریه کُنه...😭😭😭😭😭🥀مخصوصا آذری زبان‌ها بهتر می دونَن برای فرزندان نوجوانی که از دست میدَن...😭😭😭😭😭🥀چه حرفایی...چه درددِلایی می زَنَن...😭😭😭😭😭🥀 آذری............................ @rozehdaftari