ـ✨🍀✨🍀✨
ـ🍀✨🍀✨
ـ✨🍀✨﷽
ـ🍀✨
ـ✨ #احکام روزانه
نماز_قضای_پدر
❓قضاى نماز پدر رو فقط بايد پسر بزرگ بخونه يا ديگران هم میتونن انجام بدن؟
📚 همه مراجع: دیگران هم میتونن انجام بدن. هرکسی میتونه قضای نمازهای کسی رو که فوت شده، بهجا بیاره؛ چه پسر بزرگ، چه بقیه بچهها و یا حتی غریبهها.
⭕️ چند تا نکته بامزه:
1️⃣ قضای نمازها بر پسر بزرگ واجبه؛ ولی اگه دیگران انجام بدن یا خود پسر کسی رو برای این کار اجیر کنه، این وظیفه از گردنش برداشته میشه.
2️⃣ منظور از پسر بزرگتر پسریه که بعد از فوت پدر، پسر بزرگ خانواده بوده. اگه پسری قبل از فوت پدر به رحمت خدا رفته باشه، اون حساب نیست.
3️⃣ اگه پدر وصيت كرده باشه كه با اموال خودش براى قضاى نمازهاش کسی رو اجیر کنن، واجبه این کار انجام بشه و بعد از انجام نمازها توسط اون شخص، قضاى نمازها از گردن پسر بزرگ برداشته مىشه.🙃
4️⃣ هرکسی فقط حق داره یکسوم اموالش رو وصیت کنه که خرج کار خاصی مثل نماز یا چیز دیگهای بشه. اگه این مقدار پول برای قضای نمازهاش کافی نبود، بقیهش گردن پسر بزرگتر میمونه.
🔺توضيحالمسائل مراجع، م1394 و 1390؛ نورى، توضيحالمسائل، م1393 و 1390؛ وحيد، توضيحالمسائل، م1402 و 1398؛ دفتر: خامنهاى؛ پرسمان احکام.
#احکام_روزانه 👇
✍ارسال مطالب بدون ذکرمنبع اشکال شرعی دارد
https://eitaa.com/rozekhanee
•┈••✾🍃🦋🍃✾••┈•
·—————··𑁍··—————·
🌼☘️🌼☘️🌼☘️🌼☘️🌼
✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺
🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃 ﷽
🍃🍂🌺🍃
🌺
#احکام روزانه
نذر_پیش_پیش
#برداشت_های_نادرست_از_احکام
❗️بعضی از مردم فکر میکنن برای اینکه به حاجتشون برسن، خوبه نذرشون رو جلوجلو انجام بدن.
یهجورایی انگار میخوان خدا رو توی رودروایسی قرار بدن که حتماً برآورده کنه.😁
📛 درحالیکه ...
✍️ اگه حاجتشون برآورده بشه، دوباره باید نذر رو انجام بدن و اون قبلی کافی نیست.😱
🔺توضیحالمسائل مراجع، م2651؛ استفتا از دفتر آیتاللهالعظمی خامنهای.
#نذر
#احکام_روزانه
✍ارسال مطالب بدون ذکرمنبع اشکال شرعی دارد
https://eitaa.com/rozekhanee
•┈••✾🍃🦋🍃✾••┈•
در ثواب نشر احکام شریک شوید ·—————··𑁍··—————·
🌼☘️🌼☘️🌼☘️🌼☘️🌼
کتاب #عارفانه
زندگی و خاطرات شهید احمد علی نیری
قسمت چهل و دوم ( ادامه قسمت قبل )
مراسم یادبودی برای جمال در مسجد برگزار شد.احمداقا همهی بچه ها را جمع کرد و در مراسم شرکت کرد.
خودش هم بسیار با ادب در مسجد نشسته بود.بعدها وقتی از او دربارهی این مسئله سؤال کردم گفت: مولای ما امام زمان(عج) در مراسم ختم شهید جمال حضور یافته بود برای همین اصرار داشتم همهی بچه ها شرکت کنند.
جمال به جرگهی شهدای گمنام پیوست و دیگر پیکرش باز نگشت.
بعدها یکی از دوستان جمال که در قم سکونت دارد تماس گرفت و گفت: من جمال را در عالم رویا دیدهام.
جمال گفت: ما با کاروان شهدای گمنام برگشته ایم و در مجاورت مسجد جمکران، بالای کوه خضر، حضور داریم!
من بعدها شنیدم که آیت الله حق شناس دربارهی اهمیت نماز به کلام احمد آقا روی منبر استناد می کردند که: «داداش جون، نماز این قدر اهمیت داره که اون شهید میاد به دوستش میگه دو ماه برای من نماز بخوان، حتی شهید هم نمی خواهد حق الله به گردن داشته باشد.»
ادامه دارد ...
با کسب اجازه از ناشر کتاب ( انتشارات شهید هادی )
اللهم عجل لولیک الفرج
اللهم احفظ قائدنا الامام الخامنه ای
برای ظهور امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف و شادی ارواح طیبه شهدا و روح مطهر امام راحل ره و سلامتی مقام معظم رهبری صلوات
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
شهید#احمدعلی_نیری🕊🌹
✍ارسال مطالب بدون ذکرمنبع اشکال شرعی دارد
https://eitaa.com/rozekhanee
•┈••✾🍃🦋🍃✾••┈•
کتاب #عارفانه
زندگی و خاطرات شهید احمد علی نیری
قسمت چهل و سوم
راوی : یکی از دوستان شهید و استاد محمد شاهی
توی پایگاه بسیج مسجد بودیم.بعد از اتمام کار ایست و بازرسی می خواستم برگردم خانه.
طبق معمول از بچهها خداحافظی کردم.
وقتی می خواستم بروم احمداقا آمد و گفت: می خوای با موتور برسونمت؟
گفتم: نه خونهی ما نزدیکهخودم از توی بازار مولوی پیاده میرم.
دوباره نگاهی به من کرد و گفت: یه وقت سگ دنبالت می کنه و اذیت می شی!
گفتم: نه بابا، سگ کجا بود؟
من هرشب دارم این راه رو میرم.
دوباره گفت:بذار برسونمت.
اما من اجازه ندادم وگفتم:از لطف شما متشکرم.
بعد هم از مسجد خارج شدم.
پیچ کوچه مسجد رو رد کردم و وارد بازار مولوی شدم.
یک دفعه دیدم هفت هشت تا سگ گنده و سیاه رو به روی من وسط بازار وایسادن!!
چی کار کنم؟ این ها کجا بودن؟ برم؟برگردم؟!
خلاصه بچه های مسجد را صدا زدم و..
تازه یاد حرف احمد آقا افتادم
یعنی می دونست قراره سگ جلوی من قرار بگیره؟!
ادامه دارد ...
با کسب اجازه از ناشر کتاب ( انتشارات شهید هادی )
امام و شهدا را یاد کنیم با ذکر صلوات
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
شهید#احمدعلی_نیری🕊🌹
✍ارسال مطالب بدون ذکرمنبع اشکال شرعی دارد
https://eitaa.com/rozekhanee
•┈••✾🍃🦋🍃✾••┈•
🌿🌿
#قصههای_قرآنی
قصه های مربوط به: #حضرت_یعقوب علیه السلام #قسمت_دوم
🔹حضرت یعقوب علیه السّلام و اختلاف دو برادر! 🔹
یعقوب علیه السّلام پیش پدر خود اسحاق علیه السّلام که پیرمردی ضعیف و خمیده بود رفت و گفت: پدرجان من شکایت عیصو برادر خود را پیش تو آورده ام و در مقابل تهدید او از تو کمک می خواهم، زیرا از آن زمان که تو مرا مورد لطف قرار داده ای و درباره من به خیر و برکت دعا نموده ای، و پیشگویی کردی که نسل پاکی به من عطا می شود، مال و منال فراوانی بدست می آورم و از زندگی آسوده ای بهره مند می گردم، نسبت به من حسادت می ورزد، از دعاهایی که در مورد من نموده ای ناخرسند است و پیش بینی خوشبختی و آینده گوارا برای من، کینه او را برانگیخته و منکر آنها می شود.
برادرم، با زخم زبان متعرض من می گردد و با گفتاری ناشایست به من طعنه می زند، با تهدید خود مرا می ترساند، تا جایی که رفاقت ما فراموش شده و رشته محبت برادریمان گسسته است. بعلاوه برادر من به دو همسرش که از طایفه کنعان هستند، فخر می کند و از جهت تعداد فرزندانی که در انتظار دارد مباهات می کند تا اولاد او مزاحم زندگی و امرارمعاش من شوند. من داد خود را نزد تو آورده ام تا بین من و او حکم کنی و با رأی حکیمانه و با حوصله فراوان که خدا هر دو را به شما ارزانی داشته درباره ما قضاوت کنی.
#حضرت_یعقوب_علیه_السّلام_و_اختلاف_دو_برادر!
منبع: کتاب قصه های قرآن؛ زمانی، مصطفی، پایگاه اطلاع رسانی حوزه ؛ جادالمولى، محمد احمد، قصه هاى قرآنى
◉●◉✿ا✿◉●•◦
✍ارسال مطالب بدون ذکرمنبع اشکال شرعی دارد
https://eitaa.com/rozekhanee
•┈••✾🍃🦋🍃✾••┈•