هدایت شده از کربلایی مجید مرادزاده
«غلام قنبر»
#شعر_دکلمه
#شهادت_حضرت_علی_اصغر_ع
#همه_اهل_حرم
همه ی اهل حرم در اضطراب
همگی توو حسرت یه جرعه آب
ای خدا اصغر دیگه تاب نداره
یعنی کربلا دیگه اب نداره
طاقت اهل حرم طاق شده
لبای خشک علی داغ شده
ای خدا چی میشه بارون بباره
یا عمو از شریعه آب بیاره
داره ارباب ما گریه ش میگیره
دعا میکنه که اصغر نمیره
علی اصغر داره بازی میکنه؟
ولی نه انگار تلظی میکنه😭
چرا اینقدر نفساش تنگ شده
صدا گریه هاش بد آهنگ شده😭
بابا جون اصغرو داره میبره
پس چرا نگاش به سمت لشکره
بابا برگرد اینا شرم نمیکنن
حتی به یه بچه رحم نمیکنن
میگه لشگر کودکم تشنه لبه
محاله دوباره جونی بگیره
بگیرید از من و سیرابش کنید
ندارید با لب تشنه بمیره
حرمله الهی آتیش بگیره
وقتی که سپیدی گلو رو دید
یه سه شعبه به تیر وکمون گذاشت
حنجر کودک شیرخوار و درید
آسمون چقدره بی حیا شده
جای بارون داره ماتم میباره
کاری کرده با دل بابای من
روی برگشت به خیمه نداره
یه قدم میره به سمت لشکرو
یه قدم میاد به سمت خیمه ها
از رباب خیلی خجالت میکشه
نمیدونه چی بگه به بچهها
پشت خیمه ها اومد بی سر صدا
چاره ی دیگه ای جز همین نداشت
دو رکعت نماز براش خوندبا غم و
نعش دلبندش و رو خاکا گذاشت
یه صدایی رو شنید حسین من
بزار تا برای بار آخرم
ببوسم کودکم و بهش بگم
علی جان من و حلال کن پسرم
نتونستم تو رو شیرت بدم
نتونستم که تو رو ساکِت کنم
لالا لالا لالا لالا گل رباب (س)
مادرم بخواب باید خاکِت کنم
#کربلایی_مجید_مرادزاده