🏴 اشعار #شب_ششم_محرم
_______________
#قاسم_بن_الحسن
حضرت عالی اعلی قاسم ابن المجتبی
در مقام مدح والا قاسم ابن المجتبی
سیزده ساله ولیکن مظهر فرزانگی
اُسوه ی ایمان و تقوا قاسم ابن المجتبی
محضرش هرگز نمیخواهد که لب را وا کنی
در کرم مانند بابا قاسم ابن المجتبی
مردها را زنده کردن اولین اعجاز او
از مریدانش مسیحا قاسم ابن المجتبی
اشک بر خون خدا دست علی اکبر است
روزی اشک حسن با قاسم ابن المجتبی
مثل پروانه به گرد عمه زینب می پرد
غیرتی مانند سقا قاسم ابن المجتبی
نوکر او را حسن محشر شفاعت می کند
گر کند یک غمزه تنها قاسم بن المجتبی
معنی لفظ شهادت را به " احلی من العسل "
جور دیگر کرده معنا قاسم ابن المجتبی
طرز پیکارش مرکب از حسین و از حسن
شیوه رزمش معما قاسم بن المجتبی
تا به لشکر می زند دشمن فراری می شود
در رگانش خون مولا قاسم بن المجتبی
نعره زد ان تنکرونی ، وارث شیر جمل
در دو عالم نیست الّا قاسم بن المجتبی
کشتن ازرق برایش دستگرمی بوده است
دشمنان را کرد رسوا قاسم ابن المجتبی
تا قیامت برندارم سر از این مستی که شد
باده ریز کاسه ما قاسم ابن المجتبی
من تمام نسلم اندر نسل سائل بودهاند
نسلش اندر نسل آقا قاسم ابن المجتبی
شک ندارم گوشه چشمش به آنی می کند
دردهایم را مداوا قاسم بن المجتبی
ذره ای باکی برایم نیست از روز جزا
شافع نوکر به فردا قاسم بن المجتبی
"نام باب اصلی صحن حسن را میزنیم
بر طلا با خط زیبا قاسم اب المجتبی"
آنقدر من را خدا حاجت روایم کرده است
هر زمانی گفته ام یا قاسم بن المجتبی
ارث برده از پدر این غربت جانسوز را
بی حرم گشته است حتی قاسم بن المجتبی
شد تنش از زخم تیغ و تیر و شمشیر و سنان
عاقبت هم سطح صحرا قاسم بن المجتبی
مثل یک موم عسل در زیر مرکب قد کشید
بهر قتلش گشت بلوا قاسم بن المجتبی
اربا اربا شد علی اکبر ولی بابا رسید
لحظه جان دادن اما قاسم بن المجتبی...
...بر سر نعشش عمو مثل عقابی سر رسید
گفت با او : دیده بگشا قاسم بن المجتبی
پاسخی نشنید و با چشمان تر گفتا حسین
: پیش بابا رفته گویا قاسم ابن المجتبی
🔸شاعر:
#عرفان_ابوالحسنی
______________________
╭┅──────——————─
https://eitaa.com/rozeneshinan
درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️
╰┅────────—————
🏴 اشعار #شب_ششم_محرم
_______________
#قاسم_بن_الحسن
برایت دست-خطی با دلِ مضطر فرستاده
به عشقت مجتبی(ع) قربانیِ دیگر فرستاده
نگاهت کرد؛ «لا یومَ کیومَک» خواند در بستر
برایت غصه خورد و اشکِ چشم تر فرستاده
کشیدی آه و خواندی متن بازوبند قاسم(ع) را
حسن(ع) عشقِ خودش را مثل یک مادر فرستاده
در آغوشش گرفتی، عاشقانه گریه می کردید
یتیمش را برادر با همه باور فرستاده
روانه کرده قاسم(ع) را به یاری تو! در واقع-
-به قلب دشمنانت نیزه و خنجر فرستاده
رجزهای لب قاسم(ع) تداعی کرده صفين را
برایت هدیه ای با خصلتِ حیدر فرستاده
عجب فرماندهی کرده به یاریِ سپاه تو
چه سربازِ به نام و یاوری محشر فرستاده
«أنا ابن المجتبی» گفت و گمانم دشمنت میگفت
حسین(ع) اینبار جای یک نفر؛ لشکر فرستاده
برای ازرق شامی(لع) گمانم شمر(لع) هر لحظه
برای کشتنش یک نيزهٔ بهتر فرستاده
زمین خورد و تمام دشت را طعم عسل برداشت
برایش آب کوثر شخص ِ پیغمبر(ص) فرستاده!
🔸شاعر:
#مرضیه_عاطفی
╭┅──────——————─
https://eitaa.com/rozeneshinan
درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️
╰┅────────—————
🏴 اشعار #شب_ششم_محرم
_______________
#قاسم_بن_الحسن
به بند کفش تو عالم دخیل می بندد
که مقصد تو حسین و مسیر تو حسن است
تن تو مصحف پاک تمام اسماء است
زره نداری و جوشن کبیر تو حسن است
قبای سبز امامت بپوش نجل حسن
به قامتت شده اندازه جامه ی پدرت
به دست خط حسن میخورم قسم ز ازل
خدا نوشته تو را در ادامه ی پدرت
تشرف تو به صحن عتیق آغوشم
بقیع سبز حسن را به کربلا افزود
به دفتر وجناتت حسن تجلی کرد
قلم به لوح غمت داغ کوچه را افزود
شبیه باغ فدک زخمی خزان شده ای
گلی و برگ تو در دست های گلچین است
زبرجد حسنی یا عقیق سرخ حسین؟!
غمت شبیه غم گوشواره سنگین است
چه شد ستاره دنباله دار نجمه شدی
شبیه فاطمه از تو خیال مانده فقط
من از قساوت این نعل ها نمیگذرم
به روی ماه تو نقش هلال مانده فقط
شده است زائر تو باطن امین الله
امانت حسنی و حسین شرمنده است
مرا دوباره بخوان تا اجابتت بکنم
چه ناگوار! پس از تو عموی تو زنده است
🔸شاعر:
#محسن_حنیفی
______________________
╭┅──────——————─
https://eitaa.com/rozeneshinan
درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️
╰┅────────—————
باسلام و درود خدمت بزرگواران حسينی🏴🚩🏴🚩🏴
🏴عظم الله اجورنا و اجورکم 🏴
⬇️⬇️⬇️⬇️
اشعار شب و روز ششم محرم بارگذاری شد ... التماس دعا 🏴
🏴 اشعار #شب_هفتم_محرم
________
#حضرت_علی_اصغر
اى اهل کوفه رحمى این طفل جان ندارد
خواهد که آب گوید اما زبان ندارد
دیشب به گاهواره تا صبح دست و پا زد
امروز روى دستم دیگر توان ندارد
هنگام گریه کوشد تا اشک خود بنوشد
اشکى که ترکند لب دور دهان ندارد
رخ مثل برگ پائیز لب چون دو چوبه خشک
این غنچه بهارى غیر از خزان ندارد
اى حرمله مکش تیر یکسو فکن کمان را
یک برگ گل که تاب تیر و کمان ندارد
شمشیر اوست آهش، فریاد او تلظّى
جانش به لب رسیده تاب بیان ندارد
رحمى اگر که دارید یک قطره آب آرید
بر کودکى که در تن جز نیمه جان ندارد
با من اگر بجنگید تا کشتنم بجنگید
این شیر خواره بر کف تیغ و ستان ندارد
مادر نشسته تنها در خیمه بین زنها
جز اشک خجلت خود آب روان ندارد
تا با خدنگ دشمن روحش زند پر از تن
جز شانه امامش دیگر مکان ندارد
میثم به حشر نبود غیر از فغان و آهش
آن کو از این مصیبت آه و فغان ندارد
🔸شاعر:
#استاد_غلامرضا_سازگار
___________________
با روضه نشینان بروز باشید ⬇️
https://telegram.me/joinchat/BELnMjv2DPLwmVDRQ2ISoQ
🏴 اشعار #شب_هفتم_محرم
________
#حضرت_علی_اصغر #فولکلر
تا طفلی می گه آب گریهم میگیره
من از اسم رباب گریهم میگیره
همیشه وقتی «بابا آب داد»و
میخونم تو کتاب گریهم میگیره
تا میبینم که بانویی به بچهش
میگه: مادر بخواب! گریهم میگیره
اگه مردی جلو روی عیالش
بمونه بیجواب گریهم میگیره
حساب تا میکنم آبی که نوزاد
مینوشه، بی حساب گریهم میگیره
گلوی طفل شش ماهه چقدره؟
میپرسم، از جواب گریهم میگیره
همین که مادرم دنبال چیزی
میگرده با شتاب گریهم میگیره
اگه دیدم زنی رد میشه ظهری
به زیر آفتاب گریهم میگیره
جنوب وقتی میبینم خانوما رو
با روبند و نقاب گریهم میگیره
نشون مستیه تو شعر اما
تا مینویسم شراب گریهم میگیره
به سقاخونه حساسه دل من
تو صحن انقلاب گریهم میگیره
تا طفلی گم شده باباشو میخواد
اونم با اضطراب ... از حال میرم
🔸شاعر:
#قاسم_صرافان
___________________
با روضه نشینان بروز باشید ⬇️
https://telegram.me/joinchat/BELnMjv2DPLwmVDRQ2ISoQ
🏴 اشعار #شب_هفتم_محرم
________
#حضرت_علی_اصغر
انگار علی مادر تو شیر ندارد
گریه نکن این قدر که تأثیر ندارد
بی حال شدی و دل من ریخته برهم
درمانده شده فرصت تأخیر ندارد
ای مردم کوفه پسرم تشنهی آب است
این کودک بیچاره که تقصیر ندارد
یک مرد بیاید ببرد غنچهی من را
آبش بدهد… مادر او شیر ندارد
گفتند: “حسین آمده خود آب بنوشد”
یک جرعهی آب این همه تفسیر ندارد
ای حرمله این بچه سرِ جنگ ندارد
شش ماههی بی شیر که شمشیر ندارد
تیری که به عباس زدی؟! وای خدایا…
شش ماههی من طاقت این تیر ندارد
شادی نکنید این همه که مادرش افتاد
شش ماهه زدن این همه تکبیر ندارد
بیچاره ربابه جگرش سوخت و دیگر
کاری بجز اشک و غم شبگیر ندارد
گیرم که شکسته شده، بعد از علی اصغر…
…گهواره دگر حاجت تعمیر ندارد
خوابش شده دامادی اصغر، ولی انگار
خواب دل هجران زده تعبیر ندارد
🔸شاعر:
#محمد_جواد_شیرازی
___________________
با روضه نشینان بروز باشید ⬇️
https://telegram.me/joinchat/BELnMjv2DPLwmVDRQ2ISoQ
🏴 اشعار #شب_هفتم_محرم
________
#حضرت_علی_اصغر
عطش به دیدهی ناز تو خواب آورده
به عضو عضو تنت التهاب آورده
بخواب و خواب ببین اصغرم عموعباس
به نهر علقمه رفته است و آب آورده
نچیده یاس پدر از چه رنگ لاله شدی؟
چه بر سر تو گُلم آفتاب آورده ؟
چه کرده مال حرام آخر این جماعت را
که تیر ، حرمله بهر ثواب آورده !
تو آب هم بخوری زنده ماندت سخت است
تنت چگونه سه روز است تاب آورده
برای آب تمنّا نمودم و حالا
سه شعبه خواهش من را جواب آورده
به وقت بردنت از چشم مادرت خواندم
تلظّی ات چه به روز رباب آورده
دو گام سوی حرم رفته باز میگردم
غمت به حال پدر اضطراب آورده
🔸شاعر:
#عرفان_ابوالحسنی
_______________________
با روضه نشینان بروز باشید ⬇️
https://telegram.me/joinchat/BELnMjv2DPLwmVDRQ2ISoQ
🏴 اشعار #شب_هفتم_محرم
________
#حضرت_علی_اصغر #فولکلر
تا طفلی می گه آب گریهم میگیره
من از اسم رباب گریهم میگیره
همیشه وقتی «بابا آب داد»و
میخونم تو کتاب گریهم میگیره
تا میبینم که بانویی به بچهش
میگه: مادر بخواب! گریهم میگیره
اگه مردی جلو روی عیالش
بمونه بیجواب گریهم میگیره
حساب تا میکنم آبی که نوزاد
مینوشه، بی حساب گریهم میگیره
گلوی طفل شش ماهه چقدره؟
میپرسم، از جواب گریهم میگیره
همین که مادرم دنبال چیزی
میگرده با شتاب گریهم میگیره
اگه دیدم زنی رد میشه ظهری
به زیر آفتاب گریهم میگیره
جنوب وقتی میبینم خانوما رو
با روبند و نقاب گریهم میگیره
نشون مستیه تو شعر اما
تا مینویسم شراب گریهم میگیره
به سقاخونه حساسه دل من
تو صحن انقلاب گریهم میگیره
تا طفلی گم شده باباشو میخواد
اونم با اضطراب ... از حال میرم
🔸شاعر:
#قاسم_صرافان
_______________________
╭┅──────——————─
https://eitaa.com/rozeneshinan
درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️
╰┅────────—————
🏴 اشعار #شب_هفتم_محرم
________
#حضرت_علی_اصغر
اى اهل کوفه رحمى این طفل جان ندارد
خواهد که آب گوید اما زبان ندارد
دیشب به گاهواره تا صبح دست و پا زد
امروز روى دستم دیگر توان ندارد
هنگام گریه کوشد تا اشک خود بنوشد
اشکى که ترکند لب دور دهان ندارد
رخ مثل برگ پائیز لب چون دو چوبه خشک
این غنچه بهارى غیر از خزان ندارد
اى حرمله مکش تیر یکسو فکن کمان را
یک برگ گل که تاب تیر و کمان ندارد
شمشیر اوست آهش، فریاد او تلظّى
جانش به لب رسیده تاب بیان ندارد
رحمى اگر که دارید یک قطره آب آرید
بر کودکى که در تن جز نیمه جان ندارد
با من اگر بجنگید تا کشتنم بجنگید
این شیر خواره بر کف تیغ و ستان ندارد
مادر نشسته تنها در خیمه بین زنها
جز اشک خجلت خود آب روان ندارد
تا با خدنگ دشمن روحش زند پر از تن
جز شانه امامش دیگر مکان ندارد
میثم به حشر نبود غیر از فغان و آهش
آن کو از این مصیبت آه و فغان ندارد
🔸شاعر:
#استاد_غلامرضا_سازگار
_______________________
╭┅──────——————─
https://eitaa.com/rozeneshinan
درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️
╰┅────────—————
🏴 اشعار #شب_هفتم_محرم
________
#حضرت_علی_اصغر
بَس کُن رُباب نیمهای از شب گذشته است
دیگر بخواب نیمهای از شب گذشته است
کم خیره شو به نیزه ، علی را نشان نده
گهواره نیست دستِ خودت را تکان نده
با دستهای بسته مَزن چنگ بر رُخَت
با ناخنِ شکسته مزن چنگ بر رُخَت
بس کن رُباب حرمله بیدار میشود
اینجا دوباره حلقهیِ انظار میشود
تَرسم که نیزه دار کمی جابِجا شود
از رویِ نیزه راسِ عزیزت رها شود
یک شب ندیدهایم که با غم نیامده
حتی هنوز زخمِ گلو هَم نیامده
گرچه امیدِ چشمِ تَرَت نااُمید شد
بس کُن رُباب یک شبه مویت سپید شد
پیراهنی که تازه خریدی نشان مده
گهواره نیست دستِ خودت را تکان مده
با خنده خواب رفته تماشا نمیکند
مادر نگفته است و زبان وا نمیکند
اینجا به نیزه کودکِ تو خواب میکنند
فرقی نمیکند که چه پرتاب میکنند
بر نیزههای قافله سنگی اگر خورَد
هر سر که کوچک است بر او بیشتر خورَد
بس کُن رُباب زخمِ گلو را نشان مده
گهواره نیست دستِ خودت را تکان مده
🔸شاعر:
#حسن_لطفی
_______________________
╭┅──────——————─
https://eitaa.com/rozeneshinan
درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️
╰┅────────—————
🏴 اشعار #شب_هفتم_محرم
________
#حضرت_علی_اصغر
رفت و داغ دوریش دامان مادر را گرفت
از دم خیمه سرو سامان لشگر را گرفت
تیر با چه سرعتی آمد بماند قصه اش
آنچنان آمد که آقا جای تن سر را گرفت
تیر با یک شعبه هم کار خودش را میکند
با سه شعبه جوری آمد کل حنجر را گرفت
خطبه اش با گریه بود افسوس لشگر خنده کرد
چند لحظه بعد آن خون کل منبر را گرفت
باغبان چه خون دلها خورد باغش سبز شد
با کمان امد کسی و سیب نوبر را گرفت
خون او گر بر زمین میریخت محشر میرسید
این چه خونی بود داغش کل محشر را گرفت
پشت خیمه نیزه ها رفتند پیدایش کنند
نیزه ای درخاک شد جسمی محقر را گرفت
آنقدر از این و از آن سیلی و شلاق خورد
تا رباب از حرمله قنداق اصغر را گرفت
🔸شاعر:
#سید_پوریا_هاشمی
_______________________
╭┅──────——————─
https://eitaa.com/rozeneshinan
درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️
╰┅────────—————
🏴 اشعار #شب_هفتم_محرم
________
#حضرت_علی_اصغر
همینکه نعره ی دشمن بدل به هلهله شد
خبر رسید به مادر که ختم قائله شد
به روی دست پدر میزدی پر و بال و
براش بردن تو تا خیام مسئله شد
چه حال و روز بدی داشت عمه زینب تو
دوباره داغ اضافه به قلب قافله شد
مگر چه داشت سرت که حرامیان انقدر
برای ذبح سرت بینشان مجادله شد؟
سرت به روی نی و مادرت به تو خیره
جواب گریه ی او خنده های حرمله شد
🔸شاعر:
#آرمان_صائمی
______________________
╭┅──────——————─
https://eitaa.com/rozeneshinan
درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️
╰┅────────—————
🏴 اشعار #شب_هفتم_محرم
________
#حضرت_علی_اصغر
تیر نگذاشت که یک جمله به آخر برسد
هیچ کس حدس نمیزد که چنین سر برسد
پدرش چیز زیادی که نمیخواست، فرات!
یکدو قطره ضرری داشت به اصغر برسد؟!
خوب شد عرش همه نور گلو را برداشت
حیف خون نیست بر این خاک ستمگر برسد
خون حیدر به رگش در تب و تاب است ولی
بگذارید به سنّ علی اکبر برسد!!
شعلهور میشود این داغ دوباره وقتی
شیر در سینهی بیکودک مادر برسد
زیر خورشید نشسته به خودش میگوید
تیر نگذاشت که یک جمله به آخر برسد
🔸شاعر:
#علیرضا_لک
_______________________
╭┅──────——————─
https://eitaa.com/rozeneshinan
درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️
╰┅────────—————
🏴 اشعار #شب_هفتم_محرم
________
#حضرت_علی_اصغر
لحظهٔ سخت امتحان شده بود
چقَدَر خوب امتحان دادی
تا صدای پدر به گوشَت خورد
تن گهواره را تکان دادی
گرچه سمت تو تیر میآمد
هدف تیر قلب مادر بود
مادرت داشت نیمهجان میشد
روی دست پدر که جان دادی
میتوانی گلو سپر بکنی
تیر حتی اگر سه پر باشد
تیر خوردی و راه و رسمت را
به تمام جهان نشان دادی
حیف خون گلوت بود اگر
قطرهای روی خاک میافتاد
از زمین دلخوری برای همین
خون خود را به آسمان دادی
گرچه ششماه داشتی اما
یکشبه پا گذاشتی بر اوج
لحظهٔ سخت امتحان شده بود
چقدر خوب امتحان دادی
🔸شاعر:
#سید_علی_نقیب
_______________________
╭┅──────——————─
https://eitaa.com/rozeneshinan
درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️
╰┅────────—————
🏴 اشعار #شب_هفتم_محرم
________
#حضرت_علی_اصغر
بال وپرمیزنی اما چه کنم پرنکشی؟
ناخنت را بهروی سینه مادر نکشی
قطرهای آب نمانده است بخواب عمر رباب
شدم از خشکی لبهات کباب عمررباب
جگرت سوخت من ازسوختنم افتادم
مثل بابات منم به «چه کُنم» افتادم
روزگار تو چرا اینهمه نامرد شده
ای بمیرم چه قَدَر صورت تو زرد شده
شدهای با پر قنداق کفنپوشِ پدر
من دگر تاب ندارم برو آغوشِ پدر
روی دستان پدر تاب بخور زود بیا
پسرم زود برو آب بخور زود بیا
مثل اکبر نشود پیش تو زانوبزند
نگذاری که برای عطشت روبزند
نگذاری که بیفتد نفسش گیر کسی
نگذاری که به بابا برسد تیر کسی
هرچه شد زود مرا نیز خبر کن مادر
گلویت را جلوی تیر سپر کن مادر
کوفیان هلهله کردند سپس خندیدند
توشدی بیسروزود اهل حرم فهمیدند
پدرت کشته این خونِ جگرمیگردد
دو قدم سمت حرم آمده برمیگردد
دستوپا کم بزن اصغر که پریشان نشود
پدر پیر تو آزرده و حیران نشود
ای جوانه زدهی روبخزانم برگرد
جلوی خیمه نشستم نگرانم برگرد
بعد تو بیسروسامان شدهام ای پسرم
مثل موی تو پریشان شدهام ای پسرم
باورم نیست که بااشک پدرپاک شدی
باهمین دست عزیزدل من خاک شدی
تیرخوردی عوض شیرچراخندیدی؟
دردل خیمه نشدپشت حرم خوابیدی
ریسمانآمده وقتیکهشدم خسته علی
دستمن نه شده گهواره توبسته علی
کوچکی سر تو اوج بداقبالی بود
همه گفتند سرِ نیزه تو خالی بود
تو نباشی همه به گریه من میخندند
راه را برروی ما خندهکنان میبندند
🔸شاعر:
#حامد_خاکی
_______________________
╭┅──────——————─
https://eitaa.com/rozeneshinan
درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️
╰┅────────—————
🏴 اشعار #شب_هفتم_محرم
________
#حضرت_علی_اصغر #رباعی
با چه رو خیمه بَرَم این سرِ آویزان را
چه کنم مشکلِ این حنجر خون ریزان را
به سفیدیِ گلوی تو کسی رحم نکرد
رسمِ کوفیست بگیرند هدف، مهمان را
*
تا که بر روی زمین خیمهی سقا افتاد
پدرت از نفس و مادرت از پا افتاد
به همه رو زدم اما چه کنم، خندیدند
چشمها تا که به چشم تر بابا افتاد
*
یک تیر سه شعبه با خودش شر آورد
سقای حسین را ز پا در آورد
در حیرتم این تیر که سقا را کشت
حالا چه بلایی سر اصغر آورد
🔸شاعر: ؟؟؟
_______________________
╭┅──────——————─
https://eitaa.com/rozeneshinan
درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️
╰┅────────—————
🏴 اشعار #شب_هفتم_محرم
________
#حضرت_علی_اصغر
میان گریهات لبخند ناب است
چرا باور کنیم از قحط آب است؟...
خدا در بند قنداقه تو را خواست
علی همواره دستش در طناب است...
علی هستی تو آخر، حرمله کیست؟
بزن پلکی که وقت فتح باب است
به عکسِ وقتِ تشییع تنِ تو
چقدر انجام دفنت پر شتاب است
چه بهتر دفن بودی و نگفتند
سه روز این جسم زیر آفتاب است...
🔸شاعر:
#جواد_محمد_زمانی
_______________________
╭┅──────——————─
https://eitaa.com/rozeneshinan
درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️
╰┅────────—————
🏴 اشعار #شب_هفتم_محرم
________
#حضرت_علی_اصغر
سعی دارد کودکش را در عبا پنهان کند
باید او تن را جدا ؛ سر را جدا پنهان کند
گریه ی اصغر ، صدای هلهله ، با تیر خود
حرمله باید صدا را در صدا پنهان کند
مشتی از خون علی را ریخت سمت آسمان
خواست تا جرم زمین را در هوا پنهان کند
با غلاف خنجری ، بابا پسر را دفن کرد
کربلا را خواست تا در کربلا پنهان کند
گیرم اصلا طفل خود را پشت خیمه دفن کرد
خنده های آخرش را در کجا پنهان کند..
🔸شاعر:
#مجید_تال
_______________________
╭┅──────——————─
https://eitaa.com/rozeneshinan
درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️
╰┅────────—————
🏴 اشعار #شب_هفتم_محرم
________
#حضرت_علی_اصغر
زره پوشیده از قنداقه، بیشمشیر میآید
شجاعت ارث این قوم است، مثل شیر میآید
به روی دست بابا آسمانها را نشان كرده
چقدر آبی به این چشمان بیتقصیر میآید!
زبانش كودكانهست و نمیفهمم چه میگوید
ولی میخوانم از چشمش كه با تكبیر میآید
به چیزی لب نزد جز آه، از لطف ستم اما
نمیدانم چرا از دست دنیا سیر میآید!
جهانی را شفاعت میكند با قطرهٔ اشكی
كه از چشمش تو گویی آیهٔ تطهیر میآید
بگو ای آخرین سرباز میدان، چند سالت بود؟
که با خون دارد از زخم تو بوی شیر میآید
بخواب ای كودكم، لالا... كه سیرابت كند دشمن
بخواب ای كودكم، لالا... كه دارد تیر میآید
🔸شاعر:
#علی_فردوسی
_______________________
╭┅──────——————─
https://eitaa.com/rozeneshinan
درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️
╰┅────────—————
#حضرت_علی_اصغر
تیر سه پری در عقب سر می گشت
ما بین حرم در پی اصغر می گشت
او بر هدفش رسید اما پدری
می رفت بسمت خیمه و بر می گشت
#سید_حسین_میرعمادی
╭┅──────——————─
https://eitaa.com/rozeneshinan
درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️
╰┅────────—————
#حضرت_علی_اصغر
ردپایی که چنین دور خودش چرخیده
حال و روز پدری است که حیران شده است
╭┅──────——————─
https://eitaa.com/rozeneshinan
درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️
╰┅────────—————
#حضرت_علی_اصغر
يك باغ پُر از غنچه كه پرپر كردند
نامرديِ خود جمله برابر كردند
در پيش ِ دو چشمانِ پُر از آبِ رباب
دعوا سر ِ گهواره ي اصغر كردند
#محمد_حسن_بیات_لو
╭┅──────——————─
https://eitaa.com/rozeneshinan
درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️
╰┅────────—————
باسلام و درود خدمت بزرگواران حسينی🏴🚩🏴🚩🏴
🏴عظم الله اجورنا و اجورکم 🏴
⬇️⬇️⬇️⬇️
اشعار شب و روزهفتم محرم بارگذاری شد ... التماس دعا 🏴