eitaa logo
روزنگار
844 دنبال‌کننده
72.6هزار عکس
42.5هزار ویدیو
1.7هزار فایل
مجله روزنگار ، حاوی مطالب مفید در موضوعات مختلف مرتبط با حال و هوای روز و کاربردی است. قدمت چندین ساله این کانال آنرا به مرجعی قابل جستجو تبدیل کرده است.
مشاهده در ایتا
دانلود
حقیقتا باورکردنی نیست ♦️ویراست و توئیت و نقل داستانی از قساوت قلب شاه ایران منصور رفیع‌زاده رئيس پايگاه ساواك در نيويورك و مأمور سيا در کتابWitness"شاهد"در ص216و217 داستان هولناکی از نقل می کند: دربین فعالان ضد شاه،یک معلم تبریزی بود که در صحبت‌های عمومی‌اش،مکرراً القاب بسیار زشتی به شاه نسبت می‌داد.به همین خاطر،توسط بازداشت شد،اما حتی بعد از ضرب و جرح‌های شدید، کوتاه نیامد،لذا ساواک وی را به زندان اوین منتقل کرد،در آنجا هم با وجود شکنجه،به نطق‌های آتشین خود علیه شاه ادامه داد. هنگامی که جریان این مرد به گوش شاه رسید، او خیلی ساده گفت:«به جای الاغ باید این فرد را جلوی شیرها انداخت.» یک هفته بعد شاه و نزدیکانش به باغِ وحش خصوصی او رفتند.تیمسار نصیری نیز حاضر بود. به محض آن که مرد زندانی را از اوین آوردند و چشم او به شاه افتاد،فریاد زد: «خون‌خوار،مستبد،قصاب!»ناظرین که شوکه شده بودند، گوش‌های خودشان را گرفتند تا حرف‌های بد مرد زندانی را نشنوند.شاه به نگهبانان اشاره کرد و در یک چشم بر هم زدن،آن‌ها مرد را به داخل پرتاب کردند.شیرهای گرسنه بلافاصله مرد را تکه تکه کردند. شاه فریاد زد:«تو بودی که جرأت می‌کردی به ما فحش بدهی؟!» هنگامی که شاه به اندازه‌ی کافی لذت بصری برد،در حال رفتن،رو به نصیری کرد و خیلی عادی گفت:«حالا دیگر شما یک آدم خاطی کمتر دارید» دریافت کامل کتاب @Roznegaar
حقیقتا باورکردنی نیست ♦️ویراست و توئیت و نقل داستانی از قساوت قلب شاه ایران منصور رفیع‌زاده رئيس پايگاه ساواك در نيويورك و مأمور سيا در کتابWitness"شاهد"در ص216و217 داستان هولناکی از نقل می‌کند: دربین فعالان ضد شاه،یک معلم تبریزی بود که در صحبت‌های عمومی‌اش،مکرراً القاب بسیار زشتی به شاه نسبت می‌داد.به همین خاطر،توسط بازداشت شد،اما حتی بعد از ضرب و جرح‌های شدید، کوتاه نیامد،لذا ساواک وی را به زندان اوین منتقل کرد،در آنجا هم با وجود شکنجه،به نطق‌های آتشین خود علیه شاه ادامه داد. هنگامی که جریان این مرد به گوش شاه رسید، او خیلی ساده گفت:«به جای الاغ باید این فرد را جلوی شیرها انداخت.» یک هفته بعد شاه و نزدیکانش به باغِ وحش خصوصی او رفتند.تیمسار نصیری نیز حاضر بود. به محض آن که مرد زندانی را از اوین آوردند و چشم او به شاه افتاد،فریاد زد: «خون‌خوار،مستبد،قصاب!»ناظرین که شوکه شده بودند، گوش‌های خودشان را گرفتند تا حرف‌های بد مرد زندانی را نشنوند.شاه به نگهبانان اشاره کرد و در یک چشم بر هم زدن،آن‌ها مرد را به داخل پرتاب کردند.شیرهای گرسنه بلافاصله مرد را تکه تکه کردند. شاه فریاد زد:«تو بودی که جرأت می‌کردی به ما فحش بدهی؟!» هنگامی که شاه به اندازه‌ی کافی لذت بصری برد،در حال رفتن،رو به نصیری کرد و خیلی عادی گفت:«حالا دیگر شما یک آدم خاطی کمتر دارید» دریافت کامل کتاب @Roznegaar