داستان_کوتاه
فردی چندین سال #شاگرد_نقاش بزرگی بود و تمامی فنون و هنر #نقاشی را آموخت ، استاد به او گفت که دیگر شما استاد شدهای و من چیزی ندارم که به تو بیاموزم.
شاگرد فکری به سرش رسید، یک نقاشی فوقالعاده کشید و آنرا در میدان شهر قرار داد ، مقداری رنگ و قلمی در کنار آن قرار داد و از رهگذران خواهش کرد اگر هرجایی ایرادی می بینند یک علامت × بزنند و غروب که برگشت دید که تمامی تابلو علامت خورده است و بسیار ناراحت و افسرده به استاد خود مراجعه کرد.
استاد به او گفت :
آیا میتوانی عین همان نقاشی را برایم بکشی؟ شاگرد نیز چنان کرد و استاد آن نقاشی را در همان میدان شهر قرار داد ولی این بار رنگ و قلم را قرار داد و متنی که در کنار تابلو قرار داد این بود که :
"اگر جایی از نقاشی ایراد دارد با این رنگ و قلم #اصلاح بفرمایید"
غروب برگشتند دیدند تابلو دست نخورده ماند!
استاد به شاگرد گفت :
"همه انسانها #قدرت_انتقاد دارند ولی #جرات_اصلاح نه "
@Roznegaar