#امام_زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف :
برای #تعجیل_در_فرج بسیار دعا کنید که آن #فرج و #گشایش شماست.
#دعای_فرج
بسم الله الرحمن الرحیم
إِلَهِي عَظُمَ الْبَلاءُ وَ بَرِحَ الْخَفَاءُ وَ انْكَشَفَ الْغِطَاءُ وَ انْقَطَعَ الرَّجَاءُ وَ ضَاقَتِ الْأَرْضُ وَ مُنِعَتِ السَّمَاءُ وَ أَنْتَ الْمُسْتَعَانُ وَ إِلَيْكَ الْمُشْتَكَى وَ عَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ وَ الرَّخَاءِ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ أُولِي الْأَمْرِ الَّذِينَ فَرَضْتَ عَلَيْنَا طَاعَتَهُمْ وَ عَرَّفْتَنَا بِذَلِكَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنَّا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عَاجِلاً قَرِيباً كَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ يَا مُحَمَّدُ يَا عَلِيُّ يَا عَلِيُّ يَا مُحَمَّدُ اكْفِيَانِي فَإِنَّكُمَا كَافِيَانِ وَ انْصُرَانِي فَإِنَّكُمَا نَاصِرَانِ يَا مَوْلانَا يَا صَاحِبَ الزَّمَانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ أَدْرِكْنِي أَدْرِكْنِي أَدْرِكْنِي السَّاعَةَ السَّاعَةَ السَّاعَةَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِينَ
@Roznegaar
May 11
Joze04.mp3
11.54M
📖 #ترتیل_خوانی #قرآن_کریم
#جزء_چهارم
🎙 تلاوت:
#حجت_الاسلام_قاسمیان
⏱ مدت زمان: ۲۵ دقیقه
#طرح_ختم_قرآن
#تلاوت_روزانه
@Roznegaar
🌟 #ماه_توبه_و_انابه
🔻 #رهبرانقلاب : #رمضان #ماه_انابه است، #ماه_توبه است.
توبه یعنی برگشت از راه غلطی كه ما با #گناهان خود، با غفلتهای خود، آن راه را رفتیم. معنای #انابه این است كه توجه به خدای متعال پیدا كنیم برای حال و آینده.
گفتهاند فرق بین #توبه و #انابه این است كه توبه مربوط به گذشته است، انابه مربوط به حال و آینده است.
@Roznegaar
💢 #جمعه_و_ظهور
✅ #مفضّل_بن_عمر_جعفىّ از #امام_صادق عليه السّلام روايت كرده كه آن حضرت فرمودند:
همانا #صاحب اين امر داراى دو #غيبت است يكى از آن دو چندان به درازا مى كشد كه پاره اى از مردم بگويند:
مرده است،
و بعضى گويند:
كشته شده،
و عدّهاى از ايشان مى گويند:
او رفته است.
و از اصحابش جز افراد اندكى كسى بر امر او باقى نمی ماند و از جايگاهش هيچ كس از دوست و بيگانه آگاهى نمى يابد مگر همان #خدمتگزارى كه به كارهاى او مى رسد.
📚 الغيبة( للنعماني)، ص: ۱۷۱
@Roznegaar
#داستان_کوتاه
👈مرحوم میرزا #اسماعیل_دولابی می فرمود، مرحوم میرزا #جواد_آقا_ملکی_تبریزی مثال خوبی زده است که :
یک زنی دارای پسری میشود و شوهرش مرحوم میشود ؛ پیش خودش گفته بود که وسایل نان و آب را شوهرم برایم گذارده است، با این پسر زندگی میکنم، وقت پیری هم او بزرگ شده است و عزیز و انیس من است.
بچه شش هفت ساله شده بود.
یک روز این زن از خانه رفت بیرون دید پسرش در میان بچهها از همه ضعیفتر است، بچههای کوچکتر از او وی را به زمین میزنند. این زن خیلی غصهدار شد.
آمد فکر کرد دید این بچه بابا ندارد. پدرها میآیند بچههای شان را میبرند و این پسر میبیند فکر کرد که چه کند.
یک نقاش آورد و گفت:
عکس یک جوان رشید را بکشد و برای او نشان و شمشیری بگذارد. نقاش عکس را کشید. آن را قاب کرد و روی دیوار نصب نمود و پردهای روی آن کشید.
فردا که بچه خواست از خانه بیرون رود گفت: می خواهی پدرت را ببینی؟ گفت: بله پرده را کم کم کنار زد. بچه چشمش را به عکس دوخت.
همان طور که نگاه می کرد دید بازوی بزرگی دارد. یک تکان به بازوهایش داد، نگاهی به ابرو و صورت پدرش کرد،
چهرهاش باز شد. نگاهی به سینه او کرد و سینه را جلو داد.
مادر با آب و تاب گفت:
هر وقت کسی با پدرت کشتی می گرفت، پدرت پای او را میگرفت و به پشت بام میانداخت.
بعد از این پسرک قوت و قدرت گرفت. وقتی از خانه بیرون میآمد بچهها جرات نمیکردند نزدیک او بروند.
🌟کسی که یاد ولی خدا و عزیز خدا میکند، قوی میشود ؛ شما هم غصهدار نباشید چون صاحب دارید. 👌
در پیشامدها واضطرابها شکست نخورید. صاحب ما همه ما را یاد میکند. ما را رها نمیکند.
@Roznegaar