هدیه به علی اصغر و خانوم رباب صلوات زمینه ی روضه ای شب هفتم لالالالایی اروم جونم بخواب عزیزم شیرین زبونم برای گریه نداری ناتو ببند عزیزم یه کم چشاتو می میرم می بینم    ترک لب تو می سوزم توی تب   می بینم تب تو سرتو قد یه سیبه مادر می بوسم زیر گلوتو اصغر ارزوداره می دونی اصغر راه رفتنت رو ببینه مادر ببینم کم کم قد می کشی تو جلوی چشمم قد می کشی تو اللهی بپوشی.   لباس دومادی ببینم دست به دست عروست دادی ارزوها من دارم براتو عزیز جونم نبند چشاتو تیر سه شعبه به سمتت اومد سرت رو اصغر از تن جدا کرد برات بمیرم پر پر شدی تو رو دست بابات بی سر شدی تو دیدم نیزه دارو پشت خیمه رسید تنت و با نیزه از خاک بیرون کشید چی بود گناهت. کسی نپرسید حرمله از دور به من می خندید رضا نصابیhttps://eitaa.com/rezanesabi

هدیه به حضرت قاسم صلوات زمینه شب ششم حضرت قاسم نزن تو دست رد به این سینه پای تو مردن برام شیرینه نزار بمونم من با خجالت رویای من بود یه عمر شهادت قاسمم ابن حسن هستم و دلیرم نفس خصم و با غضبم می گیرم من یا دگار   مجتبی هستم در وقت پیکار  مرتضی هستم. عمو حسین جان.    عمو حسین جان بیا به دادم برس عمو جون افتادم من از فرس عمو جون رسیده جونه من دیگه بر لب تنم شده گود به زیر مرکب رسید جون به لبم.  دیگه من بریدم ببین که چقدر عمو قد کشیدم این نفس من حبسه تو سینم عمو ببین که نقش زمینم عمو حسینم رضا نصابی متن اشعار. نوحه.مرثیه. همراه با سبک متناسب با مناسبهای مختلف لینک گروهhttps://eitaa.com/rezanesabi

هدیه به امام رضا صلوات واحد سنگین امام رضا با ساعت حرم شده کوک ساعتم رضا در خاطر منی توی هر حالتم رضا دربارگاه تو چه نیازی به گفتن است لب وانکرده میدهی که حاجتم رضا من از در خونت نروم جای دیگری با مهربانی دادی تو بد عادتم رضا هرکس ز عاشقی شده یک قسمتی دلش شکر خدا که عشق تو شد قسمتم رضا با عشق پاک توس گرفتم من بها اگر بی عشق تو به جان تو بی قیمتم رضا رضا نصابی

هدیه به. امام رضا. صلوات شور یا زمینه امام رضا رونده شدم از همه جاوو من تنها به تو رو می زنم اقا حس می کنم کنارمی وقتی پیشه تو زانو می زنم اقا فداتم من.   گداتم من خاکه پای تمومه زائراتم من مدد سلطان.    مدد سلطان وقتی که خسته میشم از دنیا جز حرمت پناه ندارم من جز شونه های مهربونه تو می دونم تکیه گاه ندارم من هوالحق و. هوالهویی تو مهربونی و ضامنه اهویی مددسلطان.    مدد سلطان روبه روی گنبده زرده تو هر وقت که من با گریه ایستادم دیدم تا بارگاه و صهنت رو به یاده قبره حسن افتادم اخر حاجت روا میشه حسن صاحبه گنبده طلا میشه مدد سلطان.   مدد سلطان رضا نصابی

هدیه به امام رضا صلوات واحد سنگین امام رضا با ساعت حرم شده کوک ساعتم رضا در خاطر منی توی هر حالتم رضا دربارگاه تو چه نیازی به گفتن است لب وانکرده میدهی که حاجتم رضا من از در خونت نروم جای دیگری با مهربانی دادی تو بد عادتم رضا هرکس ز عاشقی شده یک قسمتی دلش شکر خدا که عشق تو شد قسمتم رضا با عشق پاک توس گرفتم من بها اگر بی عشق تو به جان تو بی قیمتم رضا رضا نصابی

‍ هدیه به امام رضا صلوات شور احساسی امام رضا فقیرم اقا شعرو سبک رضا نصابی به نفس کربلایی محمود عیدانیان فقیرم اقا افتاده سمت تو ببین مسیرم اقا دست خالی از پیشه تو نمیرم اقا حاجتم و از تو فقط میگیرم اقا ضامن اهو خسته از این زمونه و از این هیاهو رونده شدم از همه جا به تو زدم رو می شه که ضامنم بشی ضامن اهو ضامن اهو. ضامن اهو. ضامن اهو کبوترم من تا اسمون مشهد تو میپرم من اروم میشم تا که میام توی حرم من حرف می زنم با تو با چشمای ترم من ای کس و‌کارم خدارو شکر امام رضا که تورو دارم جز تو‌کس دیگه رو‌که اقا ندارم خبر داری از حالم و از دل زارم

‍ هدیه به. امام رضا. صلوات شور یا زمینه امام رضا شعررضا نصابی به نفس برادر عزیزم مصطفی روحانی رونده شدم از همه جاوو من تنها به تو رو می زنم اقا حس می کنم کنارمی وقتی پیشه تو زانو می زنم اقا فداتم من. گداتم من خاکه پای تمومه زائراتم من مدد سلطان. مدد سلطان وقتی که خسته میشم از دنیا جز حرمت پناه ندارم من جز شونه های مهربونه تو می دونم تکیه گاه ندارم من هوالحق و. هوالهویی تو مهربونی و ضامنه اهویی مددسلطان. مدد سلطان روبه روی گنبده زرده تو هر وقت که من با گریه ایستادم دیدم تا بارگاه و صهنت رو به یاده قبره حسن افتادم اخر حاجت روا میشه حسن صاحبه گنبده طلا میشه مدد سلطان. مدد سلطان رضا نصابی

آموزش مداحی برای نوجوانان با پشتیبانی هئیت هفتگی، امور تربیتی، رفاهی و فرهنگی

هدیه به حضرت مسلم این عقیل صلوات اللهم صل علی محمد وال محمد و عجل فرجهم واحد یا زمزمه حضرت مسلم مسلمم و غریب این دیارم غیر خدا کسی رو من ندارم لحظه ی آخره با چشم خیسم اسم تو رو به روی لب میارم مردم این شهر ندارن حیایی معروفن اهل شهر به بی وفایی نقشه کشیدن واسه ی غارتت‌ داره سر ه تو اینجا ماجرایی حسین. حسین. حسین. حسین.  حسین. جان مردم کوفه بی حیا و پستن‌ عهدشون و تموم شهر شکستن راه ندادن من و تو خونه هاشون به روی من همه درارو‌ بستن اهل کوفه خیلی دادن غذابم تشنه بودم حتی ندادن ابم اونایی که نامه نوشته بودن با سنگ دادن تو کوچه ها جوابم تا وقت داری کوفه نیا و برگرد می شنوی تو اگه صدامو برگرد جلوی چشم زینب یه روزی سرت می‌ره رو نیزه ها . برگرد حسین حسین حسین. حسین. حسین جان می ترسم آخرش تو نیمه جون شی‌‌ از روی مرکبت تو سر نگون شی می ترسم آخرش رو خاک صحرا بی آفتی و عریان و تو غرق خون شی می ترسم روی خاک تنت رها شه سهم تن تو تنها بوریا شه‌ می ترسم خواهرت بره اسیری هم سفر خولیه بی حیاشه‌ حسین. حسین. حسین. حسین. حسین جان رضا نصابی