eitaa logo
یارقیه
148 دنبال‌کننده
548 عکس
798 ویدیو
43 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🌷﷽🌷🍃(غلام قنبرم): 🎼 🔘🔘🔘🔘 ☑️بنداول مدحی ام الادب هستی و تو معدن احساسی تو کوهی از الماسی تو مادر عباسی. ام الادب هستی و نور هدایت هستی اصل سخاوت هستی ذوب ولایت هستی ام الادب هستی و مادر سقا هستی همسر مولا هستی کنیز زهرا هستی ام بنین ام بنین (س) 🔘➖➖➖➖🔘 ☑️بنددوم گریز به مدینه ام بنین بی بی جان شنیدی تو ازحیدر با حال زار و مضطر روضه ی دیوارو در ام بنین بی بی جان شنیدی از کوچه ها از سیلیه بی هوا روی کبوده زهرا ام البنین بی بی جان بودی اسیر غمها از ماتم کربلا ماجرای عاشورا ام بنین ام بنین (س) 🔘➖➖➖➖🔘 ☑️بند سوم گریزه علقمه شنیدم ای عباسم دستات قلم شد آخر جدا شدش از پیکر سرت عمود خورد مادر شنیدم ای عباسم جدا شد از تن بازوت نیزه زدن به پهلوت رد شدن با پا از روت شنیدم ای عباسم چشم تو بستن با تیر شدی تو صحرا تکثیر از بس زدن با شمشیر عباسم عباسم 🔘➖➖➖➖🔘 ☑️بندچهارم گریزبه گودال شنیدم ای عباسم تو علقمه غوغا شد سرت تا ابرو وا شد پشت حسینم تا شد شنیدم ای عباسم تن تو شدغرق خون ازبعد اون تیربارون پیش حسین دادی جون شنیدم. ای عباسم از زینب و گودال و از مقتل وجنجال و جسمی که شد پامال و امان از دله زینب (س) 🔘➖➖➖➖🔘 ☑️بندپنجم گریز به قتلگاه تو رفتی و بعد از تو حسین و تشنه کشتن به زیر دشنه کشتن با تیر و نیزه کشتن تو رفتی و بعد از تو زینب و دادن ازار بردن میونه انظار در کوچه و در بازار تو رفتی و بعد از تو خیلی جسارت کردن شروع به غارت کردن خیلی جسارت کردن امان از دله زینب(س) 💠💠5⃣9⃣1⃣💠💠 🔘➖➖➖➖➖🔘 ✬~✿❁࿐❈~✿❁࿐
🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹 💠 ام البنين(س) و تولدي نوراني: 🔹در کتب تاريخي نوشته اند: حَزام بن خالد به همراه جمعي از «بني کلاب» به سفر رفته بود. در يکي از شبها به خواب فرو رفته و در عالم رؤيا ديد که در زمين سرسبزي نشسته است و مرواريدهاي درخشاني از اطراف بر دستان او مي ريزد و او از زيبايي آنها متعجب مي شود. 🔸سپس مردي را مي بيند که به سوي او مي آيد ـ از طرف بلندي ـ و هنگامي که به او مي رسد سلام مي کند و حزام او را جواب مي دهد. 💠 آن مرد به او مي گويد: اين مرواريد را به چه قيمت مي فروشي؟ حزام نگاه کرد و آن درّ زيبا را در دستان خود ديد؛ رو به مرد کرده و گفت: من قيمت اين درّ را نمي دانم که به شما بگويم، شما آن را به چه قيمت خريداري؟ مرد گفت: من نيز نمي دانم قيمت او را ولي اين هديه اي است که يکي از پادشاهان عطا کرده است. و من ضامن هستم براي تو به چيزي که از درهم و دينار بالاتر است. حزام گفت: آن چيز چيست؟ مرد گفت: تضمين مي کنم که او شرافت و سيادت ابدي دارد و بهره و بزرگي از او است. حزام گفت: آيا اين را برايم ضمانت مي کني. و مرد پاسخ داد: آري. و حزام در پايان به مرد گفت: و تو اکنون واسطه در اين امر مي شوي. و مرد نیز گفت: گفت: و من واسطه مي شوم؛ او را به من اعطاء کرده اند و من به تو عطا مي کنم. وقتي حزام از خواب بيدار شد رؤياي خود را براي بني کلاب گفت و خواستار تعبير آن شد. يکي از خاندان وي گفت: اگر رؤياي صادقه باشد دختري روزي تو خواهد شد که يکي از بزرگان او را عقد خواهد کرد و به سبب اين دختر مجد و شرافت و آقايي نصيب تو خواهد شد. و هنگامي که او از سفر برگشت، ثمامة بنت سهيل، همسر باوفاي او، که حامله بود وضع حمل کرده و دختري چونان مرواريد درخشان وزيبا به دنيا آورد. حزام پس از آگاه شدن از تولد دخترش به خود گفت: «قد صدّقت الرؤيا» و از اين بشارت شاد و مسرور شد. نام او را «فاطمه» نهاد، و به رسم عرب کنيه اي براي وي برگزيدند که «ام البنين» بود. به هر حال پس از اين رؤياي صادقه فاطمه، مادر فضليت ها، به دنيا آمد و دوران کودکي را چونان ديگر کودکان گذراند و در دامان مادري مهربان و پاک و پدري شجاع که داراي سجاياي اخلاقي فراوان بودند رشد کرد. مورخان در مورد مادر بزرگوار فاطمه اين گونه مي نويسند:«ثمامه، مادر ام البنين، بانويي اديب و کامل و عاقل بود. آداب عرب را به دخترش آموخت و هر آنچه مورد نياز يک دختر است در زندگاني از مسايل مربوط به خانه داري و اَداي حقوق و همسرداري و غيره را به او ياد داد.»[5] پی نوشت: (5) محمدعلی الناصری، مَولِد العباس بن علی(ع)، ص28. هشتک کانال حذف نشود ❌ روایتی بسیار زیبا و شنیدنی ا🙏🙏🙏🙏