eitaa logo
یارقیه
143 دنبال‌کننده
652 عکس
940 ویدیو
44 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
زمان: حجم: 658.1K
سلام بر حسین: . (س) با نوای کربلایی مجتبی باآبرو🎤 بریز آب روان اسما، ولی آهسته آهسته به جسم اطهر زهرا، ولی آهسته آهسته... همه خواب و علی بیدار،سرش بنهاده بر دیوار بگرید از فراق یار، ولی آهسته آهسته حسن ای نورچشمانم! حسین ای راحت جانم! بنالید ای عزیزانم، ولی آهسته آهسته بیا ای دخترم زینب به پیش مادرت امشب بخوان او را به تاب و تب،ولی آهسته آهسته روم شب‌ها سراغ او، به قبر بی‌چراغ او کنم زاری ز داغ او، ولی آهسته آهسته. .................... ببین بشکسته پهلویش، سیه گردیده بازویش  بریز آب روان رویش، ولی آهسته آهسته بود خون جاری ای اسما هنوز از سینه زهرا بنالم زین مصیبتها ولی آهسته آهسته بریز آب روان اسما،  ولی آهسته آهسته  به جسم اطهر زهرا ولی آهسته آهسته  همه خواب و علی بیدار، سرش بنهاده بر دیوار  بگرید از فراق یار، ولی آهسته آهسته  حسن ای نورچشمانم حسین ای راحت جانم  بنالید ای عزیزانم، ولی آهسته آهسته  بیا ای دخترم زینب به پیش مادرت امشب  بخوان او را به تاب و تب، ولی آهسته آهسته  بریز آب روان اسما، ولی آهسته آهسته  بریز آب روان اسما، ولی آهسته آهسته  به جسم اطهر زهرا ولی آهسته آهسته  ولی آهسته آهسته  همه خواب و علی بیدار، سرش بنهاده بر دیوار  بگرید با دل خونبار، ولی آهسته آهسته روم شبها سراغ او به قبر بی چراغ او  کنم زاری ز داغ او ولی آهسته آهسته روم شب ها سراغ او، به قبر بی چراغ او  کنم زاری ز داغ او، ولی آهسته آهسته .⬛️◼️◼️◼️◼️◼️◼️◼️
3. شهری که.mp3
زمان: حجم: 2.14M
( سلام الله علیها ) شهری که ز هجران نبی وِلوِله دارد از ناله ی زهرا به درون زلزله دارد زن پشت در و خانه پُر از شعله ی آتش فریاد که تا چند علی حوصله دارد ... اگه مدینه خونه رو آتش نمیزدند ، کی جرات میکرد خیمه های اباعبدالله رو آتش بزنه ؟ کار به جایی برسه ، بچه ها به هم پناهنده بشن ، ... زن های اهل حرم ، پا برهنه از خیمه ها بیرون بزنند ...امام زمان عج ( در ناحیه مقدسه ) فرمودند : « فَلَمَّا رَأَیْنَ النِّسَاءُ جَوَادَکَ مَخْزِیّاً وَ أَبْصَرْنَ سَرْجَکَ مَلْوِیّاً بَرَزْنَ مِنَ الْخُدُورِ لِلشُّعُورِ نَاشِرَاتٍ وَ لِلْخُدُودِ لَاطِمَاتٍ وَ لِلْوُجُوهِ سَافِرَاتٍ وَ بِالْعَوِیلِ دَاعِیَات » ... وقتی که زنان آل الله ، اسب امام حسین ( علیه السلام ) را دیدند در حالیکه زین واژگون بود ، از خیمه ها بیرون دویدند ، در حالیکه به سر و صورت میزدند ... از دست ها مپرس که با گوش ها چه کرد ؟ از مُشت ها بپرس که با گوشواره بود ... ؟
. 📋 می‌دونستم بابام از سفر میاد (س) حاج سید رضا نریمانی ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ می‌دونستم بابام از سفر میاد بدونه من و زدن با سَر میاد اونجوری که روزای خوشی گذشت روزای ناخوشیم به سر میاد بعد این شبِ سیاه سحر میاد عمر بی‌کسی من به سر میاد دندون جلوییم و دیدی شکست چیزی نیست بابا دوباره در میاد دخترت صبرش و نفروخته بابا از شکایت لباش و دوخته بابا بوی سوختگی میدم من مگه نه ؟ چیزی نیست موهام یکم سوخته بابا سوالات من و کی جواب میده کی جواب به این دل کباب میده من چه آزاری بهش می‌رسونم چرا حرمله من و عذاب میده؟! حرمله خیلی بده، خیلی بده حرمله با من سَرِ لج افتاده انگاری منتظره حرف بزنم تا جواب من و با لگد بده اینا می‌خوان من و دلخونم کنن تا با مادرم معادلم کنن بگو من چیکار کنم تموم بشه بگو من چیکار کنم ولم کنن.... ✍ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ . 📋 داشتی می‌رفتی از حرم، دم غروب بود داشتی می‌رفتی از حرم، دم غروب بود من و می‌بردی با خودت، اینجوری خوب بود بمیرم از عطش لبات، شبیه چوب بود دیدم خواب که دارم، میارم برات آب با سیلیِ شمر بود، پریدم من از خواب چی با زندگیم شد، رقیه یتیم شد به دندون کشیدن، تو رو مثل گرگا زورم می‌رسید کاش، به آدم بزرگا مگه میره از یاد، چه جوری هُلت داد برا تموم قافله، دعا می‌کردم سَرِ رباب، با حرمله دعوا می‌کردم گهواره‌ی اصغر و کاش، پیدا می‌کردم دیدم که سرش رو، گرفته رو دست روی نیزه با روسریِ، خودم بست داداشی نیوفتی، یه خواهر نگفتی با طعنه لگد زد، اینم یادگاری می‌گفتند می‌خواستی، عموت و بیاری می‌خندید و می‌زد، عموتم نیومد تنورِ خولی دیدنت، تازه شنیدم سنگا تو رو بوسیدنت، من نبوسیدم فداسرت کجاست تنت، دیگه بریدم غرورم شکسته، من حالم خرابه مگه عمه‌مون جاش، توو بزم شرابه تنم زرد و بی‌حسّ، سنان صدر مجلس بابایی بمیرم، سرت ضربه دیده هنوز جای لبهات، رو چوب یزیده تَوونم رو بُرده، سر نیزه خونده ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ . 📋 صدر نشین مجلس (س) (ع) (س) ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ یه روزی چندتا از این نامردا دور معاویه رو گرفته بودند؛ هرکدوم یه حرفی می‌زدند، هرکدوم یه پیشنهادی می‌دادند. همچین که مغیره شروع کرد حرف بزنه یهو امام حسن حرفش و قطع کرد، نذاشت مغیره ادامه بده گفت:« تو دیگه حرف نزن، تو همون کسی هستی که توو کوچه‌ها... مگه من یادم میره چه جوری مادر ما رو می‌زدی، حالا اومدی اینجا صدر جلسه می‌خوای پیشنهاد بدی، حرف بزنی»... همچین که شروع کرد این سر رو ببوسه، از پیشونی شروع کرد بوسه بزنه؛ تا رسید به چشمای ابی عبدالله، رسید به گونه‌های باباش، همچین که این لبها رو رو لبهای باباش گذاشت گفت:« بابا جان! دیگه لبی برات نمونده بخوام ببوسم. حالا می‌فهمم اون نامرد دیروز توو مجلس همینجوری چوبش بالا میبرد رو لبهات می‌زد»... ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ .👇