eitaa logo
شیخ | تحلیلگر
354 دنبال‌کننده
372 عکس
309 ویدیو
0 فایل
اعلام برنامها گزارشات صوتی و تصویری کلیپ ارتباط با ادمین https://eitaa.com/iIlyaGrafa
مشاهده در ایتا
دانلود
🤓داستان راستان ⛔️ناامیدی از رحمت خدا ممنوع 🔴تکمیلی داستان مرو یست که پس از ورود حضرت علی بن موسی الرضا(ع) به خراسان، عبدالله نیشابوری، داستان آن ملعون و یأس او را از پروردگار عالم برای حضرت نقل نمود، فرمود: وای بر او،  آن یأسی که حمید از رحمت الهی داشت گناهش از قتل آن شصت نفر علوی بیشتر است. بلی اگر ملعون، پس از قتل این سادات بی گناه و پس از ارتکاب این گناه بزرگ به کلی از خدای خود بریده نشده بود و راستی از کرده خود پشیمان و از روی اخلاص توبه نموده از در عجز و زاری به رحمت الهی ملنجی شده بود؛ خدای کریم توبه او را قبول می فرمود. چنانچه توبه وحشی قاتل حضرت حمزه سیدالشهداء، عموی پیغمبر (ص) را پذیرفت با اینکه دل رسول خدا را فوق العاده بدرد آورده بود با آن حرکت وحشیانه مثله که با جنازه  آن بزرگوار مرتکب شده بود مع الوصف پیغمبر خدا(ص) توبه اش را پذیرفت. 🇮🇷کانال شیخ رسول خضری🌹 ┈┉┅━❀🌺🌼🌸❀━┅┉┈ https://eitaa.com/joinchat/2445279520C585adb2ee1 .┈┉┅━❀🌺🌼🌸❀━┅┉┈ ‌
🤓داستان راستان ⛔️نفرین مادر! امام محمد باقر (علیه السلام) نقل می‌فرماید: در میان بنی اسرائیل، عابدی به نام جریح بود. او همواره در صومعه ای به عبادت می‌پرداخت. روزی مادرش نزد وی آمد و او را صدا زد، او چون مشغول عبادت بود به مادرش پاسخ نداد، مادر به خانه اش بازگشت. بار دیگر پس از ساعتی به صومعه آمد و جریح را صدا زد، باز جریح به مادر اعتنا نکرد. برای بار سوم باز مادر آمد و او را صدا زد و جوابی نشنید. از این رفتار فرزند دل مادر شکست و او را نفرین کرد. فردای همان روز، زن فاحشه ای که حامله بود نزد او آمد و همان جا درد زایمانش گرفت و بچه ای را به دنیا آورده و نزد جریح گذاشت و ادعا کرد که آن بچه فرزند نامشروع این عابد است. این موضوع شایع شد و سر زبان‌ها افتاد. مردم به یکدیگر می‌گفتند: کسی که مردم را از زنا نهی می‌کرد و سرزنش می‌نمود، اکنون خودش زنا کرده است. ماجرا به گوش شاه وقت رسید که عابد زنا کرده است. شاه فرمان اعدام عابد را صادر کرد. در آن هنگام که مردم برای اعدام عابد جمع شده بودند، مادرش آمد و وقتی او را آن گونه رسوا دید، از شدت ناراحتی به صورت خود زد و گریه کرد. جریح به مادر رو کرد و گفت: - مادرم ساکت باش! نفرین تو مرا به اینجا کشانده است، و گرنه من بی گناه هستم. وقتی که مردم این سخن را از جریح شنیدند به عابد گفتند: - ما از تو نمی پذیریم، مگر اینکه ثابت کنی این نسبتی که به تو می‌دهند دروغ است. عابد (که در این هنگام مادرش دیگر از او نارضایتی نداشت) گفت: - طفلی را که به من نسبت می‌دهند، پیش من بیاورید! طفل را آوردند و او با زبان واضح گفت: - پدرم فلان چوپان است. به این ترتیب، پس از رضایت مادر، خداوند آبروی از دست رفته عابد را بازگردانید، و تهمت‌هایی که مردم به جریح می‌زدند برطرف شد. پس از آن، جریح سوگند یاد کرد که هیچ گاه مادر را از خود ناراضی نکند و همواره در خدمت او باشد. 🔷بحار، ج ۱۴، ص ۲۸۷🔷 🇮🇷کانال شیخ رسول خضری🌹 ┈┉┅━❀🌺🌼🌸❀━┅┉┈ https://eitaa.com/joinchat/2445279520C585adb2ee1 .┈┉┅━❀🌺🌼🌸❀━┅┉┈ ‌