اینقدر بی حوصلم که تقدمی هارو فور میکنم ولی نگا نمیکنم چی تقدیمم شده
اینقدر بیحوصلم که پیامای حمایتی رو فور میکنم اما تگ نمیفرستم
ناشناس میزآرم نگانمیکنم پیام اومده یا نه
من از قحط سالی مصر هم
کمی پا را
فراتر گذاشته ام
هیچ کاهِنی
کابوس های شبانه ام را
تعبیر نکرد !
حتی
از دست یوسف پیامبر هم
کاری ساخته نیست !
در خواب دیدم که
یک قاب عکس
یک آدم را ..
در خود میبلعید !!
_فرزانه ایروانی
زودتر بیا
کمی قبل تر از آلبرت انشتین که رابطه ی الکترون ها با نترون را کشف نکرده باشد
قبل از پیکاسو دست به قلمو ببر و مرا نقاشی کن ؛ . . .
آری کمی زودتر بیا
پیش از آنکه محمود درویش فلسطین را شعر کند
ر࣫͝وناک𐙚ִִ
زودتر بیا کمی قبل تر از آلبرت انشتین که رابطه ی الکترون ها با نترون را کشف نکرده باشد قبل از پیکاسو
اما تو که نیامدی ، در من انفجار هیروشیما رخ داد
تصویری که از تو در ذهنم بود را به حراج گذاشتم
کتاب شعر تمامِ ولادیمر ها و فروغ ها را دوباره میخوانم
مگر شعر تو را برگرداند !
بعضی از آدما اینجورین که
[وای چرا هیشکی به من اهمیت نمیدههه]
بعد میبینی طی دو ساعت صد تا نامه وهدیه و کوفت و زهر مار گرفتن 🥲
عزززززیزم تو حق ماروهم خوردی دیگه دنبال چی ای؟
در خانه یک انگشتری جا مانده است ..
یک قاب عکس و پیراهن چهارخانه
انگشترت را در دستم نگه میدارم
قاب عکست را بغل میکنم
پیراهنت را میپوشم و
با خاموش کردن چراغها خودم را به آغوش میکشم ...
هر وقت فال قهوه میگیرم
همیشه در تهِ فنجان میمانی !
یا تو آمدن به بخت مرا بلد نیستی
یا فالگیر ها نمیتوانند تو را از فنجان قهوه ...
بالا بیاورند !
مرا در دریا رها کن
با دو قلم در دست هایم تا شعر را پارو بزنم !
با ماهیها شنا خواهم کرد
با لاکپشت ها از گذر زمان حرف خواهیم زد .
فقط از این میترسم که یک لحظه به تو فکر کنم و ناگهان با وال ها دسته جمعی برای خودکشی به ساحل بزنیم ...