eitaa logo
روشنگران مجازی
961 دنبال‌کننده
13.5هزار عکس
7.9هزار ویدیو
32 فایل
انتشار کلیپ، عکس و تحلیل های به روز
مشاهده در ایتا
دانلود
🔰 بخشی از مهم ترین دستاوردهای ایجاد در کشور در یک سال اخیر 🔴 🔺• ایجاد بیش از یک میلیون تا انتهای دی ماه 🔺• کمترین ۲ دهه اخیر در پاییز ۱۴۰۱ با نرخ ۸.۲ درصد 🔺• ایجاد سامانه درگاه ملی مجوزها برای دریافت مجوز کسب و کار با حذف حدود ۹۸۰ شرط اضافی، حذف امضاهایی طلایی، رشوه و ... 🔺• صدور بیش از ۲۰۰ هزار مجوز کسب و کار 🔺• بازگشت بیش از ۴۵۰۰ واحد تولیدی تعطیل و نیمه تعطیل به چرخه 🔺• پرداخت ۷۰ هزار میلیارد تومان اشتغال از نیمه دوم سال گذشته تاکنون در حوزه‌های مختلف 💠 اندیشکده راهبردی سعداء 🆔 @soada_ir
🔰 شــــــیرمردی از خط شــــــیر | جانشین بزرگ‌ترین لشکر خط شکن، در فتح خرمشهر 🔸 رزمندگان اسلام روی نوار پیروزی قرار گرفته بودند و یک امت در انتظار آزادی خرمشهر در عملیات بعدی بود. شهید از لشکر امام حسین (ع) به قرارگاه فتح رفت تا از آن جا عملیات لشکرهای خط شکن کربلا، نجف اشرف و امام حسین (ع) را هدایت کند و علی زاهدی به جانشینی در لشکر امام حسین (ع) انتخاب شد. 🕊 این پرواز سریع در پذیرفتن مسئولیتهای بزرگ، عنایتی الهی در سایه توسل به اهل بیت (عليهم السلام) را طلب می‌کند. 🔰 حالا محمدرضای زاهدی خوش اندامی که دو سال پیش نیمکت نشین دبیرستان بود، با محاسنی پرپشت و چهره ای دوست داشتنی که از عشق و محبت لبریز بود، جانشین بزرگترین لشکر خط شکن شده بود؛ لشکری که ۲۲ گردان پیاده داشت و در طول ۲۳ روز نبرد شبانه روزی در غرب کارون تا مرز بین المللی و رسیدن به محاصره خرمشهر و فتح آن عملیات کرده بود. 🌷 علی زاهدی که حالا یک سر و گردن از همه بالاتر بود، با فرماندهی صحیح در تمام مراحل عملیات، آن چنان ابهت و عظمتی پیدا کرده بود که در طراحی لحظه به لحظه مانور عملیات بيت المقدس، فصل الخطاب بود. حالا حسین خرازی مرد صحنه های بزرگ و بی نظیرترین فرمانده خط شکن، در کنار خود مردی را مشاهده می‌کرد که چیزی برای فرمانده شدن دو یگان تحت امر او کم نداشت. 🔹 سوم خرداد ۱۳۶۱ روز بزرگی بود که خرمشهر قهرمان به دامان ایران عزیز بازگشت و نقطه پروازی بود برای حضور در عرصه های بزرگتر برای قهرمانِ ما، پهلوان علی زاهدی ⏪ ادامه دارد... 📿 شادی روح شهدا صلوات الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم •┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈• ☑️ کانال رسمی شهید محمد رضا زاهدی
🌺 روشنای خانه | شهید محمدرضا زاهدی در بیان عروس‌شان، خانم زاهدی (همسر آقا محمد مهدی) 5⃣ (قسمت آخر) شبکه خبر، نام عمو را زیرنویس کرد. 📿 شادی روح شهدا صلوات الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم •┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈• ☑️ کانال رسمی شهید محمد رضا زاهدی
🌺 روشنای خانه 5⃣ (قسمت آخر) شبکه خبر، نام عمو را زیرنویس کرد. 🔺 من یک لحظه جا خوردم. گفتم: «خب بابا که به سوریه نمی‌رود، ایشان قرار است به لبنان برود. این قضیه هم مثل قضایای قبلی است، برای بابا نگران نباش.» همسرم دائم راه می‌رفت و نگران بود. آن لحظه هم نمی‌خواست حرفی بزند، و رعایت حال من را می کرد؛ دائم سر گوشی‌همراهش می‌رفت و تا دم اذان بی‌قرار بود. 📣 وقت افطار، آب جوش ریختم و خرما را بر سر سفره آوردم. او را صدا زدم و گفتم: «بیا بنشین، چیزی نیست. بابات اونجا کاری نداشت که برود. نگران نباش.» ☕️ همسرم نشست سر میز، استکان را برمی داشت ولی دوباره می‌گذاشت روی میز و می‌رفت سر گوشی. تلفنش هم دائم زنگ می‌خورد؛ چون تا این خبرها می‌رسید، همه اقوام به اولین کسی که زنگ می‌زدند و حال عمو را جویا می شدند، ایشان بود. همسرم هم جواب تماس ها را نمی‌داد و از من هم می‌خواست که جواب ندهم. 📞 چند دقیقه بعد مادرش تماس گرفتند. من جواب دادم. با لحنى مضطرب گفتند: «مهدی هست؟» گفتم: «بله» و گوشی را به همسرم دادم. صحبت‌هایی با هم کردند و احتمال دادند که شهادت عمو اتفاق افتاده است. 🥀 یکهو همسرم رفت سر گوشی‌اش و گفت: «اومد بالا! اسمش اومد بالا!» رنگش مثل گچ سفید شده بود. گفتم «چی؟» هیچی نمی گفت! گوشی را از دستش گرفتم و گفتم: «چی رو میگی؟» نگاه کردم و دیدم اسرائیل تأیید کرده که عمو را زدند؛ و سایت‌های خبری‌شان نوشته‌اند که ما محمدرضا زاهدی را زدیم. 😱 یک لحظه هاج و واج ماندم و گفتم نه، این‌ها الکی است. این‌ها به دروغ این را می گویند. تلویزیون را روشن کردیم. دیدیم که شبکه خبر مدام زیرنویس می‌کند که کنسولگری ایران را در سوریه زده‌اند؛ ولی هیچ اسمی از شهدا و یا مجروحین نبود. به همسرم گفتم: «ببین! اگر خبری بود، تلویزیون تا الان گفته بود.» 🍲 نشستیم سر سفره و برای پسرم خودم و همسرم غذا کشیدم و منتظر شدم ایشان بیاید؛ چون تا نمی‌آمد من شروع به خوردن نمی‌کردم. به یکباره دیدیم که شبکه خبر زیرنویس کرد: «از مستشاران ایرانی سردار محمدرضا زاهدی در این حمله به شهادت رسید.» 😨 😭 مات و مبهوت ماندیم، شروع کردیم به گریه کردن. محمد علی را که به پهنای صورت اشک می‌ریخت بغل کردم؛ تا آن روز ندیده بودم که این طور گریه کند. کمی که آرام شدیم به همسرم گفتم: «مادرت! فقط مادرت! پاشو زود برویم پیش مادرت.» راه افتادیم و به منزل مادربزرگ همسرم رفتیم. وقتی رسیدیم، دختر عمویم را دیدم که جلوی در ایستاده است و بعضی از اقوام در حال رفت و آمد بودند. وارد که شدیم حال مادر بزرگ همسرم خیلی بد بود و به شدت گریه می‌کرد. مادر شوهرم نیز شوکه شده بودند. زن عمو گفتند: «من باید همین الان به خانه بروم.» 📲 در گروه خانوادگی پیام دادم که همه به منزل عمو بیایند. کمی بعد از رسیدن‌مان همه اقوام آمدند. 🌹 زن عمو اول که خبر را شنیده بودند، باورشان نشده بود که همسرشان شهید شده است. تا یکی از دوستانی که با عمو رفت و آمد خانوادگی داشتند و در نزدیکی منزل عمو هم زندگی می‌کردند، تماس گرفتند و با گریه از شهادت عمو گفتند. دیگر همه مطمئن شدیم که عمو به آرزویش رسیده است. ✍🏻 برگفته از 🎙 راوی: عروس شهید زاهدی 📿 شادی روح شهدا صلوات الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم •┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈• ☑️ کانال رسمی شهید محمد رضا زاهدی