📕 رمان امنیتی خط قرمز ⛔️
#قسمت10
با کمیل، یک کاروان طلبه پیدا کردیم که با هم برویم؛ اما چند روز مانده به سفر حال پدرم بد شد و مجبور شدم بمانم. حتی نشد درست از کمیل خداحافظی کنم. چقدر سوختم از نرفتنم...
کمیل لبهایش را کج و کوله میکند: خدا بگم چکارت کنه جزغاله! انقدر دلت سوخته بود که تمام مدت سفر، قیافه تو جلوی چشمم بود. نذاشتی عین آدم زیارت کنم.
ته دلم از این قضیه احساس خوشحالی میکنم. کجا بودیم... داشتم میگفتم. کربلای دومش را هم برای ماموریت رفت؛ اواخر سال هشتاد و هفت. فقط یک بار فرصت کرده بود برود حرم؛ ولی نمیدانم چه گفته بود و چکار کرده بود که در ماموریت بعدیاش ختم به شهادت شد.
-چیز خاصی نگفتم به جون تو. فقط رفتم جلوی گنبد حرم حضرت عباس(علیهالسلام) وایسادم و گفتم: «عباس باشه، ما هم خدایی داریم!».
دلم میخواهد بگویم کاش اینها را زودتر یادم داده بودی کمیل...باید یادم باشد اگر توفیق شد و رفتم کربلا، همین جمله طلایی را جلوی گنبد قمر بنیهاشم(علیهالسلام) بگویم.
باید تا قبل از نماز صبح، خودم را به خانه ابوعزیز در الجلا برسانم. انقدر آرام قدم برمیدارم که صدای قدم گذاشتنم بر زمین هم بلند نشود. هر سر و صدای کوچکی، گوشهایم را تیز میکند و حرکاتم را محطاطانهتر. بوی دود و صدای حیوانات هم برایم نشانه هشدار است. هربار نگاهی به آسمان میاندازم که گاه با منوری روشن میشود. شب آرامی ست و هنوز پای درگیری به این منطقه باز نشده؛ داعش الان در رقه درگیر است.
به ساعت نگاه میکنم؛ ساعت دو و نیمِ نیمهشب است. به افق بوکمال، تقریبا یک ساعتی تا اذان مانده. چشمانم از بیخوابی میسوزد. چند روز است که نه درست خوابیدهام و نه درست خوردهام. برای این که خودم را بیدار نگه دارم و طولانی بودن راه را نفهمم، در دلم نیت میکنم برای نماز شب. نه این که آدمِ متهجد و زاهد و عابدی باشم؛ نه؛ اما بالاخره حالا که فرصتش هست، نباید از دستش داد. قربان خدا بروم که نماز مستحبی را همینطوری هم میپذیرد. این شبگردیهای تکنفره، با حضور خدا شیرین میشود.
کمی از اذان صبح گذشته است که میرسم به الجلا. این را از طلوع فجر در آسمان میفهمم. مزارع اینجا نیمهسوخته است و چندان آباد نیست. نباید وارد شهر شوم. در همان حاشیه شهر، میان زمینهای کشاورزی، چند خانه کوچک هست که یکی از آنها را میشناسم. دفعه قبل هم او کمکم کرد.
قدم تند میکنم و میرسم مقابل در کهنه و زنگزده خانه. این خانه هم مثل خیلی از خانههای سوریه، اثر ترکش و بمباران و گلوله بر خودش دارد. نگاهی به دور و برم میاندازم؛ این وقت صبح کسی نیست. با دو انگشت، آرام در میزنم تا صدایی بلند نشود.
در کمتر از بیست ثانیه، ابوعزیز کمی لای در را باز میکند و صدایش را کلفت: مین؟(کیه؟)
-سیدحیدر.
ادامه دارد...
#خط_قرمز
#به_قلم_فاطمه_شکیبا
@Ruyesh2
💙🍃🦋
🍃🍁
🦋
💠پوستی زیبا با دستورات اسلامی
✍🏻آنهایی که میخواهند پوستی
زیبا،شفاف،شاداب و...داشته باشند حتما مطالعه کنند.
①⇜بهترین کار خواندن نمازشب است
②⇜کمترخوردن غذا
③⇜گرفتن موهای بینی
④⇜خوردن به (الان فصل به است)
⑤⇜حنازدن (یَزیدُفی ماءِالوجه)
⑥خوردن برگ کاسنی(باعث طراوت پوست)
⑦خوردن گلاب
⑧نخندیدن زیاد (خنده زیاددرروایات نهی شده است)
⑨روغن مالی باروغن گرم مثل زیتون
⑩حجامت وخوردن صاف کننده های خون
⑪داروی اسلامی بنفشه پایه زیتون درابرو(رفع خشکی وپیری زودرس پوست)
②①زدن نوره به گردن
⑬صاف کننده خون(داروی اسلامی)
⚠️مواردفوق هرچه بیشتر انجام شود بهتراست
👤 #استادحجت_الاسلام_ستاری
#طبیب
🌾 دومین رویش 🌾
@Ruyesh2
┄┅─✵💖✵─┅┄
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
اِلهی
یا حَمیدُ بِحَقِّ مُحَمَد
یا عالی بِحَقِّ علی
یا فاطِرُ بِحَقِّ فاطمه
یا مُحْسِنُ بِحَقِّ الحسن
یا قدیمَ الاِ حسان بِحَقِّ الحُسَیْن
عَجِّلْ لِوَلیِّکَ الْفَرَجَ صاحبَ العصرِ والزَّمان
@Ruyesh2
#آیات_نور
#حزب شصت و دوم
پیامهای آیه فوق ⇧⇩:
1- نزول قرآن، تدريجى و بر اساس فرمان خداست. «وَ ما نَتَنَزَّلُ إِلَّا بِأَمْرِ رَبِّكَ»
2- فرشتگان تسليم امر خداوند هستند. «وَ ما نَتَنَزَّلُ إِلَّا بِأَمْرِ رَبِّكَ»
3- مالك حقيقى همه چيز اوست. «لَهُ»
4- تأخير وحى به امر خداوند بود، نه اينكه او فراموش كرده باشد. «ما كانَ رَبُّكَ نَسِيًّا»
#استاد_قرائتی
@Ruyesh2
062.mp3
3.31M
#انس_با_قرآن_مجید
#ختم_قرآن_مجید
حزب شصت و دوم ( ۳۲ الی ۹۸ مریم)
👤 با صدای استاد پرهیزگار
#التماس_دعا_برای_ظهور
@Ruyesh2
#امام_حسین_ع_در_قرآن
⇦آیات دال بر شان و منزلت امام حسین (ع)
← آیه دوازدهم
الله نور السماوات والارض مثل نوره کمشکاة فیها مصباح المصباح فی زجاجة الزجاجة کانها کوکب دری. (نور، آیه۳۵)
خداوند نور آسمانها و زمین است، مثل نور خداوند همانند چراغدانی است که در آن چراغی (پرفروغ) باشد، آن چراغ در حبابی قرار گیرد، حبابی شفاف و درخشنده همچون یک ستاره فروزان.
در برخی روایات ...
#السلام_علیک_یا_اباعبدالله_ع
#السلام_علیک_یا_اصحاب_الحسین_ع
@Ruyesh2
#ورود_به_بزم_یزید_ملعون
خاک فلک به روی سرم که نوشته اند
با دست بسته وارد بزم شراب شد😭
#السلام_علیک_یا_اباعبدالله_ع
@Ruyesh2
#مجلس_یزید_ملعون
مجلس یزید ملعون و سفیر روم:
سر مقدس امام حسین علیه السلام را به همراه اسرای کربلا وارد شام کردند. آنگاه سر آن حضرت را در مجلس یزید وارد نمودند.
سفیر روم که شاهد این صحنه های دلخراش بود، رو به یزید کرد و گفت: ...
#السلام_علیک_یا_اباعبدالله_ع
@Ruyesh2
#سیره_اخلاقی_امام_حسین_ع
⇦ تواضع و فریادرسی
← نمونه هایی از تواضع و فریادرسی امام حسین (ع)
←← مورد اول
روزی امام حسین علیهالسّلام گروهی از نیازمندان مدینه را دید که دور هم جمع شده، به خوردن نان خشک و بی خورشت مشغولاند. بعد از سلام و احوال پرسی، فقرا از آن سرور خواستند به جمع آنان بپیوندد. حسین بن علی با گفتن: «خدا متکبرین را دوست ندارد»، در جمع آنان نشست و ...
● نحل/سوره۱۶، آیه۲۳.
○ اعیان الشیعة، ج۱، ص۵۸۰
● مجلسی، بحارالانوار، ج۴۴، ص۱۸۹.
○ بقره/سوره۲، آیه۲۷۳.
● اعلام الهدایة، ج۵، ص۳۸.
#السلام_علیک_یا_اباعبدالله_ع
@Ruyesh2
خانواده آسمانی ۲۰.mp3
12.03M
#خانواده_آسمانی ۲٠
★ دنیا در نگاه خداوندی که طراح آن است؛ بازیچه ای بیش نیست
و در مقابل، آخرت ملکی ست کبیر!
🔅 با این تفسیر، آمادگی برای چنین جهان عظیمی، راهنمایی میطلبد،
- با ظرفیت وجودی به همان بزرگی
- و عصمتی که انسان را به سلامت به مقصد برساند.
#استاد_شجاعی 🎤
#استاد_انصاریان
@Ostad_Shojae
@Ruyesh2
#ستارگان_دشت_کربلا
⇦ عباد بن المهاجر الجهنی
فضل بن زبیر کوفى، از راویان قرن دوم هجرى درباره او مى گوید: «عباد، فرزند ابى مهاجر جُهَنى و از شهیدان قبیله جُهَینِه در کربلا است».
به گفته سیره نویسان متأخر وى از شیفتگان خاندان عصمت و طهارت و از ....
● پژوهشکده تحقیقات اسلامی، پژوهشی پیرامون شهدای کربلا.
#السلام_علیک_یا_اباعبدالله_ع
#السلام_علیک_یا_اصحاب_الحسین_ع
@Ruyesh2
#جملات_منتظرانه
کـار من تنها دل آزردن شده
کار مـولاخون دل خوردن شده
روز و شب می گويم بـه خود با واهمه
مـن چه کردم با عزيـز فاطمه (س)
😔💔
✨اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ
وآلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُم✨
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
@Ruyesh2