فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ماجرای مخالفت حاجقاسم با شهادت بابا پنجعلی
🔸مسئول سازمان هنری رسانهای اوج:
🔹قرار بود باباپنجعلی در پایتخت ۵ شهید و پیکرش در مشهد یا کربلا دفن شود.
🔹حاج قاسم با این تصمیم مخالفت کرد و گفت این خانواده باید سالم برگردند. مگر ما مردیم که عضوی از این خانواده کم شود.
@Ruyesh2
📕 رمان امنیتی خط قرمز ⛔️
#قسمت3
ساکت میشود و فقط تندتند نفس میکشد. برای این که خونسردیام را نشان دهم، به کمدی که پشت سرم است تکیه میدهم. هوای گرفته اتاق و بوی گند عرق سمیر دارد خفهام میکند. میگویم: از داماد ابوبکر بغدادی خبر داری؟ اسمش چی بود...؟ آهان... سعدالحسینی الشیشانی.
ترس را در صورتش میبینم؛ اما سرش را سریع به چپ و راست تکان میدهد. میزنم زیر خنده؛ البته بیصدا: پس منظورم رو فهمیدی! اگه بگی کسی از فرماندههاتون توی دیرالزور کشته نشده واقعاً بهم برمیخوره!
در سکوت نگاهم میکند؛ مثل خری که به نعلبندش نگاه کند! میگویم: اینطور که معلومه، نزدیک پنجاهتا از کادر و فرماندههاتون توی حمله به دیرالزور رفتن به درک! میدونی، ما ایرانیها اصلا از جنگ خوشمون نمیاد. از کسایی که میخوان توی کشورمون جنگ راه بندازن هم خوشمون نمیاد.
اسلحهام را آماده شلیک میکنم و بیشتر روی پیشانیاش فشار میدهم: اشتباه بزرگی مرتکب شدی که علیه امنیت کشور من اقدام کردی!
دهانش برای التماس باز میشود؛ اما قبل از این که صدایش دربیاید، ماشه را میچکانم. صورتش در همان حال چندشآور متوقف میشود؛ با دهان باز و چشمان بیرونزده.
مثل لاشه یک حیوان، میافتد روی تخت و صدای فنرهای تخت را درمیآورد. حالا نوبت من است که از این جهنم بیرون بزنم؛ فقط قبلش، باید یک بکآپ خوشگل از هارد لپتاپش بگیرم!
احتمالا که نه؛ قطعاً نمیدانید من اینجا، در خانه یک داعشی در شهر بوکمال چه کار میکنم و چرا زدم آن نامردِ داعشی را کشتم. ماجرایش مفصل است. راستش، خیلی وقتها، لحظهشماری میکنی برای یک اتفاق خوب که دوستش داری؛ اما نمیشود و سرخورده میشوی. اینجور وقتها نیاز به زمان داری تا بفهمی اتفاق بهتری منتظرت بوده است.
فکر کنم سه چهار ماه پیش بود؛ نمیدانم بیشتر یا کمتر. فرودگاه مهرآباد بودم؛ در برزخ خوف و رجا. هرچه آیه و ذکر میدانستم تندتند زیر لب میخواندم و نگاهم به صف پاسپورت بود. میدانستم همه مردهایی که با من در یک صف هستند، تقریبا به اندازه من برای آمدن چک و چانه زده اند؛ البته این را مطمئن بودم هیچکدام به اندازه من التماس نذر و توسل راه نینداخته!
از یک طرف فرزند جانباز بودم و از طرفی، شغلم حساس. تازه یک پرونده سنگین را بسته بودم. از همان سالی که غائله سوریه شروع شد، رویای مدافع حرم شدن در ذهنم شروع کرد به چشمک زدن. همان اوایل هم یکی دو بار اعزام شدم؛ اما کوتاه. بالاخره آن روزی که پایم رسید به فرودگاه مهرآباد، توانسته بودم از هفت خان اعزام بگذرم و منتظر بودم پاسپورتم مهر بخورد و...
#ادامه_دارد
#خط_قرمز
#به_قلم_فاطمه_شکیبا
@Ruyesh2
⭕️گفته میشه ، در دوران انقلاب فرانسه هزاران نفر با گیوتین اعدام شدند ، و دولت اجازه داد از پوستشان در تولید لوازمی مانند کفش ، شلوار ، چکمه ، ژاکت و غیره استفاده شود !
👤مس_أفر
#جاهلیت_مدرن
🍃🌹_______
@Ruyesh2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌿
ما (شیعه و سنی)
با هم اختلافی نداریم،
مگر تعصبات افراطی یا تحریک دیگران!
#میلاد_پیامبر_اکرم
#هفته_وحدت
@Ruyesh2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
*﷽*
*🟣 سلام بر تو که صاحب اختیار مائی ...♥️*
@Ruyesh2