بعضی از دوستان سئوال میکنن چرا گاهی کمکار میشی و مطالب کمتری میذاری؟ جواب مشخصه... ذهن هم گاهی نیاز به استراحت داره و گاهی واقعا چیزی به ذهنت نمیرسه برای گفتن و نوشتن...
نمیتونم مطالب الکی فکرنشده بنویسم، بنابراین طبیعیه که بعضی وقتا سکوت کنم.. «اهلصبر باید ره رسیدن را» که صبر و تأمل اولین قدم برای مفاهمه و رشد است...🍃
[ @ruzefekr ±∞ ]
#سئوالشما
چقدر مطمئنی حرفات درستن و خطا نمیکنی؟
راستشو بخوایید زیاد مطمئن نیستم😄 تجربه نشون داده که انقدری که خطای فکری در بشر هست، خطای عملی نیست.. هر کسی خطا میکنه، اشتباه میکنه، اشتباه برداشت میکنه و ممکنه مطلبی رو اشتباه نقل کنه یا بیان.. حتی من بیسواد... مخاطب باید سعی کنه تشخیص بده و حرفای حق و صحیح رو از خطا و باطل تشخیص بده.. امر مشکل همین تشخیصه اس..😊🍃
[ @ruzefekr ±∞ ]
دیروز توفیق شد این فیلم سینمایی رو ببینم.. فیلم بسیار عالی و جذابی بود.. شخصیت فیلم، دقیقاً همونی بود که در کتابهای زندگی شهید خونده بودم... حتما این فیلم رو تماشا کنید.. لایههای جالبی درون فیلم بود که به سادگی قابل فهمیدن بود.. بنظرم بعد از قائله شورش آبان ۱۴۰۱، دیدن این فیلم بسیار مفیده.. خصوصاً چهره دموکراتها و کومله رو به خوبی نشون میده..
[ @ruzefekr ±∞ ]
الکافی ـ به نقل از یعقوب بن ضحّاک، از مردی چرمْدوز از همکیشان ما، که خدمتکار امام صادق(ع) بود ـ:
زمانی که امام صادق(ع) در حیره بود، مرا با جمعی از دوستانش، در پی کاری فرستاد. ما پی آن کار رفتیم و دیروقت باز گشتیم. فرش و بستر من، در سَردابی بود که آن جا اُتراق کرده بودیم. من خسته و کوفته آمدم و خودم را انداختم. در همین حال، دیدم که امام صادق(ع) آمد و فرمود: «ما پیش تو آمدیم».
من راست نشستم و ایشان بالای بستر من نشست و از کاری که مرا در پی آن فرستاده بود، پرسید. من هم گزارش دادم و ایشان خدا را سپاس گفت.
سپس سخن از گروهی به میان آمد و من گفتم: قربانت گردم! ما از آنان بیزاری می جوییم؛ چون به چیزهایی که ما معتقدیم، اعتقاد ندارند.
امام صادق(ع) فرمود: «آنها ما را دوست دارند؛ ولی چون عقیده شما را ندارند، از ایشان بیزاری می جویید؟».
گفتم: آری.
فرمود: «ما هم چیزهایی داریم که شما ندارید. پس سزاوار است که از شما بیزاری بجوییم؟!».
گفتم: نه، قربانت گردم!
فرمود: «و خدا هم چیزهایی دارد که ما نداریم. پس به نظر تو، خداوند، ما را دور انداخته است؟!».
گفتم: نه، به خدا. فدایت شوم! چه کنیم؟
فرمود: «آنها را خودی بدانید و از ایشان بیزاری نجویید. برخی از مسلمانان، تنها یک بهره [از ایمان] دارند، برخی دو بهره، برخی سه بهره، برخی چهار بهره، برخی پنج بهره، برخی شش بهره، و برخی هفت بهره. بنا بر این، نباید کسی را که یک بهره دارد، به آنچه در خور دارنده دو بهره است، وا داشت، یا کسی را که دو بهره دارد، به آنچه در خورِ دارنده سه بهره است، وا داشت، یا کسی را که سه بهره دارد، به آنچه در خورِ دارنده چهار بهره است، واداشت، یا کسی را که چهار بهره دارد، به آنچه در خورِ دارنده پنج بهره است، وا داشت، یا کسی را که پنج بهره دارد، به آنچه در خورِ دارنده شش بهره است، وا داشت، یا کسی را که شش بهره دارد، به آنچه در خورِ دارنده هفت بهره است، وا داشت.
برایت مثالی بزنم: مردی [مؤمن]، همسایه ای نصرانی داشت. او را به اسلام دعوت کرد و از محاسن آن برایش گفت، تا آن که مسلمان شد. سحرگاه، نزد او رفت و در زد. تازه مسلمان گفت: کیست؟ مرد مؤمن گفت: منم، فلانی. گفت: چه کار داری؟
گفت: وضو بگیر و لباس هایت را بپوش و با ما به نماز [جماعت] بیا. او وضو گرفت و لباس پوشید و با او رفت. آن دو، قدری نماز خواندند و سپس نماز صبح را به جا آوردند و ماندند، تا هوا روشن شد. آن که پیش تر نصرانی بود، برخاست تا به منزلش برود. مرد مسلمان گفت: کجا می روی؟ روز، کوتاه است و چیزی تا ظهر نمانده. او هم نشست، تا آن که نماز ظهر را هم خواند. مرد مسلمان گفت: تا نماز عصر هم چیزی نمانده است. و او را نگه داشت تا نماز عصر را هم خواند. سپس برخاست تا به منزلش برود. مرد مسلمان گفت: اکنون، آخرِ روز است و چیزی به پایان آن نمانده. و او را نگه داشت، تا نماز مغرب را هم خواند، و خواست به منزلش برود که آن مرد گفت: تنها یک نماز دیگر، باقی مانده است. مرد تازه مسلمان، ماند تا نماز عشا را نیز خواند و آن گاه، از هم جدا شدند.
سحرگاه روز بعد، باز به سراغ او رفت و درِ خانه اش را کوبید. مرد گفت: کیست؟ گفت: منم، فلانی. گفت: چه کار داری؟ گفت: وضو بگیر و لباس هایت را بپوش و با ما بیا نماز بخوان. مرد تازه مسلمان گفت: برو برای این دین، شخصی بیکارتر از من بیاب. منِ بیچاره، زن و بچّه دارم».
امام صادق(ع) فرمود: «بدین ترتیب، او را وارد همان چیزی (دینی) کرد که از آن، بیرونش آورده بود» یا فرمود: «او را از این [در] وارد کرد و از این یکی، بیرون راند».
[۱]. الکافی: ج ۲ ص ۴۳ ح ۲، دانشنامه قرآن و حدیث، ج ۸، ص ۲۶۲.
[ @ruzefekr ±∞ ]
روضه فکر
الکافی ـ به نقل از یعقوب بن ضحّاک، از مردی چرمْدوز از همکیشان ما، که خدمتکار امام صادق(ع) بود ـ:
این متن رو گذاشتم، بخاطر اون امامجمعهای که گفته بود بیزارم از شما دخترای بیحجاب و...
رفقا واقعا سردرگم هستم که برای کانال چی بنویسم و چی به درد مخاطبم میخوره.. چند روزه فکرم درگیره که از این کانال چجوری استفاده کنم و چه مطالبی براتون تهیه کنم؟🤦♂ یه زمانی فکر بود، متن بود، راه مشخص بود، ولی مخاطب نبود.ـ الان مخاطب هست، ولی گیج شدم و فکر نیست🤷♂😄 راهنماییم کنید.. از من طلبه چی میخوایید؟ سفارش کنید
یه زمانی یادمه، روزی پنجاه شصتتا پیام مینوشتم🤦♂ جوریکه یه سریا بخاطر زیادی پیام لفت میدادن😄 الآن هر کاری میکنم، سردرگم هستم.. البته از مهر و آبان امسال و شورش ۱۴۰۱ شروع شد این سردرگمی.. یه شوک عجیبی وارد شد و گیج شدم.. که الآن واقعا باید از کجا شروع کنم و از چی بگم؟!
واقعا باید از چی بگم؟!🤔
پیام انگیزشی و روحیهای خیلی ازم میخوایید
نمیدونم چرا مث قبل نمیتونم روحیه بدم🤦♂😢
بزارید یه کم سعی کنم، شاید الان تونستم یه چیزی بنویسم..🤷♂
پارسال قرار بود زبان انگلیسیت رو بخونی و نخوندی! تنبلی کردی! اگه یکسال مداوم زبون انگلیسیت رو میخوندی الآن وضعت چجوری بود؟! کمکم باید آماده میشدی برای تافل و.. ولی نخوندی و تنبلی کردی.. خوابیدی، بازی کردی، تفریح کردی، الکی خودتو مشغول تلویزیون و گوشی و مجازی کردی.. حالا کو؟ اون همه خوابیدی و بازی کردی و تفریح و بیخودی چرخیدنها کو؟ داریشون؟ برات موندن؟! زندگیت رو متحول کردن؟!
الآن اینو بدون، همین الآن، یکسال آینده توعه..
یکسال دیگه به همین روز که برسی، خودت تعیین میکنی حسرت بخوری یا خداروشکر کنی..
پس بشین تنبلی رو بزار کنار.. سودی برات نداره گلم..🍃💚
[ @ruzefekr ±∞ ]
این همه بازی کردیم، قلعههای جنگهای صلیبی رو یکی یکی فتح کردیم، این همه بازی کردیم و کلنهای حریف رو توی وار و اتک نابود کردیم.. این همه بازی کردیم و در واقع داشتیم آینده و وقت و زمان خودمون رو نابود میکردیم.. وقت آزمون که برسه، وقت استخدام که برسه، وقتی ببینی چجوری گروه گروه آدم سر تصاحب یه جایگاه شغلی دارن میجنگن، تازه دردش رو حس میکنی که چجوری بهترین زمانهای عمرت رو، جوونیت رو، انرژیت رو، چشمات رو، حوصلهت رو، پای چیزایی ریختی که فقط لذت آنی داشت و حسرت باقی..
بریزشون دور..👌 تو برای بازی، خلق نشدی..🍃
[ @ruzefekr ±∞ ]