eitaa logo
روزنوشته ها
208 دنبال‌کننده
258 عکس
19 ویدیو
1 فایل
ن و القلم و ما یسطرون نون بود رمزی از خدای نعم / به قلم و آنچه شد نوشته قسم سجاد رحیمی مدیسه نویسنده و پژوهشگر حوزه‌ی مدیریت ✅در این کانال، شما با تبلیغ، محتوای تکراری و بمباران پیام مواجه نخواهید شد. ارتباط: @rahimi455
مشاهده در ایتا
دانلود
✍«درخت گلابی» @ruznevesht
✍«درخت گلابی» اگر بگوییم یک فیلم‌ساز کاملاً بی‌عیب و نقص است، قطعاً یا از سرِ تعصب سخن گفته‌ایم و یا چیزی از سینما نمی‌دانیم. با تمام احترامی که برای زنده‌یاد مهرجویی قائل هستم باید بگویم که برخی آثار ایشان به دلم نمی‌نشیند. آثاری چون «اشباح» و «لامینور». اما زمانی‌که با نقدهایی سرسری و بی‌معنا در مورد برخی آثار ایشان مواجه می‌شوم عمیقاً به فکر فرو‌می‌روم. از نظر من زمانی‌که تماشاچی تصمیم می‌گیرد به تماشای اثری بنشیند، باید بداند با کدام کارگردان طرف است. با دنیای ذهن او و ژانر آثارش آشنا باشد. و خلاصه آنکه بداند چه چیزی را انتخاب کرده. وقتی حرف از سینمای مهرجویی به میان می‌آید، برخی افراد کمدی_اجتماعیِ «مهمان مامان» که از جمله آثار پرمخاطب ایشان است را معیار قرار می‌دهند. درصورتی‌که اگر اندکی زمان صرف کنیم و درمورد مهرجویی بخوانیم، خواهیم دانست که او زبانِ سینمای «موج نو» است. اولین بار که قصد داشتم «درخت گلابی» را ببینم، با نظرات منفیِ بسیاری روبه‌رو شدم. بسیاری از منتقدین این اثر را بی‌سر ‌و ته و مزخرف می‌دانستند. موج منفی علیه این فیلم، مانند نیرویی بازدارنده مرا از دیدنش دور می‌کرد. اما پس از کشاکش بسیار به تماشایش نشستم. اولین دلیلِ آن همه نظر منفی را یافتم. ریتم فیلم کند بود. اما آیا ریتم کند، عیب محسوب می‌شود؟ داستان براساس زندگی یک نویسنده بود. قبول دارم که زندگی یک نویسنده برای همه جذاب نیست و برخی مخاطبان به این علت فیلم را نیمه رها می‌کنند. داستان در یک باغ روایت می‌شد. باز هم عده‌ای از مخاطبان حذف می‌شوند. و اما داستانِ اصلی. خاطره‌بازی، یادآوری، عشق دوران نوجوانی، بازیگوشی، خانواده، نوشتن، خواندن، نمایش، دوری، سفر، سیاست، معناگرایی. هر یک از این لغات به تنهایی می‌توانند برای عده‌ای از مخاطبان بی‌معنا و خشک باشند. تصور کنید رگه‌هایی از سینمای موج نو به این لغات اضافه شود. چه اتفاقی رخ می‌دهد. یک اثر متفاوت که باب هر سلیقه‌ای نیست. بله، قطعاً «درخت گلابی» برای عموم مردم جذاب نیست. اما در لیست برترین آثاری که من دیده‌ام قرار می‌گیرد. این فیلم را افراد دغدغه‌مند بهتر می‌فهمند. وقتی نگاه‌مان نسبت به درخت گلابی، فراتر از یک درخت می‌رود و درختی بی‌بار را مظهر پربار بودن و سکوتِ ناشی از آگاهی می‌یابیم، آنگاه این فیلم دیگر یک فیلم نیست. «درختِ گلابی» تلاقی اندیشه‌های گلیِ ترقی و مهرجویی‌ست. چه اثر نابی. سراسر احساس. سراسر شوق. سراسر شور. هیجانی در سکوت خواب نیم‌روزیِ تابستان. تصویرِ عشق و هوس در یک قاب. عرفان و اندیشه زیر سایهِ شبانگاهیِ درخت. معناگرایی در بی‌معناترین سال‌های زندگی. عشق در سلول زندان. رکاب زدن در پیِ احساسی که نادیده گرفته می‌شود. و کودکی‌های نابِ بی‌تکرار. «درخت گلابی» را باید در سکوت دید. بدونِ کلمه‌ای برای رد و بدل شدن. با حوصله‌ای که فراتر از زندگیِ روزمره است. «درخت گلابی» را باید با دل دید. باید کلماتش را درست شنید. و قاب‌هایش را فهمید. سجاد رحیمی مدیسه @ruznevesht
✍حامی منفی چند روز پیش با دوست روان‌شناسم نشستی داشتم گفت‌و‌گوی ما شیرین و جذاب بود از هر دری سخن گفتیم تا رسیدیم به بحث مهم حمایت و چتر نجات زندگی. مخلص کلام ما چنین شد که: آدم‌ها توان نامحدودی دارند و تا یک جایی می‌توانند بین نیازهای خودشان و نیازهای دیگران انتخاب کنند؛ تقاضاهای دیگران هم که نامحدود است و تمامی ندارد، وقتی آدمی به همه کمک می‌کند، یک روزی توانش تمام می‌شود و کم می‌آورَد آن وقت به اَشکال مختلف واکنش نشان می‌دهد. باید بدون ناتوان کردن، دیگران را حمایت کرد. زورکی که نباید آدم‌ها را نجات داد. به جای برآورده کردن نیازهای دیگران، بهتر است آنها را حمایت کرد. چون حمایت کردن، دیگران را ناتوان نمی‌کند اما دلگرم‌شان می‌کند، امیدوارشان می‌کند ضمن آنکه عنان زندگی را از آنان نمی‌گیرد. به افرادی که زورکی چتر حمایتی‌شان را روی سر دیگران پهن می‌کنند، حامی منفی گفته می‌شود. چنین افرادی نقش مثبتی در زندگی دیگران ایجاد نمی‌کنند و دوستیِ خاله خرسه‌ی به تمام معنااَند. به جای نگران بودن زندگی دیگران و حامی منفی شدن، بهتر است به فکر مراقبت از خود باشیم، روان‌مان را دریابیم، مراقب سلامتی‌‌ جسم‌مان باشیم و چتر نجات خود شویم. یک عمر به بقیه مهربانی کردیم، وقتش است با خود مهربان باشیم و نیازهای شخصی خودمان را برآورده کنیم که این «خود» قرار است تا آخرین لحظه‌ی زندگی همراه ما باشد. سجاد رحیمی مدیسه ۲۴ فروردین ۱۴۰۳ @ruznevesht
✍اگر عقاید خود را با تفکر و مطالعه به دست بیاورید؛ کسی نمی‌تواند به آن‌ها توهین کند. اگر کسی چیزی بر خلافشان بگوید عصبانی نمی‌شوید؛ یا می‌خندید یا به فکر فرو می‌روید ... @ruznevesht
✍️ ما رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَ لکِنَّ اللهَ رَمى @ruznevesht
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صحنه هایی از فرار شهرک نشینان صهیونیست پس از رسیدن موشک های ایرانی به این نهاد. @ruznevesht
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✍اصابت مستقیم پهپادا و موشکای ایرانی به اسرائیل. @ruznevesht اسرائیل پیام ایران را دریافت کرد. به گفته برخی منابع پیشبینی می‌شود در صورت پاسخ اسراییل چندهزار موشک از سمت ایران و متحدانش روانه اسراییل خواهد شد! امشب موشک‌های ایران فقط چند مرکز نظامی مهم را هدف قرار دادند اگر خطایی بکنید خاک تل‌آویو و حیفا را شخم می‌زنیم.
✍️ ای در درون جانم و جان از تو بی خبر وز تو جهان پر است و جهان از تو بی خبر پروردگارا! ما چون همان ذره ای هستیم که هیچ نمی‌دانستیم و مخلوقیت تو ما را خلق کرد و از هیچ دست و پا و زبان در آوردیم. دستمان را بگیر و از نورت قلبمان را گرم کن. و از گروه صبر کنندگان قرارمان بده... @ruznevesht
✍️زندگی باید کرد گاه با یک گل سرخ گاه با یک دل تنگ گاه با سوسوی امیدی کم رنگ زندگی باید کرد گاه با غزلی از احساس گاه با خوشه ای از عطر گل یاس زندگی باید کرد گاه با ناب ترین شعر زمان گاه با ساده ترین قصه یک انسان زندگی باید کرد گاه با سایه ابری سرگردان گاه با هاله ای از سوز پنهان گاه باید رویید از پس آن باران گاه باید خندید بر غمی بی پایان لحظه هایت بی غم روزگارت آرام…. سهراب سپهری @ruznevesht
✍ وقتی چارلی چاپلین و صحنه‌ای رو می بینیم که یک برگه کاغذ و انتقال پیام چقدر ارزش داشته و سخت بوده، با خودم فکر می‌کنم: اون قدیم نه کامپیوتر بود و نه موبایل هوشمند و نه هیچی؛ جز همین کاغذ و قلم. اما نوشته‌ها چقدر ارزش داشت و مهم بودند. روزانه چقدر به ارزش پیام و نوشته‌هایی که می‌بینیم و تو مغزمان فرو می‌کنیم، فکر کردیم؟ آیا واقعا باید هر زباله‌ای رو تو ذهن و قلب بریزیم و اسمشم بذاریم آگاهی و دانش؟ @ruznevesht
✍متمرکز بودن ... یاد گذشته‌ افتادم. دوران مدرسه که اینترنتی در کار نبود. با اتوبوس و در گرمای تابستان به کتابخانه‌ای آن سر شهر می‌رفتم و سه کتاب امانت می‌گرفتم. سه کتاب، چون بیشتر امانت نمی‌دادند. آنها را کامل می‌خواندم و می‌رفتم سراغ بعدی‌ها. بین خواندنشان، موبایلی نبود که بخواهم آن را چک کنم و یا وسوسه شوم کتابهای بیشتری سرچ کنم. اگر چه اینترنت و دسترسی نامحدود ما به منابع شگفت‌انگیز است؛ اما گاهی زیاد بودن گزینه‌های انتخابی ما را از مسیر منحرف می‌کند. فکر می‌کنم، چاره‌ی کار را کم کردن گزینه‌ها باشد. اینکه حداقل برای مدتی کتاب جدیدی دانلود یا تهیه نکنم و دوره‌ی جدیدی ننویسم. شاید در دنیای امروز تمرکز داشتن روی یک مسیر، رمز پیروزی باشد. فکر می‌کنم، موفقیت، با وجود بمباران اطلاعات و منابع، از آن کسانی است که روی اهداف مشخص به مدت طولانی متمرکز باقی می‌مانند. @ruznevesht