eitaa logo
کانال رسمی امیررحمان زنگنه
128 دنبال‌کننده
3.4هزار عکس
2هزار ویدیو
248 فایل
#کارشناس و پژوهشگر سواد رسانه و فضای مجازی #مشاور آسیب ها و اعتیاد به فضای مجازی و #بازی_های_دیجیتال و #اینترنت #مشاوره_معضلات_اجتماعی_خانواده #برای_گرفتن_وقت_مشاوره به آیدی زیر پیام بدین @Rzanganh
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 ❁﷽❁ عشق یعنی نام زیبای                    عشق یعنی نوکری پای                    عشق یعنی سرورت باشد                   عشق یعنی دم به دم گویی                    عشق یعنی روز و شب       با ذکر حق زیرلب گویی حسینم یا حسینم               🌤 ✋❤️ 🍏🍏🍏🍏🍏🍏🍏🍏🍏 اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَبا عَبْدِ اللَّهِ وَ عَلَى الْاَرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِنائکَ عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَالنَّهارُ وَ لا جَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَعلی اولاد الحسین و عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ 💡💡💡💡💡💡💡💡💡
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فتح خیبر توسط اسدالله الغالب امیرالمومنین علی علیه‌السلام مبارک قیام فلسطین ۰۰۰ آمد فتح خیبر و ذوالفقار علی زِ نیام بیرون شد رسید موعد آخر و وقت اجرای حکم قانون شد آمد زمان فتح ُو هجوم سپاه قدس رویایی نیل برای صهیون کودک کُش عاقبت خون شد رسید زمان به ظهور صاحب خود مهدی موعود همه متحیّرند چه شد که یک شَبِه چون شد نوح به کشتی نشست و ابراهیم تبر در دست سفیانی با یَد موسی و دَم عیسی' دگرگون شد به ضربه ی شنبه سحر ِحزب الله و سپاه رَبانی شکست لشگر کُفرو ابلیس حقیر و مجنون شد ریخت خون ِزن و کودک ِمظلوم فلسطین را دنیا و سازمان بشرش باز شرمنده و مدیون شد داد فرمان سید علی : قدس باید دوباره برخیزد این بِرکه جان گرفت بغُرّشی دوباره هامون شد خاک خشکیده قدس زِسُوز بیابانی یهود غارتگر به قُدوم لشگر مهدی سبزچو کرانه جیحون شد حسن عبدی ، بوتراب
زندون ۰۰۰ برای آقا موسی بن جعفر علیه السلام انگار نه انگار ، که این دَخمه ی هارون تُو عُمق ِزمینه ، که شده سلول ِزندون می تابه یِه نوری ، که زمین مَحو نگاشه انگار نه انگار که خورشید میونش شده پنهون انگار نه انگار که زندون شده باغ حَرَم عشق پیچیده همه جاش شمیم گُل آلاله و رِیحون انگار نه انگار گُل یاسَم میون قُل ُو زنجیر زخمی و کَبوده که می خواد دارو و دَرمون انگار نه انگار که این یاس ِکبود ِدل زهراست(س) چه پاک ُو نحیفه ، شده لاغر شده بی جون میده پیامی که ابلیس شده قاتل خورشید امامت انگار نه انگار که با مُشتی شکسته لَب ُو دندون مونده به روی پاها جای زنجیر ُ و فولاد انگار نه انگار که شده جای اونا زخمی ُو عُریُون انگار نه انگار که از سَمّ ِستم باره ِ هارون افتاده به تختی بدن یاس کبودی توی گُلدون انگار نه انگار که این کاظم مظلوم حُسینه(ع) فرزند همون لاله ی غلطیده ی در خون انگار نه انگار که افتاده به دَخمه بدن پاک ستاره بدنی که میده غُسلش ، قطره ها ی ِ اَشک ِ بارون حسن عبدی(ابوتراب)
🔴 نَدیمه ۰۰۰ داستان دنباله دار من و خاطرات جنگ قسمت دویست و پنجم ۰۰۰ پرونده دوم راجب گم شدن تعداد زیادی بچه اس که توسط باند سیندرلا دزدیده شدن که برادر ُو خواهر من هم جزء اونا هستن ، یه هو بابا روح اله یه نگاهی به سرگرد کرد ُ و گفت : البته تا به اینجا با زحمات جناب سرگرد و دوستانش دخترم آزاد شده ولی پسرم هنوز نه ، جناب تنهایی یه نگاهی به سرگرد کرد ُو پرسید : خُوب پرونده سوم چیه ؟ سرگرد جواب داد : پرونده سوم راجب یه صندوقچه قدیمی و مرموزه که احتمالا" زیر خاکیه ُو خیلی با ارزشِه ، جناب تنهایی پرسید : محمدهادی جان تو از کجا میدونی که باارزشه مگه کارشناسهای خودمون این موضوع رو تائید کردن ؟ جناب سرگرد با کلافگی سرش رو خاروند ُو گفت : نه بابا ؟ با این جاسوسایی کله گُنده ایی که ما داخل اداره داریم اگه پای این صندوق به اداره برسه هپلی هَپو میشه ، جناب تنهایی پرسید : پس تو چطوری فهمیدی که این صندوق ارزش تاریخی داره ُ و باارزشه ؟ سرگرد جواب داد : از اونجا که هم ملکه و هم سیندرلا و هم یدی خمره ایی و هم غلوم پاپتی سخت به دنبالش میگردن ، جناب تنهایی پرسید : محمدهادی جان چرا اینطوری حرف میزنی ؟ سرگرد جواب داد : مگه چطوری حرف میزنم ، سرگرد تنهایی گفت : اولا" داخل حرفهات گفتی هم ملکه و هم سیندرلا ، مگه این ملکه همون سیندرلا نیست ؟ دوم اینکه تو همین آلان گفتی دارن دنبالش میگردن مگه این صندوقچه گُم شده که اونا دارن دنبالش میگردن ، من زیر چشمی یه نکاهی به سرگرد تنهایی انداختم ، میپرسید چرا ؟ آخه نوع سوالات جناب تنهایی نشون میداد که آدم دقیق ُ و زِبر ُ و زرنگیه ، جناب سرگرد یه خنده ایی کرد ُ و گفت : بزار این جناب سرهنک کوچولو واست توضیح بده ، بعد سرگرد رو به من کرد ُ و گفت : بگو سرهنگ ؟ بگو عزیزم ؟ من از توجه سرگرد به خودم خوشحال شدم ُ و تا اومدم حرف بزنم دیدم که جناب تنهایی زیر زبونی داره به خودش میگه : این محمدهادی مثل اینکه دیوونه شده مگه بچه بازیه که حالا کار به جایی رسیده که یه بچه هش نُه ساله باید پرونده رو واسه من توضیح بده ، من از حرفهای زیر زبونی سرگرد تنهایی خنده ام گرفت ُ و گفتم : نه جناب سرگرد تنهایی ؟ قضیه اصلا" بچه بازی نیست ، فقط جناب سرگرد به من لطف داره و چون میدونه که من مثل همه بچه های خوب میتونم همه چی رو حفظ کنم ُ و یادم نگهدارم از من خواست تا واسه شما توضیح بدم ، جناب تنهایی که خیلی شو‌که شده بود بلافاصله جواب داد : بگو کوچولو ؟ من که اعتراضی نکردم ، جناب سرگرد سرش رو تکون داد ُ و گفت : چرا اکبر جان ؟ تو اعتراض کردی ُ و زیر زبونی ُ آروم یه چیزی گفتی که اگر چه من ُ و آقا روح اله نشنیدیم ولی این بچه با توانایی شنوایی خودش شنید ، جناب تنهایی که سرخ شده بود یه کمی خودش رو جابجا کرد ُ و پرسید : شنید ؟ یعنی تو محمدهادی جان تو میخای بگی که من هرچی که زیر زِبونم گفتم رو این بچه شنید ؟ جناب سرگرد جواب داد : بله اکبر آقا ؟ این بچه همه اش رو شنید عزیزم ؟ جناب تنهای آروم گفت : من که چیزی نگفتم ، من یه نگاه به بابا روح اله انداختم ُ و همچنان سکوت کردم ، باباروح اله رو کرد به جناب سرگرد ُ و گفت : جناب سرگرد اَگه اجازه بدید محمدحسن همه اون حرفهایی رو که سرگرد تنهایی زیر زبونش گفت رو تکرار کنه ؟ جناب سرگرد یه خنده موزیانه کرد ُ و گفت : باشه فکر خوبیه ، بگو عزیزم ؟ بگو محمدحسن جان ؟ من یه نفسی گرفتم ُ و گفتم : جناب سرگرد تنهایی زیر زبونش گفت : این محمدهادی مثل اینکه دیوونه شده مگه بچه بازیه که حالا کار به جایی رسیده که یه بچه هش نُه ساله باید پرونده رو واسه من توضیح بده ، وای با شنیدن این حرف سرگرد تنهایی عین ماست وار رفت ُ و چیزی نمونده بود که همونجا که نشسته بود غش کنه واسه همین به سختی خودش رو جمع جور کرد ُ و گفت : آخه این چطور ممکنه ؟ بعد خودش جواب داد آهان این همون قضیه لب خونی ُ و اینجور چیزاست دیگه ، مگه نه محمدهادی ؟ جناب سرگرد جواب داد : نخیرم اصلا" هم قضیه لبخونی نیست بلکه این یه استعداد خدادادیه که این آقا محمدحسن ما داره ُو تا حالا هم با این توانائیش خیلی به ما داخل پرونده سیندرلا کمک کرده ، جناب سرگرد تنهایی یه نگاهی عمیقی به من انداخت ُو گفت : جلل خالق این که خیلی عالیه ، من گفتم : بله جناب سرگرد تنهایی داشتم میگفتم ، جناب سرگرد گفتن ملکه و سیندرلا ، این یعنی اینکه شواهد پرونده داره نشون میده و ما به این نتیجه رسیدیم که ملکه شخصیتی جدای از شخصیت سیندرلاست که به سیندرلا دستور میده که چه کاری رو انجام بده ، یه دفعه بابا روح اله گفت : این یعنی اینکه سیندرلا نَدیمه ملکه حساب میشه و یه جورایی نقاب ملکه اس که ملکه پشت او پنهان شده ، جناب تنهایی سرش رو برگردوند به سمت جناب سرگرد ُو پرسید : ببینم محمدهادی جان ؟ شما تا حالا تونستید بفهمید که این ملکه کِیه ؟ جناب سرگرد یه کمی سکوت کرد ُو بعدش مثل کسی که ۰۰۰ ادامه دارد ، حسن عبدی
🔴 باند در باند ۰۰۰ داستان دنباله دار من و خاطرات جنگ قسمت دویست و ششم ۰۰۰ جناب سرگرد یه کمی سکوت کرد ُو بعدش مثل کسی که بخاد یه چیزی رو پنهان کنه گفت : هنوز نه ولی یه حدسهایی میزنیم ، جناب تنهایی پرسید : مثلا" چه حدسی ؟ جناب سرگرد سرش رو به گوش جناب تنهایی نزدیک کرد ُو آروم گفت : مثلا" اینکه این ملکه یکی از اعضای درباره ُو خیلی هم کله گنده اس ، یه هو جناب تنهایی آب دهنش پرید داخل گلوش ُو شروع کرد به سُرفه کردن ُو با همون حالت گفت : پس بگو چرا فرمانده نیرو ُو رئیس ساواک نوچه های غلوم پاپتی ُو یدی خمره ایی رو آزاد کردن ُو بعدش پلیس امنیت اومد ُو فری ُو چنگیز رو از ما گرفت ُو بُرد ، تا جناب تنهایی این حرف رو زد سرگرد مثل کسی که برق گرفته باشدش از جاش پرید ُو پرسید : چی ؟ چی گفتی پلیس امنیت فری ُو چنگیز رو با خودش بُرد ؟ جناب سرگرد تنهایی جواب داد : خُوب آره دیگه مگه بهت نگفتم که امروز صبح مامورهای ساواک اومدن ُ و فری ُ و چنگیز رو با خودشون بردن ، سرگرد که با شنیدن این حرف عصبانی شده بود یه نگاه تندی به جناب تنهایی انداخت ُ و گفت : اکبر جان ؟ این اتفاق صبح افتاده و تو آلان داری اون رو به من میگی مرد حسابی ؟ سرگرد تنهایی یه کمی خودش رو جابجا کرد ُ و گفت : خُوب من آلان اومده بودم همین موضوع رو بهت بگم چون دفعه پیشم پای ساواک به قضیه باز شد ُ و تو ُ و رضا رو دستگیر کردن من خواستم این موضوع رو سریع به شما اطلاع بدم ، البته قبلش رفتم پیش جناب تیمسار تا ازش بخام تا جلوی این کار رو بگیره ولی جناب تیمسار گفت که دستور از بالا اومده ُ و اون نمیتونه کاری انجام بده ، من از طریق یکی از بچه ها که برادرش داخل ساواکه قضیه پیگیری کردم ، جناب سرگرد که یه کمی سر در گُم شده بود با عجله پرسید : خُوب نتیجه چی شد ؟ جناب تنهایی جواب داد : برادر این نیروی من بعد پیگیری گفته بود که دستور از دربار رسیده و قضیه خیلی محرمانه اس و دستورش رو خود شخص رئیس ساواک صادر کرده ، جناب سرگرد با عصبانیت با مشت دست راستش کوبید داخل کف دست چپش ُ و گفت : واسه همین من نمیخاستم که شما فری ُ و چنگیز رو دستگیر کنید حالا دیدی همه زحمت هامون رو از دست دادیم ، جناب تنهایی پرسید : آخه واسه چی ما که کف دستمون رو بُو نکرده بودیم تازه ساواک یکی دو روز دیگه اونها رو بهمون برمیگردونه ، جناب سرگرد یه نیش خندی زد ُ و گفت : آره دو زار بده آش به همین خیال باش ، بله تحویلمون میده ولی یا جسد بی جون ُ و مرده اونها رو یا انقدر شکنجه شدن که دیگه توان حرف زدن ندارن تازه اون فری دست طلا همیجوریش هم داشت میمرد ، من امیدوار بودم که از اون یارو چنگیز بتونم یه حرفی بیرون بکشم ُ و اطلاعاتی بدست بیارم که اونم حضرتعالی خراب کردی ، جناب تنهایی یه وایی گفت ُ و ادامه داد ، من از کجا میدونستم که نباید اونها رو دستگیر میکردم ، اصلا" تخصیر تو ُ و رضاست که به من دیر اطلاع دادید ، من دیروز اینا رو دستگیر کردم ُ و شما امروز صبح از من خواستید که این کار رو نکنم ، خُوب حالا میخای چیکار کنی ؟ سرگرد یه کمی سکوت کرد ُ و گفت ، اکبر ؟ تو گفتی که غلوم پاپتی رو دستگیر نکردی درسته ؟ جناب تنهایی جواب داد : آره درسته غلوم پاپتی ُ و اون نوچه گوش بریدش اون جقله قبل از رسیدن ما فرار کرده بودن ، جناب سرگرد کف دستش رو خاوروند ُ و گفت : ببین اکبر جان ، من اگه جای این غلوم پاپتی رو بهت بگم تو و بچه هات میتونید او رو تحت نظر داشته باشید البته هم او رو و هم یدی خمره ایی ُو بعضی از نوچه هاش رو ؟ سرگرد تنهایی پرسید : غلوم پاپتی رو آره ولی یدی خمره ایی و دار ُو دسته اش رو میخای چیکار ؟ تا سرگرد خواست حرف بزنه من گفتم : آخه جناب سرگرد اگه درصد دخالت غلوم پاپتی رو داخل این پرونده پنجاه در نظر بگیرید درصد دخالت یدی خمره ایی داخل پرونده هشتاد نود درصده ، جناب تنهایی با تعجب پرسید : آخه چرا ؟ بابا روح اله جواب داد : چون یدی خمره ایی با همدستی مشاور سیندرلا یه باند داخل باند ملکه ُ و سیندرلا تشکیل دادن ُو خودشون جدا دارن با دزدیدن این بچه ها و فروش اونها به دیگران تجارت میکنن ، جناب سرگرد پشت سر بابا روح اله ادامه داد : و این یعنی اینکه غلوم پاپتی ُو نوچه هاش بچه ها رو میدزدن ُو تحویل باند سیندرلا میدن ُو این وسط مشاور ُو یدی خمره ایی یه ناخنکی به جنس میزنه ُو بعضی از اونها رو که داخل بازار خواهان داره بدون اجازه ملکه و سیندرلا به خارجی ها میفروشن ، حالا متوجه شدی اکبر جان ؟ جناب تنهایی پرسید : شما این رو از کجا متوجه شدید ؟ مگه تونستید به داخل باند یدی خمره ایی نفوذ کنید ؟ جناب سرگرد جواب داد : بله تونستیم و همین باعث شد که بتونیم یکی از سه قلوهای آقا روح اله رو پیدا کنیم ولی هنوز یکی دیگه از بچه ها داخل دست اونها اسیره ، واسه همین میخام اکبر جان تو پرونده قتل رو رها نکنی و همینطور موتور خاموش و بدون اطلاع ۰۰۰ ادامه دارد ، حسن عبدی
https://DigiPostal.ir/eydmabaas عید شما مبارک بزنید روی لینک عیدی بگیرید امیر رحمان زنگنه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞نماهنگ| اَحمَد یا حَبیبی 🌀همخوانی موزیکال به مناسبت عید سعید مبعث ⭕️اشعار عربی در مدح پیامبر اکرم حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله 🔸جدیدترین اثر: 💠گروه تواشیح بین المللی تسنیم💠 🎧ضبط صدا و تدوين نماهنگ: 🎙استدیو تسنیم اصفهان 📺مشاهده و دریافت نسخه باکیفیت: 🌐 aparat.com/v/rewQv 📲 @tasnim_esf
نشست نبرد در ساعت صفرمنطقه میانه.mp3
49.26M
🎙| نشست «نبرد در ساعت صفر منطقه میانه» - با محوریت نقد و واکاوی سریال ارباب حلقه‌ها 👤 استاد سعید ارجمندفر 📅 17 بهمن 1402 📲مؤسسه فرهنگی رسانه‌ای استاد محمدحسین فرج‌نژاد باماهمراه باشید با تازه‌ترین ها👇 📲به تنها کانال جامع تحلیلی، آموزشی و تخصصی خانواده و سواد رسانه‌ای بپیوندید 👇 @Family_literacy
🖇سخنگوی شرکت متا (صاحب اینستا): حساب‌‌های آیت‌الله خامنه‌ای، رهبر ایران در اینستاگرام و فیس‌بوک به دلیل تخلف‌‌های متعدد نسبت به سیاست‌های متا در زمینه سازمان‌ها و افراد خطرناک حذف شده‌اند! پ.ن: در پلتفرمی که می‌خواهد همه را طبق سیاست‌های خودش جلو ببرد، به سختی می‌توان به اهدافی که رهبر انقلاب برای اصلاح جامعه بیان می‌کنند، رسید. اگر طبق سیاست‌های پلتفرم‌ها عمل نکنیم حذف می‌شویم و مجبور خواهیم شد به این استکبار رسانه‌ای تن بدهیم! یاد استاد فرج‌نژاد بخیر که می‌گفت من تا پای جان پای شبکه‌های اجتماعی داخلی ایستادم... 📲مؤسسه فرهنگی رسانه‌ای استاد محمدحسین فرج‌نژاد باماهمراه باشید با تازه‌ترین ها👇 📲به تنها کانال جامع تحلیلی، آموزشی و تخصصی خانواده و سواد رسانه‌ای بپیوندید 👇 @Family_literacy
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌مرضیه هاشمی ، در برنامه «خیابان آزادی»: اگر واقعا به دنبال عدالت و خصوصا عدالت جنسی باشیم،من کاملا آن را درک کرده ام. حجاب همه چیز را برابر میکند زن غربی خسته است از اینکه فقط به عنوان‌ کالا دیده شود. ⏪بخش کامل گفت وگو را از تلوبیون یا پورتال شبکه افق تماشا کنید. 📺 خیابان آزادی روز های فرد ساعت ۲۲ از شبکه افق
💠کارگاه آموزشی مهارت‌های بیست و یک گانه سوادرسانه‌ای ❇️ مدرس: خانم دکتر فاطمه کریمی دردشتی ✔️مدرس انجمن سوادرسانه‌ای ایران ✔️دانشجوی دکتری سیاستگذاری فرهنگی دانشگاه امام صادق(ع) 📆زمان: پنجشنبه ۲۶ بهمن‌ماه ۱۴۰۲ ⏰ساعت: ۱۵ 💢مکان: پل حجتیه - بلوار شهید منتظری - نبش کوچه ۸ - کانون سازمان بسیج مهندسین استان قم . 🔰جهت کسب اطلاعات بیشتر :۳۷۷۷۸۲۱۸ 🔹ثبت نام از طریق لینک زیر: https://survey.porsline.ir/s/sco4d11j •┈┈••••✾•🌱🪴🌱•✾•••┈┈• 📲به کانال سازمان بسیج مهندسین استان قم بپیوندید: 🌐 https://eitaa.com/joinchat/1675427863C25b277c617
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 رونمایی از سرود «فرمانده مهدی» در مسجد جمکران 🔹این سرود با مشارکت ۳۰۰ نفر از اعضای گروه سرود سلام فرمانده اجرا شد. باماهمراه باشید با تازه‌ترین ها👇 📲به تنها کانال جامع تحلیلی، آموزشی و تخصصی خانواده و سواد رسانه‌ای بپیوندید 👇 @Family_literacy
🇮🇷بیانیه قرارگاه جهادی، فرهنگی سفیران ایثار شهرستان دزفول بمناسبت فرارسیدن یوم الله ۲۲ 🌹حضور در راهپیمایی یوم الله ۲۲ بهمن ماه یعنی قدر شناسی خون شهدای گرانقدر ، پایبندی به آرمان‌های امام راحل(رحمت‌الله علیه) و ارزش‌های نظام جمهوری اسلامی و انقلاب و منویات مقام معظم رهبری (مدظله‌العالی) ✍به گزارش روابط عمومی قرارگاه جهادی، فرهنگی سفیران ایثارشهرستان دزفول ، با صدور بیانیه‌ای به مناسبت چهل و پنجمین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی، ضمن دعوت از حضور پرشور مردم بصیر و ولایت مدار روز ۲۲ بهمن ماه را تبریک گفت ✅متن این بیانیه به شرح زیر است: بسم الله الرحمن الرحیم انقلاب اسلامی لبیک ملت به ندای امام و مقتدای خویش بود که می خواست مردم کشورمان را از بند استبداد و استعمار آزاد کند تا حقوق اساسی،کرامت و حرمت مردم بدست بیاید. اکنون به فضل خداوند متعال در چهل و چهارمین سالگرد انقلاب اسلامی ایران با شعار《جشن ملی، مشارکت پرشور، آینده روشن 》همچنان پویا و سرزنده ، مقتدرانه و عزتمند به سوی بالندگی پیش می‌رود بطوریکه این قیام باشکوه به‌ عنوان حرکتی مبتنی بر احیای عزت انسانی و بازیابی هویت اسلامی در جهان شناخته شده است. قیامی که با اتکا به اراده مردم و تأسی از امام‌خمینی (رحمت‌الله علیه) ایران با شکوه را در عرصه‌های مختلف، پیش چشم جهانیان، برجسته و موثر ساخت. بهمن ماه ۵۷ تجلی اراده و خواست مردمی سربلند بود که به اشتیاق «استقلال ،آزادی و جمهوری اسلامی» این انقلاب را به پیروزی رساندند تا امروز شاهد ملتی مستقل و آزاد باشیم که با افتخار به گذشته و امید به آینده، مقاوم و استوار در برابر دنیای شرق و غرب از «استقلال، آزادی و جمهوری اسلامی» ، محافظت می‌کنند. ان شاءالله ۲۲ بهمن امسال همانند سالهای گذشته مردم شهید پرور و ولایت مدار شهرستان دزفول همپای دیگر شهرهای استان خوزستان و مردم بصیر کشورمان به عنوان صاحبان اصلی این انقلاب می آئیم تا در کنار یکدیگر در راهپیمایی باشکوه ۲۲ بهمن‌ ماه شرکت نماییم و با حضورمان پیام وحدت و همدلی‌ را برای جهانیان به نمایش بگذاریم و ولایتمداری و بصیرت مان را به همه جهانیان ثابت کنیم. 🔰مراسم گرامیداشت یوم الله ۲۲ بهمن همزمان با سراسر کشور ساعت ۹ صبح از آستانه متبرکه سبزقبا(ع) به سمت گلزار شهدای شهیدآباد دزفول ✅روابط عمومی قرارگاه جهادی، فرهنگی سفیران ایثار شهرستان دزفول 📌شادی ارواح طیبه کلیه شهدا ، خاصه شهدای انقلاب صلوات 👈 شماره روابط عمومی (۰۹۱۰۶۴۸۹۰۰۱) جهت ارائه هر گونه نظر و پیشنهاد 📌کانال ایتا@gharagahsafiraniesar 📌کانال سروش https://splus.ir/safiraneisar ◀️# قرارگاه _جهادی _فرهنگی _سفیران _ایثار _شهرستان _دزفول_۲۲__ بهمن_
🔴 دختر ایران ۰۰۰ داستان دنباله دار من و خاطرات جنگ قسمت دویست و دهم ۰۰۰ وای به روزی که بگندد نَمک ، این شعر بعد از سالها هنوز داخل ذهن من باقی مونده مخصوصا" که بعد از انقلاب این شعر رو داخل صفحات اول تمام کتابهای درس آورده بودن و من بارها ُو بارها به معنای این شعر فکر کرده بودم و آلان که دارم این قصه رو واسه شما تعریف میکنم کاملا" معنای اون رو میفهمم ، بعد از زمزمه بابا روح اله سرگرد تنهایی خداحافظی کرد ُو رفت و قرار شد که جناب سرگرد بعدا" توسط سُتوان هم اون چند تا آدرس رو واسش بفرسته و هم زمان جلسه با جناب پرفسور رو بِگه ، من ُو بابا روح اله ُو جناب سرگرد سریع خودمون رو رسوندیم به بیمارستان و تا داخل بخش شدیم جناب پرفسور از دور داد کشید : بابا جناب سرگرد شما کجائید ؟ بابا شما رفتید که دو ساعته برگردید ولی آلان چهار ساعت گذشته ، جناب سرگرد تا اومده جواب بده آقای دکتر فریاد کشید ، پرستارها بیان ُو زودی این پسر قشنگ من ُو ببرن ُو آماده اش کنن که تا حالا هم خیلی دیر شده ، تا من اومدم تکون بخورم دو تا خانم پرستار با یه آقایی که یه برانکارت رو هُل میداد سریع سر رسیدن ُو من رو انداختن روی برانکارد ُو بُرد داخل بخش ُ و بعد از نیم ساعت من داخل اطاق عمل بودم ُو چند نفر دورم رو گرفته بودن وقتی به سمت راستم نگاه کردم دیدم یه پنجره شیشه ایی بزرگ دیده میشه و وقتی خوب دقت کردم متوجه شدم که چند نفر با همون لباسهای سبزی که جناب دکتر ُو پرستار داخل اطاق من پوشیده بودن داخل اون اطاق هم حضور دارن واسه همین گوشهام تیز کردم تا ببینم اونا چی دارن به هم میگن ، اولین حرفی که شنیدم این بود : بَدَن این دختر قشنگ چرا انقدر نهیف ُ و لاغره ؟ یکی از پرستارها جواب داد : آخه اینطور که من متوجه شدم مدتی اسیر بوده ، یکی دیگه که انگار بدجوری جا خورده بود پرسید : چی ؟ نگو تو رو خدا ، اسیر بوده ؟ اسیر کِی واسه چی کجا ؟ آخه چرا ؟ نفر اول که انگار تازه چشمش به زخم بخیه جوش خورده پهلوی آبجی زینب افتاده بود یه هو داد کشید : ای وای خاک بر سرم این زخم چیه دیگه ؟ کِی پهلوی این گل یاس رو اینجوری شکافته ؟ کِی این بلا رو سر این عروسک خوشگل آورده ؟ اون پرستار این رو گفت ُ و زد زیر گریه ، از سکوت آبجی زینب مشخص بود که یا خوابه و یا اینکه قبل از من بیهوشش کردن ، پرستار دوم از گریه پرستار اول گریه اش گرفت ُ و گفت : الهی دستتون بشکنه که اینطور پهلوی این دختر بچه قشنگ رو شکستید ، تو رو خدا ببین چقدر اطرافش کَبود شده ، نفر سوم که بُغض کرده بود پرسید : خانم دکتر ؟ به نظر شما این زخم بیش از یک بار بخیه نشده ؟ آخه هنوز بعضی از نخ بخیه ها کشیده نشده ، خانم دکتر یه کمی سکوت کرد ُ و بعدش گفت : چرا ، اینطور که مشخصه یکی سعی کرده این زخم رو که بدجوری دوخته شده بوده رو از نو بخیه کنه ولی از نوع بخیه زدنش معلومه که خیلی وارد نبوده و نتونسته کار عالی دربیاره ، تا صحبت خانم دکتر تموم شد یه هو صدای باز شدن درب اطاق عمل بلند شد ُ و یکی از پرستارها خندید ُ و گفت : اِ ِ سلام خانم دکتر ؟ الهی قربونتون برم شما کِی اومدی ؟ چه کسی به شما اطلاع داد ، یه دفعه من صدای خاله مهری رو شنیدم که جواب داد : سلام دکتر ؟ سلام زهرا جون ؟ سلام خانم مددی راستی مگه شما بازنشسته نشدی ؟ پس آلان اینجا چیکار میکنی ؟ خانم مددی که از صداش مشخص بود که سن ُ و سالی ازش گذشته جواب داد : چرا عزیزم ؟ بازنشسته شدم ُ و قراره این آخرین عمل من باشه ، خانم دکتر اولی گفت : خوبی مهری جون ؟ حتما" خوده پرفسور باهات تماس گرفته مگه نه ؟ آخه خُوب شما شاگرد ممتاز کلاس پرفسور هستی ُ و خُوب دیگه یه جورایی نور چشمی حساب میشی خواهر ؟ خاله مهری زد زیر خنده ُ و گفت : آره استاد زنگ زد ُ و گفت که من بیام ولی ببینم رویا جون ؟ تو چرا چشمات قرمزه شده گریه کردی ؟ اتفاقی افتاده ؟ خانم دکتر یا همون رویا جون جواب داد : آره یعنی نه اتفاقی که نیوفتاده فقط چشمم افتاد به بَدَن کبود این خانم خوشگله ُ و تا این زخم رو روی پهلوش دیدم نتونستم خودم رو نگه دارم ُ و گریه ام گرفت ، پرستار مُسن پرسید : ببینم مهری جون تو این دختر بچه رو میشناسی ؟ خاله مهری یه کمی سکوت کرد ُ و گفت : بله میشناسم خیلی خوبم میشناسم بهتر از خودم ، خانم دکتر پرسید : چطوری نکنه فامیل ُ و آشنای شماست ؟ آخه جناب پرفسور خیلی هواش رو داره ُ و خیلی سفارشش رو به ما کرده ، پرستار دوم پرید وسط حرف خانم دکتر ُ و گفت : آره خانم دکتر ؟ جناب پرفسور انقدر سفت ُ و سخت از ما خواست که مراقب این بچه باشیم که ما فکر کردیم دختر خودشه ، خاله مهری یه آهی کشید ُ و گفت : بله حق با شماست ، این خانم خوشگله که اینطور معصومانه روی تخت خوابیده در اصل دختر تک تک ماست ، این دختر نازنین اسمش زینب خانمه ُ و دختر ایرانه ، پرستار دومیه که به نظر میرسید آدم ساده ایی باشه پدسید : اِ ِ چه خوب ۰۰۰ ادامه دارد ، حسن عبدی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
࿐᪥•💞💞•᪥࿐ @Family_literacy ࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐ 🌺با قدم یار.... 🌺اومده بهار.... 🌸فرخنده میلاد پرسرور اباعبدالله الحسین عليه‌السلام را خدمت امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف و تمام عاشقان ایشان تبریک و تهنیت عرض می کنیم. ✍رحمن زنگنه 🌹🌹
مینویسم عشق ۰۰۰ برای عشقم عباس علیه السلام مینویسم عشق میخواند یل ام البنین عباس مینویسم یاس میخواند گُل ِ دُردانه احساس مینویسم دل میخواند دل هر دلبری عباس مینویسم سوز میخواند برادر یکه و تنهاست مینویسم آب میخواند فدای ناله آن گوهر ناب مینویسم مرد میخواند عَلَم همواره پابرجاست مینویسم اشک میخواند فدای جوشش مشک مینویسم گریه میخواند میانه علقمه غوغاست مینویسم تشنه میخواند شده غرق آبه ی دشنه مینویسم ماه میخواند قمر چون دیده باباست مینویسم واهمه میخواند از ماهَم میان علقمه مینویسم تیر میخواند سفیر بُردن جان هاست مینویسم دست میخواند جدا کرد تیغ سرمست مینویسم باغ میخواند امید غنچه ی گلهاست مینویسم چَشم میخواند رُبود آن تیر با خَشم مینویسم نیزه میخواند فرو در سینه مولاست مینویسم گُرز میخواند شکست پیشانی آلاله رُز مینویسم زِین میخواند که افتاده از آن بالاست مینویسم اربن اربا گشته ، عباسم گُل ِپرپر میخواند که ماه هاشمی چونان علی(ع) آقاست مینویسم عشق میخوانم یل ام البنین عباس مینویسم یاس میخوانم گُل ِ دُردانه احساس حسن عبدی بوتراب
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 ❁﷽❁ عشق یعنی نام زیبای                    عشق یعنی نوکری پای                    عشق یعنی سرورت باشد                   عشق یعنی دم به دم گویی                    عشق یعنی روز و شب       با ذکر حق زیرلب گویی حسینم یا حسینم               🌤 ✋❤️ 🍏🍏🍏🍏🍏🍏🍏🍏🍏 اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَبا عَبْدِ اللَّهِ وَ عَلَى الْاَرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِنائکَ عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَالنَّهارُ وَ لا جَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَعلی اولاد الحسین و عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ 💡💡💡💡💡💡💡💡💡
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞نماآوا|سَيِّدُ السّاجِدین 🌀همخوانی استدیویی عربی و فارسی در مدح حضرت امام سجاد علیه السلام 🎊به مناسبت ولادت با سعادت حضرت زین العابدین علیه السلام 📌جدیدترین اثر: 💠گروه تواشیح بین المللی تسنیم💠 🔸تهيه شده در: 🎙استدیو تسنیم اصفهان 📺مشاهده و دریافت نسخه باکیفیت: 🌐 aparat.com/v/0u9mP 📲 @tasnim_esf
با یک گلم بهاره ............‌‌‌‌‌.... برای میلاد امام زمان (عجل الله تعالی فرجَ) با یک ، گلم بهاره دلم ، چو لاله زاره همه گلای عالَم تُو ، اَبروی نگاره (گل اومده دوباره ، دلم بنفشه زاره) از آسمون ، ستاره گل رو ما ، می باره الاله ها می خونن یار اومده ، بهاره (گل اومده دوباره ، دلم بنفشه زاره) عالَم شده نظاره وقت طلوع یاره چیده ملائکِ حق راهش ، بنفشه زاره گل اومده ۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰ گل اومده ، بهاره وقت نگاه ، یاره خدا کُنه که مولا به ما کُنه نظاره گل اومده۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰ راه حسودا ، تاره تو چشمشون یه خاره کِساده بازرشون تعطیلِ کار و باره گل اومده۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰ گل اومده ، بهاره بارون گل می باره باغ علی(ع) و زهرا(س) غرق شکوفه زاره گل اومده۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰ نرجس داره می یاره یه گُل پسر ، بهاره مهدی صاحب زمان خورشید لاله زاره گل اومده۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰ نرگس و یاس و ریحون تو باغمون ، فراوون از قدمِ مهدی مون جشن توی آسمون گل اومده۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰ فرشته ها می دونن کف می زنن ، می خونن از آسمون تا زمین هله هله کن ، می مونن گل اومده۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰ خدا خدا بهاره دلا بنفشه زاره کار تموم مردم شادی و شور و حاله گل اومده۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰ به هر گُذر بریزید گلهای پاره پاره یوسف پاک زهرا(س) پا روی خاک نزاره گل اومده۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰ گل اومده بهاره کوچه شکوفه زاره مهدی صاحب زمون(عج) همیشه عشق و یاره (گل اومده دوباره ، دلم بنفشه زاره) (دلم بنفشه زاره) برای میلاد نور ، مهدی صاحب زمان(عج) حسن عبدی ، بوتراب
🔴 ترسو ۰۰۰ داستان دنباله دار من و خاطرات جنگ قسمت دویست و سی و سوم ۰۰۰ بلافاصله دستش رو چرخوند به سمت جناب سرگرد ُ و پرسید : تو رو خدا جناب سرگرد ؟ شوما بگو داشم ؟ آخه این دو تا شبیه هم هستن ؟ جناب سرگرد اول ظُل زد به اون عکس صندوقچه داخل دست عمو جقله ُ و بعدش یه نگاهی به اون علامت خالکوبی روی دست عمو جقله کرد ُ و بعد یه کمی مکث جواب داد : بله اینا دو تا خیلی شبیه هم هستن ، عمو جقله تا اومد به حرف جناب سرگرد اعتراض کنه من گفتم : ببین عمو جلیل ؟ عکس قلبی که شما روی دستت خالکوبی کردی اولش از وسط پاره نبوده و اون کلمه مادر داخلش هم بین حروف ما و درش فاصله نداشته اما اون بریدگی وسط اون قلب که من نمیدونم جای بُریدگی تیزی یه چاقو ضامندار یا جای بُریدگی یه قمه اس یا خود شما اون رو به این شکل درآوردی باعث شده که هم اون قلب خالکوبی شده از وسط پاره بشه و هم یه فاصله بین کلمه مادر وسط قلب بیوفته و همین دلیل شباهت زیاد این دو تا تصویر به هم هستش و اون مرتاض هندی و اون مترجم الکی هم با دیدن تصویر خالکوبی روی دست شما به این نتیجه رسیدن که شما یه طرف قضیه باز شدن اون صندوقچه هستی واسه همین برای اینکه بتونن رَمز شکستن طلسم اون صندوقچه رو پیدا کن هم شما رو آزاد کردن و هم همه جا شما رو تعقیب میکنن تا سر بزنگاه شما رو بگیرن ، یه هو جناب سروان پرسید : چی تعقیب میکنن ؟ یعنی محمدحسن جان ؟ شما میخای بگی که اونا همه جا آقا جلیل رو تحت نظر دارن ؟ من جواب دادم : بله جناب سروان ؟ خاله مهری با عجله پرسید : محمدحسن جان ؟ یعنی تو میخای بگی که اون نوچه های ملکه ُ و سیندرلا آلان اینجا هم هستن ُ و دارن ما رو می بینن ؟ من جواب دادم : من نسبت به اینکه اون سیندرلا خانم همه چیز این صندوقچه رو به ملکه گفته باشه شَک دارم ، ولی مطمئن هستم که اون چند تا نوچه خاص سیندرلا همه جا دنبال عمو جلیل بودن و آلان این اطراف هم هستن ، همین موقع صدای ضربه به درب اطاق اومد ُ و یه نفر با یه تِی ُ و جارو ُ و یه سطل وارد شد ُ و گفت : ببخشید وقت نظافت اطاق رسیده اجازه میدید نظافت کنم ؟ جناب سرگرد سریع جواب داد : نه عمو جون ؟ آلان نه لطفا" یه نیم ساعت دیگه تشریف بیار ، اون مرد نظافتچی یه نگاه عمیقی به عمو جقله کرد ُ و گفت : چَشم به روی چشم جناب سرگرد من میرم‌ ُ و یه نیم ساعت دیگه میام ، تا اون مرد نظافتچی از از اطاق خارج شد عمو جقله گفت : قیافه این یارو چقدر واسه من آشنا بود ، بابا روح اله جواب داد : خوب باید هم آشنا باشه این بابا نظافتچی این بیمارستانه و من امروز او رو چند بار دیدم ، من خندیدم ُ و‌ گفتم : عمو جلیل شما این نظافتچی رو نشناختی ؟ عمو جقله جواب داد : نه من که چیزی حالیم نشد ، من بلافاصله رو کردم به سمت جناب سرگرد ُ و پرسیدم : عمو کوری ؟ شما هم این نظافتچی رو نشناختی ؟ جناب سرگرد که تعجب کرده بود که چرا من عمو کوری صداش میزنم جواب داد : نه منم نشناختم‌ ، من خندیدم ُ و گفتم : این همون نوچه ایی که اون روز که ما رفته بودیم قلعه سیندرلا جلوی درب قلعه جلوی ما رو گرفت ُ و به شما گفت : اِ ِ شما ‌که این بچه سرتق رو دوباره برگردوندید ، جناب سرگرد که تازه دوزاریش افتاده بود با تعجب پرسید : ولی محمدحسن جان ؟ اون یارو که ماسک زده بود ُ و صورتش دیده نمیشد آخه تو از کجا تونستی او رو بشناسی ، عمو جقله هم در تائید حرف جناب سرگرد گفت : آره بچه ؟ چطوری شناختی ؟ من خندیدم ُ و گفتم : بله درسته ما صورت او رو کامل ندیدیم ولی شما به دست چپش دقت نکردید چون دست چپش سوخته بود ُ و انگشتهای دست چپش به هم چسبیده بودن ، همین موقع جناب پرفسور خندید ُ و گفت : آفرین پسرم تو درست میگی چون ما داخل این بیمارستان هیچ وقت اجازه نمیدیم کسی با این شرایط بدنی استخدام بشه واسه خود ِمن هم تعجب آور بود که این آقا چطوری شده نظافتچی اینجا ، با شنیدن این حرفها جناب سروان فوری خواست بره دنبال اون مرد نظافتچی که جناب سرگرد جلوش رو گرفت ُ و گفت : نه رضا جان ؟ این کار رو نکن چون در اون صورت سیندرلا میفهمه که آقا جلیل فهمیده که مراقبش هستن ُ و اون موقع همه نقشه ما خراب میشه ، مهم اینه که ما متوجه شدیم که سیندرلا همه جا ما رو تحت نظر داره پس باید از حالا نوع بازیمون رو عوض کنیم یعنی هم‌ ما و هم آقا جلیل باید یه جور دیگه با سیندرلا بازی کنیم ، جناب سروان پرسید : منظورت چیه محمدهادی ؟ کار داره به جای خطرناکش میرسه ، یه هو عمو جقله پرید وسط حرف ُ و گفت : آخه آقا رضا شما چرا انقدر میترسی داشم ؟ من مدتهاست که داخل این گروه ها ُ و دسته ها هستم ، انقدری که اینا نشون میدن قدرتی ندارن که من ُ و شما ازشون بترسیم ، جناب سروان یه نیش خندی زد ُ و رو کرد به ما ُ و با اشاره به عمو جقله گفت : بَه آقا رو باش ؟ گفتی قدرت ُ و ترسی ندارن ؟ هم اینایی که جنابعالی میگی هیچ قدرتی ندارن ُ و ما نباید ازشون بترسیم ۰۰۰ ادامه دارد ، حسن عبدی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴 همایش ❗️ 🔹 نقد مصوبه اخیر شورای عالی فضای مجازی درباره سکوهای خارجی 🎙 با سخنرانی اساتید حوزه و دانشگاه محورهای همایش در رابطه با مصوبه: ۱. تعارض با فقه، قانون اساسي و دیدگاه‌های رهبری؛ ۲. قانون‌مند کردن اشغال سایبری و نفی استقلال کشور؛ ۳. حراج داده‌های ملی و سلطه اطلاعاتی دشمن؛ ۴. تخریب بنیان‌های خانواده و فروپاشی فرهنگی؛ ۵. رسمیت‌بخشی به قتلگاه مجازی؛ ۶. تعطیلی (بتن‌ریزی) بخش راهبردی از صنعت ICT؛ ۷. سرخوردگی نخبگان ICT و آینده تاریک این صنعت؛ ۸. افزایش هزینه ترافیک و خروج ارز از کشور ⏰ پنج شنبه ۱۷ اسفند، ۸:۳۰ - ۱۲ 🏢 قم، بلوار جمهوری اسلامی، نبش کوچه ۶، سالن کوثر سازمان تبلیغات اسلامی. ▫️▫️▫️ 🔘درگاه‌ پخش زنده https://www.aparat.com/Fvtt_ir/live
🔹دکتر آقامیری رئیس مرکز ملی فضای مجازی به صورت سرزده در همایش حضور پیدا کرد. 🔹وی سخنان کوتاهی ایراد کرد که با انتقادات جدی و اعتراض شدید شرکت کنندگان نسبت به مصوبه اخیر شورای عالی همراه و همایش دقایقی با اختلال مواجه شد. 🔹از دکتر آقامیری سوال شد آیا در تدوین مصوبه مزبور، مراکز دانشگاهی و حوزوی مرتبط با فضای مجازی مورد مشورت قرار گرفته‌اند؟ وی بدین سوال پاسخی نداد❗️ 🔹کارشناسان همایش، مسئولان مرکز ملی را به درباره این مصوبه دعوت کردند. باماهمراه باشید با تازه‌ترین ها👇 📲به تنها کانال جامع تحلیلی، آموزشی و تخصصی خانواده و سواد رسانه‌ای بپیوندید 👇 @Family_literacy https://eitaa.com/Family_literacy