دختر هستید. در روستا زندگی میکنید. خوش بر و رو هم هستید. خب. که چی؟ دارید گوسپندان را به چرا میبرید. یکی از چوپانها خیلی جوان برازنده ای است. بسیار خب. نامش ارسلان است. قد بلند. سینه ستبر. چهار شانه.
ارسلان گوسپندانش را به شما سپرده. خودش رفته تا یکی از پسران خان ده بالا را ادب کند.
شما در ذهنتان یک خانه در کنار جاده ده ساختهاید و در کنار ارسلان دارید زندگی میکنید.
خیلی هم عالی. طرفهای غروب با نگرانی به سمت ده بر میگردید. جنازه ارسلان روی اسبش انداخته شده و در گرگ و میش غروب به سمت ده میرود. مردم دور اسب را گرفتهاند. پسر خان تفنگش را با افتخار بالا گرفته. بذر کینه در سینه شما کاشته میشود. یک هفته فرصت دارید نقشه ای برای انتقام بکشید. هفته بعد پسر خان به فرنگ بر میگردد.
#تمرین195