؟ چرا می نویسم؟ یا به بیان بهتر چرا نوشتن کرده ام؟ بنظرم همه باید بنویسند... باید دستها را به نوشتن عادت داد همان گونه که چشمها را به خواندن! و این هردو ریشه در اندیشه دارند و هم موجب بالیدن آنند... حضرت آقا امروز بر خواندن تکیه دارند و دغدغه و اندوه بی کتابی مان را! و ای بسا روزی که به فضل خدا، اعظم ملت، این راه را طی نمایند، ایشان بر نگارش و آفرینش هرچه بیشتر و بهترمان بخوانند! کما اینکه سابقون این مسیر منیر، خوانده شده اند و لبیک گویان، نه فقط کمر به خلق باغهای رنگارنگ واژگان که به غرس نهال های پرثمر و واژه آفرین بسته اند...! آری باید نوشت... نوشتن، غوّاصی در دریای واژگان است و نویسنده، غوّاص صیّادی است که روزان و شبان را در اعماق این بحر بیکران غوطه میزند؛ بی خستگی و یا دلزدگی! لکن آنچه ساحل نشینان از او می بینند، تنها درّ و گوهرهایی است که گاه گاه از دل آب، بیرون شده بر دستان او جلوه گری می کنند... بی شک نظاره گران، گواراترین لذّت و اوج سعادت او را، کشف و تصاحب این دُرَر باشکوه و رخشان دانسته، بسا که به او رشک می برند! لیک آنچه از او نمی بینند و نمی دانند، رشک برانگیز و دل انگیز تر است! که لوءلوء و مرجان را توان به سیم و زر اندوخت و هنر غوص و صیدش را هرگز نتوان...!