او در خود میشکست تا قدش به خدایش برسد ...
گفتند کلیپی ببینید از نماز خواندنش .
و امروز من دیدم ،در ظاهر نماز بود اما باطنا خشوع بودُ خضوع .
آنقدر در برابر معبودش در خود فرورفته بود و سردر گریبان داشت که به کودک کلاس اولی میماند که برای اولین بار رودروی معلمش مینشنید و در خود مچاله میشود که مچالگیاش نه از سر ترس بود بلکه تماما از سر شوق بود و ادب.
آنقدر در حال خود غرق شده بود که به قول سعدی ؛«همان صاحبدل سر به جیب مراقبت فرو برده و در بحر مکاشفت مستغرق شده ای بود که بوی گل چنان مستش کرده بود که جز معبود هیچکس را نمی دید .
در این کلیپ میدیدم که به هنگام قنوت دستانش را بالای پیشانی میبرد و سر به زیر با خدای خود نجوا میکند ، دُرست همچون نیازمندی که از بی نیاز در خواستی داشته باشد...
همچون گنه کاری که از معبودش طلب عفو داشته باشد ...
و برای من انسانِ ظاهربین ، حقیقتا زیباترین قسمت نمازش، قنوتش بود.
این همه خلوص مرا به تفکر واداشت ،خلوصی که حتی در ظاهر نمازش پدیدار بود.چه برسد به باطنش ، به آن حال معنویش و بهآن در خود شکستن های پی در پی اش .
اری؛
فرق دارد جلوی چه کسی "در خود شکستن .
فرق دارد جلوی معبود ،''چه کسی بودن''
او کسی شده بود که در پیشگاه معبودش بارها در خود میشکست تا قدش به خدایش، برسد.
و بی شک شرط رسیدن به خدا ، در خودشکستن بود.
و او این را خوب میدانست....
پ.ن
هرچند ،هرچه گفتم از دید یک انسان ظاهربین پر مدعا بود و مارا به خلوت عارفانه آنها هیچ راهی نیست ...
چ خوش گفت سعدی :
که ما مدعیان در طلبش بی خبرانیم
کان را که خبر شد خبری باز نیامد.
#تمرین111
#خزان