تلخ و بی صدا رد شد آسمان و پاییزش رد شد و به جانش ریخت درد شک بر انگیزش دید چیزی از دردش کم نمیکند دیگر شکوه های جانسوز و گریه های یکریزش از همان حباب غم خیره شد به ماه آن شب مسجدت پناهش شد نام تو همه چیزش گریه اش که بند آمد چید و دسته کرد آرام شاخه های نرگس را عاشقانه برمیزش با قلم نوشت افسوس دوری از تو ویرانی است نامه اش خراش افتاد از مداد نوک تیزش جمعه‌ی بدون تو غیر غم چه خواهد بود ؟ میکشد مرا آخر شادی غم انگیزش