به سوزنی زِ رهِ شِکوه گفت پیرهنی... ببین زِ جورِ تو ما را چه زخم ها به تَن است...{پروین اعتصامی}... یه وقتی یک پیراهنی سفره ی دلش را برابر سوزنی باز کرد و: شِکوه، شکایت که یه نگاهی به ما بینداز. جایی از ما هست که جای نیش و زخم تویِ سوزن نباشه؟! خوش انصاف تو که ما رو سوراخ سوراخ کردی...میدونی سوزن چی گفت؟! گفت: ندیده زحمتِ سوزن کدام پیرهن است؟! یک پیراهن، دوتام نه، یکی تو عالَم پیداکن که بدون زخم ونیشِ سوزن ها، پیراهن شده باشه... وانگهی، چرا گله از من؟! برو پیش خیّاط ... به او بگو چرا؟! ولی قبل از اینکه به پیش خیّاط بری، از من بشنو: هر آن قُماش که از سوزنی جفا نکِشد... عَبَس در آرزوی همنشینیِ بدن است... هر قُماشی، هر پارچه ای که حاضر نباشه زخم و نیش ما سوزن ها رو تحمّل کنه، بیجا میکنه که بخواد آرزوی همنشینی با یوسف رو داشته باشه...(ادامه دارد...) 💜🦋💜🦋 «از بیانات استاد رنجبر عزیز در تفسیر سوره صفحه 66» تفسیر با مثال های شیرین در کانال: 🍀 نغمه آسمانی☘👇👇 @naghmehasemani