🔽 اسلام سیاسی، جمهوری اسلامی، و مشکلات امروز ما / بخش نهم: جمهوری اسلامی
🔺 در
قسمت قبل گفتیم که اسلام برای پرسشهای بنیادین سیاسی و اجتماعی پاسخهای واقعی را ارائه میدهد. در این قسمت اما به جمهوری اسلامی میپردازیم. بهراستی جمهوری اسلامی چیست و چه بهرهای از «واقعیت» و «اسلام سیاسی» دارد؟ با شناخت درست جمهوری اسلامی میتوانیم یک قدم به یافتن منشا وضع نابسامان موجود (البته بر فرض نابسامانبودنش!) نزدیکتر شویم، چراکه مشکلات حال حاضر در بستر جمهوری اسلامی محققشده و جهت تحلیل پیشنی لازم است به شناخت دقیقی از جمهوری اسلامی بپردازیم.
🔲 جمهوری اسلامی خلاصه میشود در قانون اساسی. قانون اساسی ما بیانگر تمام آن چیزی است که از جمهوری اسلامی سراغداریم. چیستی، آرمانها، تئوریهای بنیادین و راهکارهای اساسی برای تحقق اهداف، همگی در قانون اساسی آمدهاست. نویسندگان قانون اساسی، همگان از اسلامشناسان بنام بودهاند و پرسشهایی که در قسمتهای گذشته مطرح کردیم را پاسخگفته، و در متن قانون اساسی اشراب کردهاند. قانون اساسی بر اساس واقعیات دینی نوشتهشده و انعکاسدهندۀ روش حکومتداری بر اساس آن واقعیات است. البته متن این قانون، ساختۀ دست بشر است و همچون هر مصنوع بشری دیگر، امکان خطا در آن میرود، اما اصول و بنیانهای اساسی قانون، همگی مستفاد از اسلام و تماما قابل دفاع است.
⁉️ اما چهچیزی موجب مشکلات فعلی کشور شدهاست؟ اغلب ما با این مسئله مواجهشدهایم که جناحهای مختلف با تفکرات مختلف بر سر کار آمدهاند، اما به قول معروف «الذینَ و الذینَ، روز به روز بدتر از اینَه»!! باری با شعار سازندگی وارد شدند، باری با شعار آزادی، باری با شعار عدالت، باری با شعار اعتدال، و باری با شعار فسادستیزی. اما چرا همۀ این دولتها و مجالس با تمام اختلافات فکری و شخصیتی و عملی خود، نتوانستند مشکلات را حلکنند؟ چرا بسیاری از این افراد پس از دورۀ مسئولیت خود گله میکنند که نتوانستیم کاری کنیم و نگذاشتند و اینگونه سخنها را مطرح میکنند؟
آنگاه برای پاسخ به این مسئله، بهدنبال ریشۀ مشکلات میگردیم؛ ریشهای که در تمام دولتها و مجالس ثابت است و اوست که سیاستگذاری اصلی را خصوصا در حوزۀ اقتصاد در دست دارد.
دربارۀ مصادیق این ریشه نیز بین مردم اختلافنظر وجوددارد. برخی همدستی پشتپردۀ اصولگرا و اصلاحطلب را عامل یکسانی سیاستهای اقتصادی میدانند، برخی رهبری و شورای نگهبان و سپاه را، و برخی مسائلی دیگر را. در ریشهیابی این مسائل نیز تحلیلهای گوناگونی مطرح میشود که عام و خاص را درگیر میکند. باری شعار میدهند «اصلاحطلب اصولگرا دیگه تمومه ماجرا» و باری شعار میدهند که «مرگ بر دیکتاتور» و «مرگ بر اصل ولایت فقیه». فرقی ندارد کسی که این شعار را تدوینکرده واقعا بهدنبال مبارزه با منشا مشکلات بودهباشد یا نه، اما این شعارها به مزاق بسیاری از مردم خوشآمده؛ زیرا که برایشان منشا مشکلات را مشخص میکند؛ باری گویند مشکل از همدستی جریانات با هم است، و باری گویند مشکل از رهبری و ولایت فقیه و ارکان ثابت نظام است. بالاخره مشکلات کشور که با آمدوشد جریانات مختلف، همچنان بعد از 44 سال باقی است، باید از جایی آببخورد؛ آنجا کجاست که دولتی میرود و دولت دیگر می آید، اما او نمیرود و نمیآید؟ نکند دولتها صرفا در ظاهر فرقداشتند؟ یا اینکه اصل ولایت فقیه و یا شخص ولی فقیه (بدون ذرهای تعارف!!) باعث آن هستند؟!
👈 اما آیا این تحلیل صحیحی است؟ حداقل میتوان گفت که اصل ولایت فقیه، مستفاد از دین است و یکی از واقعیاتی است که دین آن را مطرحنموده و قانون اساسی نیز آن را آوردهاست.
اما آیا شخص ولی فقیه باعث مشکل است؟ یا اینکه جناحها توافقات پشتپرده دارند؟ یا اینکه اصلا همۀ ما سر کاریم! و مشکل کلا از جایی دیگر است؟
در قسمتهای بعد همراه ما باشید.
______________
@Aagahaneh