سلام، روز بسیار تلخی بود زمانی که مادرم را از دست داده بودم، عصر آن روز که شام غریبان محسوب می شد، یکی از خانمهای مُسِنِّ فامیل برگشت و به من گفت: فلانی، بیا امشب برای مادرت قرآن بخوانیم که او بسیار نیازمند آن است. من با بی میلی، به ظاهر حرفشان را قبول کردم، اما، چرا گفتم: با بی میلی؟ برای اینکه من، قبل از انقلاب دیپلمم را گرفتم و درطول این دوازده سال فقط یک سال درس قرآن داشتیم و آن هم قرآنِ بدون آموزش صحیح قبلی آن، و فقط روخوانی، خلاصه بگویم که اصلا قرآن خواندن بلد نبودم. وقتی آن خانم به من گفت: شما شروع کن به خواندن، گفتم : نه، شما بخوانید و من هم زمزمه کنم. ایشان شروع کرد و من هم می خواندم ولی فقط خودم می فهمیدم که چقدر غلط دارم. قرآن تمام شد، ولی در درون من غوغایی به پا شد و خیلی دلم شکست، خورد شدم، خیلی از خودم بدم آمد، در درونم به خودم بد و بیراه می گفتم که: خاک بر سرت این همه مادر برایت زحمت کشید و گذاشت دوازده سال درس خواندی، حالا که او از دنیا رفته و به تو نیاز دارد نمی توانی حتی یک سوره کوچک را برایش بخوانی😔 خلاصه کسی آن شب نفهمید که در دل من چه گذشت، فکر کنم شاید دو سه ماه از این حادثه گذشته بود و من با واسطه یکی از دوستانم با یک خانم مؤمنه ای آشنا شدم و ضمن حرفهایی که با هم می زدیم برای اولین بار این حادثه را برای ایشان بیان کردم. ایشان بدون مکث گفت: آیا دوست داری قرآن یادت بدهم؟ گفتم: بله، حتماً😍 ایشان برنامه ریزی کرد که دوشنبه هر هفته در منزل یکی از ما سه نفر کلاس سه نفره برگزار بشود، و در حالیکه بچه هایمان باهم بازی می کردند، ما هم سوره بقره را شروع کردیم، دقیق یادم نیست که چه مدت طول کشید تا روخوانی سوره بقره را تمام کردیم، تا اینکه برای ایشان، سفری خارجه پیش آمد، ولی موقع رفتن به ما توصیه کردند که حتماً قرآن را ادامه بدهید که دیگر خواندن بقیه قرآن برایتان آسان خواهد بود. من این وضع را همینطور ادامه دادم تا اینکه علاوه بر روخوانی قرآن، شروع به خواندن تفسیر و درس عربی کردم، هر چه جلوتر می رفتم تشنگی من به یاد گیری بیشتر و بیشتر می شد. از آن تاریخ تا کنون به حول و قوه الهی حداقل سی سال است که بطور رسمی و غیررسمی مشغول خواندن و نوشتن هستم گرچه آنچه باید می شدم، نشدم ولی بگویم که لذت تحصیل علوم و معارف برایم، لذیذترین لذتهاست ، الحمدلله🙏🏻 آری این کلاس، شروع بسیار مبارکی بود که خداوند به وسیله آن خانم، دست مرا گرفت. 🌺نمونه شماره43 مسابقه ⭕برای مشاهده سایر خاطرات روی هشتگ👈 بزنید. 🆔️@aamerin_ir