#تاوان_گناهش ۴
یکم فکر کرد و منم گوشیو زده بودم روی بلند گو گفتم پسرم دنبال زندانی؟ یا دادگاه پاسگاه؟ چون شوهر گلاره عاشق گلاره هست، ی دفعه گفت خاله من دروغ گفتم میخواستم زندگیشون بهم بریزه دلم خنک بشه با خودم گفتم شاید گلاره طلاق بگیره بیاد زن من بشه توروخدا نذار شکایت کنه و منم دیکه کاریشون ندارم، وقتی قطع کرد خیره شدم با بیژن با شرمندگی نگاهم کرد و گفت من ی مرد هستم درسته گلاره بیگناه بود ولی حساب غیرت منم بکنید بهش گفتم اگر گلاره هم کاری کرده بود بازم حق نداشتی با من بد حرف بزنی، هر چی به گلاره التماس کرد برگردیم سرزندگیمون گلاره گفت من نمیام و دست از سرم بردار بیژن خیلی اصرار کرد ولی گلاره نرفت بالاخره بیژن رفت خونه و گفت فردا میاد دنبال گلاره
به گلاره گفتم برگرد سر زندگیت گفت مردی که به حرف زنش اعتماد نداره ولی به حرف پسر غریبه اعتماد داره بدرد زندگی نمیخوره مامان، بیژن بارها و بارها اومد دنیال گلاره...
ادامه دارد
کپی حرام