۵ بهش گفتم لابد ضعیف شدی بیا خودم میبرمت ازمایش و دکتر قبول نکرد و مدتی بعد فوت شد. بعدا هم که گویا چند تا جوون از لاتهای یه محله ی دیگه اوازه ی داییم رو میشنون و میفهمن ادم خسیس و پول جمع کنیه و پسر و زنش مردند و تنها زندگی میکنه . به طمع پیدا کردن پولاش یشب میان خونه ش اما هرچی میگردند نه پول و جواهری پیدا میکنن و نه گاو صندوق. اینقدر میزننش تا بگه اما دایی چیزی نمیگفته تا اینکه بعد از کلی شکنجه شب سوم جای گاوصندوقش رو فاش میکنه. وقتی درش رو باز میکنند میبینند توش چیزی نبوده.اینارو دزدا تو پاسگاه تعریف کرده بودند... مدتی بعد از فوت دایی فهمیدیم دارو ندار دایی به مامانم که تنها بازمانده ش بوده میرسه. اما مامانم قبول نمیکنه و میگه همه رو میدم به نیازمندا...فقط دلم میخواد برم اون وسایلی که واسه مامانم بوده و پسش نمیداده رو بیارم و یادگاری نگه دارم ادامه دارد.. کپی حرام