۱ بابای من خیلی عصبی و بد دهن بود بجز من دوتا برادر و دوتا خواهر دیگه م داشتم همه از دستش عاصی بودیم اون زمانها مدرسه میرفتم و تنها رویام این بود که زودتر ازدواج کنم تا بتونم از جهنمی که بهش میگفتیم خونه فرار کنم بابام خیلی خسیس بود و تمام مولی که در میاورد خرج فساد خودش میکرد مادرمم مدام باهاش دعوا میکرد همیشه در حال شکوندن وسایل خونه و داد و بیداد بودن هر چقدر هم اقوام وساطت کردن که بس کنید نمیکردن بابام دست از فساد اخلاقیش برنمیداشت و دیگه ی چیز علنی شده بود مامانمم میگفت حق نداری زندگی و برای من و بچه ها سخت کنی که به گثافت کاری هات برسی این موضوع پایه ثابت دعواهاشون بود ❌کپی حرام ⛔️