#داستانیبراساسواقعیت
#مردونامرد ۳
پسر عموی پدرم خونمون بود.با بهت نگاه پدرم کردممادرم داشت اشک میریخت پسر عموی پدرم نیش خندی زد و گفت کامل به پدر مادرت گفتم برنامه چیه و تنه ای به پدرم زد درو با صدای وحشتناکی کوبید بهم رفت...نگاه پدرم کرد تا به حرف اومد...._شبنم جان، راستش تو میدونی من بدهکاری زیادی به پسر عموم افشین دارم. چک زیادی ازم داره که نتونستم پولشو جور کنم...خونمون اجاره است وگرنه میفروختم گفته باید تو زنش بشی تا چک ها رو به عنوان مهریه پس بده. دوتا از چک ها به اسم داداشته چهار تاش من. وگرنه خودم به جهنم میخوابیدم زندان.داداشت میدونی که آسم داره همونجا نشستم رو زمین_مگه شما نگفتید که پولشو جور کردی؟؟؟؟