🍃بهشت من و باز هم ابد و دل‌شوره‌های من برای هم‌نشینی با تو تا ابد. و باز هم ابد و این سؤال دردآور: من که در دنیا شایستۀ یک لحظه هم‌نشینی با تو نیستم چگونه خیال تا ابد بودن با تو را در سرم بپرورانم. و باز هم ابد و دست و پازدن‌های من برای دوست شدن تو با من تا ابد. آقا! تو که غیب می‌دانی و امروز و فردا برایت یکی است می‌شود بگویی عاقبتِ دست و پازدن‌هایم به کجا می‌رسد؟ دوستی‌ات نصیبم می‌شود یا نه؟ به کام می‌رسم یا ناکام می‌روم؟ تو جای همۀ را در برزخ و قیامت می‌دانی می‌شود بگویی جای من در آنجا کجاست؟ پیش تو؟ نزدیکِ تو؟ دور از تو؟ کجا آقا؟ من از جهنّم می‌ترسم. هیچ گاه از ته دل به خدا نگفته‌ام که می‌توانم آتش جهنّم را تاب بیاورم امّا داغ دوری را نه ولی آقای من! این را از ته دلم می‌گویم جایی که تو نباشی، برایم جهنّم است و اگر تقدیر من تا ابد با تو بودن نیست یعنی سرنوشتم تا ابد در جهنّم بودن است؟ هیچ گاه نمی‌توانم ابد را بدون تو تصوّر کنم. بیا و لطفی کن و با من باش با من در این دنیا و با من تا ابد. بگذار دلم خوش باشد به بهشتی که وعدۀ خداست. شبت بخیر بهشت من!