«ـ﷽ـ» 💠 علم 🔸در كتاب «» از رحمه الله نقل كرده است كه گفت: به من خبر داد و گفت: آيا مطلب جالب و شگفتى را برايت نقل كنم؟ گفتم: بلى. 🔸گفت: عليه السلام را مشاهده كردم كه بر حضرت عليها السلام وارد شد، همين كه عليها السلام آن حضرت را ديد عرض كرد: 🔹اُدنُ لاُحدّثك بما كان وبما هو كائن وبما لم يكن إلى يوم القيامة حين تقوم الساعة. 🔸نزديك من بيا تا از آنچه در گذشته واقع شده، و از آنچه در آينده واقع خواهد شد و از آنچه تا روز هرگز واقع نمى شود برايت خبر دهم. 🔸 گفت: عليه السلام را ديدم كه با شنيدن اين سخن به عقب برگشت، من هم با او به عقب برگشتم و به همراه او رفتم تا اينكه به محضر صلى الله عليه وآله وسلم وارد شد. صلى الله عليه وآله وسلم فرمود: اى ! نزديك بيا. 🔸 عليه السلام نزديك آمد و نشست، وقتى آرام گرفت صلى الله عليه وآله وسلم به او فرمود: من قضيّه را بگويم يا خودت مى گوئى؟ عليه السلام عرض كرد: سخن گفتن شما اى نيكوتر است. 🔸فرمود: گويا تو را ديدم كه بر عليها السلام وارد شدى و او برايت چنين و چنان گفت و تو برگشتى. 🔸 عليه السلام بعد از شنيدن آن عرض كرد: آيا عليها السلام از ما است؟ فرمود: مگر تو نمى دانى؟ 🔸 عليه السلام خداوند را براى اين كرد. 🔸 گويد: عليه السلام از نزد صلى الله عليه وآله وسلم خارج شد و به طرف خانه عليها السلام روان گرديد، و من به همراه آن حضرت بودم تا به خانه عليها السلام وارد شديم. 🔸 عليها السلام شروع به سخن كرد و گفت: گويا خدمت پدرم صلى الله عليه وآله وسلم رفتى و آنچه به تو گفته بودم براى او نقل كردى؟ 🔸 عليه السلام فرمود: بلى همينطور است كه مى گوئى. 🔸 عليها السلام عرض كرد: بدان اى ! خداوند تبارك و تعالى مرا آفريد و آن همواره تسبيح خدا مى كرد سپس آن را به درختى از درختهاى وديعه نهاد و آن روشن گرديد. 🔸هنگامى كه پدرم داخل گرديد، خداوند به او الهام نمود كه از ميوه آن درخت بچيند و آن را در دهان خود بچرخاند، او چنين كرد و خداوند مرابه صلب پدرم، سپس از او به مادرم منتقل كرد، تا اينكه از او به دنيا آمدم، و من از همان هستم. 🔹أعلم ما كان وما يكون وما لم يكن يا أباالحسن، المؤمن ينظر بنور اللَّه تعالى. 🔸آنچه در گذشته به وقوع پيوسته و در آينده واقع مى شود و آنچه را كه واقع نخواهد شد مى دانم، با خداوندى به حقيقت هر چيز نگاه مى كند. --------------- 📚 عيون المعجزات: ۵۴، بحار الأنوار: ۸/۴۳ ح ۱۱. الله علیها ▶️ @Ahlolbait31357