eitaa logo
اهل البیت علیهم السلام-کریمی
193 دنبال‌کننده
5هزار عکس
566 ویدیو
36 فایل
در این کانال درباره چهارده معصوم علیهم السلام مطالبی را خدمتتان تقدیم میکنیم.
مشاهده در ایتا
دانلود
«ـ﷽ـ» ▫️اثر توسل به وجود مقدس علیه السلام 🔹 بن ياسر نقل مى كند كه: 🔸روزى خدمت مولايم اميرالمؤمنين عليه السلام شرفياب شدم، آن حضرت در چهره من افسردگى و دلتنگى مشاهده كرد از علّت آن سئوال فرمود. 🔹عرض كردم: بدهى دارم و طلبكار آن را مطالبه مى كند. 🔸 عليه السلام به سنگى كه افتاده بود اشاره نمود و فرمود: آن را بردار و بدهى خود را بپرداز. 🔹عرض كردم: اين سنگ كه ارزشى ندارد! 🔸اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود: اُدع اللَّه بي يحوّله لك ذهباً. 🔸خدا را به واسطه من بخوان تا او را برايت به تبديل كند. 🔹عمّار گويد: خدا را به اسم آن حضرت خواندم و سنگ برايم طلا گرديد، 🔸آنگاه به من فرمود: به مقدارى كه احتياج دارى از آن بگير. 🔹عرض كردم: اينكه انعطاف پذير و نرم نيست چگونه نرم مى شود؟!! 🔸فرمود: يا ضعيف اليقين، اُدع اللَّه بي حتّى يلين فانّ باسمي ألان اللَّه الحديد لداود. 🔸اى كم باور ؛ خدا را دوباره به واسطه من بخوان تا نرم گردد، همانا به بركت نام من آهن براى علیه السلام نرم گرديد. 🔹عمّار گويد: خدا را به اسم آن حضرت خواندم و آن نرم شد و به مقدار نياز از آن برداشتم. 🔸سپس فرمود: خدا را به اسم من بخوان تا باقي مانده طلا به شكل اوّل خود يعنى سنگ درآيد. 📚 مدينة المعاجز ( سیدهاشم بحرانی) ج ۱ ، ص ۴۳۱ ، ح ۲۹۱ ... ╭─┅═ঊঈঊঈ═┅─╮ @fazaael110 ╰─┅═ঊঈঊঈ═┅─╯
«ـ﷽ـ» ▫️شتر با زبانی فصیح گفت: یا امیرالمومنین مالک من این است...👇👇 💠 از یاسر روایت است که گفت: در حضور المومنین علیه السلام در مسجد کوفه بودم، ناگاه صدائی بلند شد، 💠 حضرت فرمودند: ای عمار مرا بیاور، 💠 سپس فرمودند: برو بیرون و مرد را از ظلم و ستم به زن باز دار، اگر قبول کرد، که کرد وگرنه با ذوالفقار از این کار باز میدارمش! 💠 عمار گوید: از مسجد بیرون آمدم، دیدم زنی با مردی زمام شتری را گرفته اند، هر یک می گوید که این شتر مال من است. 💠 عمار گوید: به آن مرد گفتم: حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام می فرمایند: در حق این زن ظلم نکن، 💠 مرد جواب داد: علی به کار خود مشغول باشد و دستش را از خون مسلمانهائی که در بصره کشته است بشوید! می خواهد شتر مرا بگیرد و به این زن دروغگو بدهد! 💠 عمار گوید: برگشتم تا مولای خود را خبر دهم، وقتی وارد مسجد شدم دیدم که آن حضرت می آیند و آثار خشم در صورتشان آشکار شد، آنگاه به آن مرد فرمودند: وای بر تو، شتر را به زن واگذار، مرد گفت: شتر مال من است، 💠 حضرت فرمودند: دروغ می گوئی ای ملعون، مرد گفت: ای علی! چه کسی شهادت می دهد که این شتر مال زن است؟ 💠 علیه السلام فرمودند: شاهدی شهادت میدهد که هیچکس از اهل کوفه نمی تواند آن را تکذیب کند، مرد گفت: اگر شاهدی راستگو باشد من شتر را به زن می دهم. 💠 سپس حضرت متوجه شتر شد و فرمودند: ای شتر صاحب تو کیست؟ 💠 آن شتر با زبان فصیح گفت: یا امیر المومنین و یا سید الوصین، بیش از ده سال است که مالک من این زن است! 💠 حضرت به زن فرمودند: شترت را بگیر و سپس آن مرد کافر را به درک واصل کردند. 📚 مدينة المعاجز ج ۱ ص ۴۱۲ منقبت ۱۶۱ ╭─┅═ঊঈঊঈ═┅─╮ sapp.ir/fazaael110 eitaa.com/fazaael110 ╰─┅═ঊঈঊঈ═┅─╯
«ـ﷽ـ» ▫️اثر توسل به وجود مقدس علیه السلام 🔹 بن ياسر نقل مى كند كه: 🔸روزى خدمت مولايم اميرالمؤمنين عليه السلام شرفياب شدم، آن حضرت در چهره من افسردگى و دلتنگى مشاهده كرد از علّت آن سئوال فرمود. 🔹عرض كردم: بدهى دارم و طلبكار آن را مطالبه مى كند. 🔸 عليه السلام به سنگى كه افتاده بود اشاره نمود و فرمود: آن را بردار و بدهى خود را بپرداز. 🔹عرض كردم: اين سنگ كه ارزشى ندارد! 🔸اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود: اُدع اللَّه بي يحوّله لك ذهباً. 🔸خدا را به واسطه من بخوان تا او را برايت به تبديل كند. 🔹عمّار گويد: خدا را به اسم آن حضرت خواندم و سنگ برايم طلا گرديد، 🔸آنگاه به من فرمود: به مقدارى كه احتياج دارى از آن بگير. 🔹عرض كردم: اينكه انعطاف پذير و نرم نيست چگونه نرم مى شود؟!! 🔸فرمود: يا ضعيف اليقين، اُدع اللَّه بي حتّى يلين فانّ باسمي ألان اللَّه الحديد لداود. 🔸اى كم باور ؛ خدا را دوباره به واسطه من بخوان تا نرم گردد، همانا به بركت نام من آهن براى علیه السلام نرم گرديد. 🔹عمّار گويد: خدا را به اسم آن حضرت خواندم و آن نرم شد و به مقدار نياز از آن برداشتم. 🔸سپس فرمود: خدا را به اسم من بخوان تا باقي مانده طلا به شكل اوّل خود يعنى سنگ درآيد. 📚 مدينة المعاجز ( سیدهاشم بحرانی) ج ۱ ، ص ۴۳۱ ، ح ۲۹۱ @fazaael110
«ـ﷽ـ» 💠 علم 🔸در كتاب «» از رحمه الله نقل كرده است كه گفت: به من خبر داد و گفت: آيا مطلب جالب و شگفتى را برايت نقل كنم؟ گفتم: بلى. 🔸گفت: عليه السلام را مشاهده كردم كه بر حضرت عليها السلام وارد شد، همين كه عليها السلام آن حضرت را ديد عرض كرد: 🔹اُدنُ لاُحدّثك بما كان وبما هو كائن وبما لم يكن إلى يوم القيامة حين تقوم الساعة. 🔸نزديك من بيا تا از آنچه در گذشته واقع شده، و از آنچه در آينده واقع خواهد شد و از آنچه تا روز هرگز واقع نمى شود برايت خبر دهم. 🔸 گفت: عليه السلام را ديدم كه با شنيدن اين سخن به عقب برگشت، من هم با او به عقب برگشتم و به همراه او رفتم تا اينكه به محضر صلى الله عليه وآله وسلم وارد شد. صلى الله عليه وآله وسلم فرمود: اى ! نزديك بيا. 🔸 عليه السلام نزديك آمد و نشست، وقتى آرام گرفت صلى الله عليه وآله وسلم به او فرمود: من قضيّه را بگويم يا خودت مى گوئى؟ عليه السلام عرض كرد: سخن گفتن شما اى نيكوتر است. 🔸فرمود: گويا تو را ديدم كه بر عليها السلام وارد شدى و او برايت چنين و چنان گفت و تو برگشتى. 🔸 عليه السلام بعد از شنيدن آن عرض كرد: آيا عليها السلام از ما است؟ فرمود: مگر تو نمى دانى؟ 🔸 عليه السلام خداوند را براى اين كرد. 🔸 گويد: عليه السلام از نزد صلى الله عليه وآله وسلم خارج شد و به طرف خانه عليها السلام روان گرديد، و من به همراه آن حضرت بودم تا به خانه عليها السلام وارد شديم. 🔸 عليها السلام شروع به سخن كرد و گفت: گويا خدمت پدرم صلى الله عليه وآله وسلم رفتى و آنچه به تو گفته بودم براى او نقل كردى؟ 🔸 عليه السلام فرمود: بلى همينطور است كه مى گوئى. 🔸 عليها السلام عرض كرد: بدان اى ! خداوند تبارك و تعالى مرا آفريد و آن همواره تسبيح خدا مى كرد سپس آن را به درختى از درختهاى وديعه نهاد و آن روشن گرديد. 🔸هنگامى كه پدرم داخل گرديد، خداوند به او الهام نمود كه از ميوه آن درخت بچيند و آن را در دهان خود بچرخاند، او چنين كرد و خداوند مرابه صلب پدرم، سپس از او به مادرم منتقل كرد، تا اينكه از او به دنيا آمدم، و من از همان هستم. 🔹أعلم ما كان وما يكون وما لم يكن يا أباالحسن، المؤمن ينظر بنور اللَّه تعالى. 🔸آنچه در گذشته به وقوع پيوسته و در آينده واقع مى شود و آنچه را كه واقع نخواهد شد مى دانم، با خداوندى به حقيقت هر چيز نگاه مى كند. --------------- 📚 عيون المعجزات: ۵۴، بحار الأنوار: ۸/۴۳ ح ۱۱. الله علیها ▶️ @Ahlolbait31357
«ـ﷽ـ» ▫️شتر با زبانی فصیح گفت: یا امیرالمومنین مالک من این است...👇👇 💠 از یاسر روایت است که گفت: در حضور المومنین علیه السلام در مسجد کوفه بودم، ناگاه صدائی بلند شد، 💠 حضرت فرمودند: ای عمار مرا بیاور، 💠 سپس فرمودند: برو بیرون و مرد را از ظلم و ستم به زن باز دار، اگر قبول کرد، که کرد وگرنه با ذوالفقار از این کار باز میدارمش! 💠 عمار گوید: از مسجد بیرون آمدم، دیدم زنی با مردی زمام شتری را گرفته اند، هر یک می گوید که این شتر مال من است. 💠 عمار گوید: به آن مرد گفتم: حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام می فرمایند: در حق این زن ظلم نکن، 💠 مرد جواب داد: علی به کار خود مشغول باشد و دستش را از خون مسلمانهائی که در بصره کشته است بشوید! می خواهد شتر مرا بگیرد و به این زن دروغگو بدهد! 💠 عمار گوید: برگشتم تا مولای خود را خبر دهم، وقتی وارد مسجد شدم دیدم که آن حضرت می آیند و آثار خشم در صورتشان آشکار شد، آنگاه به آن مرد فرمودند: وای بر تو، شتر را به زن واگذار، مرد گفت: شتر مال من است، 💠 حضرت فرمودند: دروغ می گوئی ای ملعون، مرد گفت: ای علی! چه کسی شهادت می دهد که این شتر مال زن است؟ 💠 علیه السلام فرمودند: شاهدی شهادت میدهد که هیچکس از اهل کوفه نمی تواند آن را تکذیب کند، مرد گفت: اگر شاهدی راستگو باشد من شتر را به زن می دهم. 💠 سپس حضرت متوجه شتر شد و فرمودند: ای شتر صاحب تو کیست؟ 💠 آن شتر با زبان فصیح گفت: یا امیر المومنین و یا سید الوصین، بیش از ده سال است که مالک من این زن است! 💠 حضرت به زن فرمودند: شترت را بگیر و سپس آن مرد کافر را به درک واصل کردند. 📚 مدينة المعاجز ج ۱ ص ۴۱۲ منقبت ۱۶۱ ▶️ @Ahlolbait31357
«ـ﷽ـ» ▫️سفر علیه السلام به و سخنرانی در جمع شیعیان... ❗️معجزاتی از مولا: از سوار شدن بر ابر تا زدن معاویه ملعون...👇 ✨ روزی صلوات الله علیه در مسجد کوفه نشسته بودند که غلامی از طرف لعین آمد و ادعاهای نامربوطی مطرح کرد... ✨ حضرت به امر کردند که مردم کوفه را در مسجد جمع کند تا حق و باطل و حلال و حرام را برای مردم بیان کنند... ✨ پر از جمعیت شد، صلوات الله علیه بر فراز منبر رفتند و فرمودند: 🔸... مَنْ یَزْعُمُ أَنَّهُ أَمِیرُالْمُؤْمِنِینَ؟! وَ الله لَا یَکُونُ الْإِمَامُ إِمَاماً حَتَّی یُحْیِیَ الْمَوْتَی! أَوْ یُنْزِلَ مِنَ السَّمَاءِ مَطَراً ! أَوْ یَأْتِیَ بِمَا یُشَاکِلُ ذَلِکَ مِمَّا یَعْجِزُ عَنْهُ غَیْرُهُ وَ فِیکُمْ مَنْ یَعْلَمُ أَنِّی الْآیَةُ الْبَاقِیَةُ وَ الْکَلِمَةُ التَّامَّةُ وَ الْحُجَّةُ الْبَالِغَةُ... ✨ چه کسی گمان می‌کند امیرالمؤمنین است؟! (کنایه به معاویه ملعون) به خدا امام، امام نیست تا اینکه مرده زنده کند!، یا از آسمان باران نازل کند!، یا کاری کند مانند این‌ها که جز او از آن درمی‌ماند. در میان شما کسانی هستند که می‌دانند منم آیت باقیه و کلمه تامه، و حجت بالغه پروردگار.... ✨ ... و ادامه دادند تا اینکه خدا را سپاس گفتند و بر صلی الله علیه و آله درود و سلام فرستادند، سپس با دست خود به آسمان اشاره کردند و با صدای بلند چیزی گفتند. ✨ می‌گوید: ابری برآمد و بالا گرفت، و صدایی از آن شنیدیم که می‌گفت: 🔸 السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ وَ یَا سَیِّدَ الْوَصِیِّینَ وَ یَا إِمَامَ الْمُتَّقِینَ وَ یَا غِیَاثَ الْمُسْتَغِیثِینَ وَ یَا کَنْزَ الْمَسَاکِینِ وَ مَعْدِنَ الرَّاغِبِینَ ✨ درود بر تو ای امیرالمؤمنین، و ای سید اوصیاء و ای امام متقین و ای دادرس دادجویان، و ای گنج مستمندان و معدن شیفتگان. ✨ امام به ابر اشاره کرد و نزدیک شد. میثم می‌گوید: دیدم همه مردم از هوش رفتند، و امام پای برداشته و بر آن ابر سوار شدند و به عمار فرمودند: بگو «بِسْمِ الله مَجْراها وَ مُرْساها» و با من سوار شو، عمار هم سوار شد و از دیده ما پنهان شدند، و ساعتی گذشت و ابری آمد و بر مسجد جامع کوفه سایه افکند و من متوجه شدم که مولایم بر دکّة القضا نشسته و عمار در برابر اوست و مردم گرد او ایستادند. سپس برخاسته و به منبر آمدند و خطبه معروفه شقشقیه را ایراد کردند، و چون به پایان رساندند، مردم پریشان شدند، و درباره او سخن‌های گوناگون گفتند. در برخی موجب بیشتر شدن ایمان و یقین شد و در برخی دیگر کفر و طغیان بیشتر شد. ❓ ابر، امیرالمومنین علیه السلام و عمار را به کجا برد؟ ✨ عمار گفت: آن ابر ما را در فضا پرواز داد، و طولی نکشید که به سرزمینی بزرگ رسیدیم که اطرافش درخت‌ها و نهر‌ها بودند. آن ابر ما را فرود آورد، و به ناگاه به شهری بزرگ رسیدیم و مردمش به زبانی غیر عربی سخن می‌گفتند، همه گرد آن حضرت آمدند، و به او پناهنده شدند. آن‌ها را به زبان خودشان پند داد و بیم داد و سپس گفت: ای عمار سوار شو! سوار شدم و به مسجد کوفه رسیدیم. ✨ سپس فرمود: ای عمار! شهری را که در آن بودیم می‌شناسی؟ ✨ عرض کردم: خدا و رسول و ولیّ او داناتر هستند. ✨ فرمودند: ما در جزیره هفتم بودیم، و من چنانچه دیدی سخن می‌کردم. به راستی خدای تبارک و تعالی پیغمبرش را به سوی همه مردم فرستاده و بر او است که همه آن‌ها را به سوی خدا دعوت کند و مؤمنان را به راه راست هدایت نماید. تو قدر نعمتی که به تو دادم بدان، و از نااهلان پنهان بدار که خدای تعالی الطافی در آفرینش خود دارد که جز او و پیامبری که از او خشنود باشد، آن را نمی‌داند. ⁉️ مردم که چنین معجزه ای دیده بودند، به حضرت گفتند: خداوند به تو چنین نیرویی داده و تو مردم را برای نبرد معاویه برمی انگیزی؟! ✨ حضرت فرمودند: خداوند میخواهد مردم را به جهاد با کفار و منافقین امتحان کند؛ ولی به خدا قسم، من اگر بخواهم از همین فاصله دور (در شهر کوفه) دستم را دراز میکنم و در شام، به سینه میزنم و موی صورت او را میکنم. ✨ پس حضرت دست مبارکشان را دراز کردند و سپس جمع کردند؛ در حالیکه مقدار زیادی مو در دستشان بود. مردم از این حادثه تعجب کردند. ✨ پس از مدتی از شام خبر رسید که در همان روز و لحظه ای که حضرت این عمل را انجام دادند، معاویه از روی تختش به زمین افتاده و بیهوش شده، و وقتی به هوش آمده، مقداری از موهای صورتش کنده شده بود. 📚 بحارالانوار ج ۵۴ ص ۳۴۴ ح ۳۶ @fazaael110
«ـ﷽ـ» ▫️اثر توسل به وجود مقدس علیه السلام 🔹 بن ياسر نقل مى كند كه: 🔸روزى خدمت مولايم اميرالمؤمنين عليه السلام شرفياب شدم، آن حضرت در چهره من افسردگى و دلتنگى مشاهده كرد از علّت آن سئوال فرمود. 🔹عرض كردم: بدهى دارم و طلبكار آن را مطالبه مى كند. 🔸 عليه السلام به سنگى كه افتاده بود اشاره نمود و فرمود: آن را بردار و بدهى خود را بپرداز. 🔹عرض كردم: اين سنگ كه ارزشى ندارد! 🔸اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود: اُدع اللَّه بي يحوّله لك ذهباً. 🔸خدا را به واسطه من بخوان تا او را برايت به تبديل كند. 🔹عمّار گويد: خدا را به اسم آن حضرت خواندم و سنگ برايم طلا گرديد، 🔸آنگاه به من فرمود: به مقدارى كه احتياج دارى از آن بگير. 🔹عرض كردم: اينكه انعطاف پذير و نرم نيست چگونه نرم مى شود؟!! 🔸فرمود: يا ضعيف اليقين، اُدع اللَّه بي حتّى يلين فانّ باسمي ألان اللَّه الحديد لداود. 🔸اى كم باور ؛ خدا را دوباره به واسطه من بخوان تا نرم گردد، همانا به بركت نام من آهن براى علیه السلام نرم گرديد. 🔹عمّار گويد: خدا را به اسم آن حضرت خواندم و آن نرم شد و به مقدار نياز از آن برداشتم. 🔸سپس فرمود: خدا را به اسم من بخوان تا باقي مانده طلا به شكل اوّل خود يعنى سنگ درآيد. 📚 مدينة المعاجز ( سیدهاشم بحرانی) ج ۱ ، ص ۴۳۱ ، ح ۲۹۱ ... ▶️ @Ahlolbait31357
«ـ﷽ـ» 💠 علم 🔸در كتاب «» از رحمه الله نقل كرده است كه گفت: به من خبر داد و گفت: آيا مطلب جالب و شگفتى را برايت نقل كنم؟ گفتم: بلى. 🔸گفت: عليه السلام را مشاهده كردم كه بر حضرت عليها السلام وارد شد، همين كه عليها السلام آن حضرت را ديد عرض كرد: 🔹اُدنُ لاُحدّثك بما كان وبما هو كائن وبما لم يكن إلى يوم القيامة حين تقوم الساعة. 🔸نزديك من بيا تا از آنچه در گذشته واقع شده، و از آنچه در آينده واقع خواهد شد و از آنچه تا روز هرگز واقع نمى شود برايت خبر دهم. 🔸 گفت: عليه السلام را ديدم كه با شنيدن اين سخن به عقب برگشت، من هم با او به عقب برگشتم و به همراه او رفتم تا اينكه به محضر صلى الله عليه وآله وسلم وارد شد. صلى الله عليه وآله وسلم فرمود: اى ! نزديك بيا. 🔸 عليه السلام نزديك آمد و نشست، وقتى آرام گرفت صلى الله عليه وآله وسلم به او فرمود: من قضيّه را بگويم يا خودت مى گوئى؟ عليه السلام عرض كرد: سخن گفتن شما اى نيكوتر است. 🔸فرمود: گويا تو را ديدم كه بر عليها السلام وارد شدى و او برايت چنين و چنان گفت و تو برگشتى. 🔸 عليه السلام بعد از شنيدن آن عرض كرد: آيا عليها السلام از ما است؟ فرمود: مگر تو نمى دانى؟ 🔸 عليه السلام خداوند را براى اين كرد. 🔸 گويد: عليه السلام از نزد صلى الله عليه وآله وسلم خارج شد و به طرف خانه عليها السلام روان گرديد، و من به همراه آن حضرت بودم تا به خانه عليها السلام وارد شديم. 🔸 عليها السلام شروع به سخن كرد و گفت: گويا خدمت پدرم صلى الله عليه وآله وسلم رفتى و آنچه به تو گفته بودم براى او نقل كردى؟ 🔸 عليه السلام فرمود: بلى همينطور است كه مى گوئى. 🔸 عليها السلام عرض كرد: بدان اى ! خداوند تبارك و تعالى مرا آفريد و آن همواره تسبيح خدا مى كرد سپس آن را به درختى از درختهاى وديعه نهاد و آن روشن گرديد. 🔸هنگامى كه پدرم داخل گرديد، خداوند به او الهام نمود كه از ميوه آن درخت بچيند و آن را در دهان خود بچرخاند، او چنين كرد و خداوند مرابه صلب پدرم، سپس از او به مادرم منتقل كرد، تا اينكه از او به دنيا آمدم، و من از همان هستم. 🔹أعلم ما كان وما يكون وما لم يكن يا أباالحسن، المؤمن ينظر بنور اللَّه تعالى. 🔸آنچه در گذشته به وقوع پيوسته و در آينده واقع مى شود و آنچه را كه واقع نخواهد شد مى دانم، با خداوندى به حقيقت هر چيز نگاه مى كند. --------------- 📚 عيون المعجزات: ۵۴، بحار الأنوار: ۸/۴۳ ح ۱۱. الله علیها ▶️ @Ahlolbait31357
«ـ﷽ـ» ▫️اثر توسل به وجود مقدس علیه السلام 🔹 بن ياسر نقل مى كند كه: 🔸روزى خدمت مولايم اميرالمؤمنين عليه السلام شرفياب شدم، آن حضرت در چهره من افسردگى و دلتنگى مشاهده كرد از علّت آن سئوال فرمود. 🔹عرض كردم: بدهى دارم و طلبكار آن را مطالبه مى كند. 🔸 عليه السلام به سنگى كه افتاده بود اشاره نمود و فرمود: آن را بردار و بدهى خود را بپرداز. 🔹عرض كردم: اين سنگ كه ارزشى ندارد! 🔸اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود: اُدع اللَّه بي يحوّله لك ذهباً. 🔸خدا را به واسطه من بخوان تا او را برايت به تبديل كند. 🔹عمّار گويد: خدا را به اسم آن حضرت خواندم و سنگ برايم طلا گرديد، 🔸آنگاه به من فرمود: به مقدارى كه احتياج دارى از آن بگير. 🔹عرض كردم: اينكه انعطاف پذير و نرم نيست چگونه نرم مى شود؟!! 🔸فرمود: يا ضعيف اليقين، اُدع اللَّه بي حتّى يلين فانّ باسمي ألان اللَّه الحديد لداود. 🔸اى كم باور ؛ خدا را دوباره به واسطه من بخوان تا نرم گردد، همانا به بركت نام من آهن براى علیه السلام نرم گرديد. 🔹عمّار گويد: خدا را به اسم آن حضرت خواندم و آن نرم شد و به مقدار نياز از آن برداشتم. 🔸سپس فرمود: خدا را به اسم من بخوان تا باقي مانده طلا به شكل اوّل خود يعنى سنگ درآيد. 📚 مدينة المعاجز: ج ۱ ، ص ۴۳۱ ، ح ۲۹۱ ... ▶️ @ahlolbait31357
🏴 نهم صفر سالروز شهادت صحابی جلیل القدر صلی الله علیه و آله و یار با وفای صلوات الله علیه، جناب بن یاسر تسلیت باد. ▪️امیرالمومنین علیه السلام فرمودند: جَاءَ عَمَّارُ بْنُ یَاسِرٍ یَسْتَأْذِنُ عَلَی النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله فَقَالَ ائْذَنُوا لَهُ مَرْحَباً بِالطَّیِّبِ الْمُطَیَّبِ. عمار بن یاسر آمد و اذن ورود بر نبی صلّی الله علیه و آله را می‌خواست. فرمود: به او اجازه دهید، مرحبا بر پاکِ نیکو. ▪️النَّبِی صلی الله علیه و آله حِینَ رَآهُمْ یَحْمِلُونَ الْحِجَارَةَ حِجَارَةَ الْمَسْجِدِ فَقَالَ مَا لَهُمْ وَ لِعَمَّارٍ یَدْعُوهُمْ إِلَی الْجَنَّةِ وَ یَدْعُونَهُ إِلَی النَّارِ وَ ذَاکَ دَأْبُ الْأَشْقِیَاءِ الْفُجَّارِ. رسول خدا صلّی الله علیه و آله درحالی که مسلمانان را می‌دید که برای ساخت مسجد سنگها را بلند می‌کنند، فرمود: آنان و عمار را چه می‌شود که عمار آنان را به بهشت دعوت می‌کند و آنها او را به جهنم فرا می‌خوانند و این عادت نگون بختان فاسق است. ▪️رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: إِنَّ الْجَنَّةَ لَتَشْتَاقُ إِلَی ثَلَاثَةٍ عَلِیٍّ وَ عَمَّارٍ وَ سَلْمَانَ. بهشت مشتاق دیدار سه نفر است: ، و . ▪️حبیب بن ابی‌ثابت گوید: لَمَّا بُنِیَ الْمَسْجِدُ جَعَلَ عَمَّارٌ یَحْمِلُ حَجَرَیْنِ حَجَرَیْنِ فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَا أَبَا الْیَقْظَانِ لَا تَشُقَّ عَلَی نَفْسِکَ قَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ إِنِّی أُحِبُّ أَنْ أَعْمَلَ فِی هَذَا الْمَسْجِدِ قَالَ ثُمَّ مَسَحَ ظَهْرَهُ ثُمَّ قَالَ إِنَّکَ مِنْ أَهْلِ الْجَنَّةِ تَقْتُلُکَ الْفِئَةُ الْبَاغِیَةُ. زمانی که مسجد بنا شد عمار سنگ‌ها را دو تا دو تا بلند می‌کرد پس رسول الله صلّی الله علیه و آله به او فرمود: یا ابویقظان بر خود سخت مگیر. پاسخ گفت: یا رسول الله صلّی الله علیه و آله من دوست دارم که در این مسجد کار کنم. ادامه داد: سپس حضرت بر کمر او دست کشید و فرمود: تو از اهل بهشت هستی، تو را گروه ستمگر و ظالم به قتل می‌رساند. 📚 بحارالانوار ج۳۳ ص۲۵ 🏴 شیخ عباس قمی در تتمة المنتهی نقل می‌کند: در مجالس المؤمنين است كه چون عمار شهد شهادت نوشيد، اميرالمؤمنين عليه السلام بر بالين او آمد و سر او را بر زانوي مبارک نهاده، فرمود: ألا أيّها المَوتُ الّذي لَستَ تاركي***اُرِحني فقد أفنَيتَ كل خَليل أراك بصيراً بالّذينَ أُحِبُّهم***كَانَّكَ تَنحُو نَحوَهُم بِدَليلٍ پس زبان به كلمه «انّا لله و انّا اليه راجعون» گشود، و فرمود كه: هر كه از وفات عمار دلتنگ نشود او را از مسلماني نصيب نباشد، خداي تعالي بر عمار رحمت كناد در آن ساعت كه او را از نيك و بد سؤال كنند، هرگاه كه در خدمت رسول صلي الله عليه و آله و سلم سه كس ديدم چهارم ايشان عمار بوده و اگر چهار كس ديدم عمار پنجم ايشان بوده، نه يك بار عمار را بهشت واجب شده، بلكه بارها استحقاق آن پيدا كرده كه جنات عدن او را مهيّا و مهنّا بود كه او را بكشتند، و حق با او بود و او يار حق بود، چنان كه رسول صلي الله عليه و آله و سلم در شأن او فرمود: «يَدُور مع عمّار حَيثُ دارَ». و بعد از آن علي عليه السلام گفت كه: كشندۀ عمار و دشنام دهنده و رباينده سلاح او به آتش دوزخ معذب خواهد شد، آنگاه قدم مبارک پيش نهاده بر عمار نماز گزارد، و با دست همايون خويش او را در خاک نهاد. 📚 تتمة المنتهی، ص۴۰ ▪️جناب عمار یاسر در روز نهم صفر سال ۳۷ هجری در جنگ صفین و به دست لشکر پلید معاویه به شهادت رسید. ▶️ @Ahlolbait31357