شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
#شهیدسپهبد_علی_صیادشیرازی مثل کارمندها نمی آمد ستاد کل ؛ که هفت و نیم یا هشت صبح ، کارت ورود بزند و
🔥 با قایق گشت می زدیم. چند روزی بود عراقی ها راه به راه کمین می زدند به مان. سر یک آب راه ، قایق حسین پیچید رو به رویمان. ایستادیم و حال و احوال. پرسید « چه خبر؟ » _ "آره حسین آقا. چند روز بود قایق خراب شده بود . خیلی وضعیت ناجوری بود . حالا که درست شده ، مجبوریم صبح تا عصر گشت بزنیم. مراقب بچه ها باشیم. عصر که می شه ، می پریم پایین ، صبحونه و ناهار و شام رو یک جا می خوریم ." پرسید : پس کی نماز می خونی؟ گفتم : همون عصری. گفت : بیخود. بعد هم وادارمان کرد پیاده شویم. همان جا لب آب ایستادیم ، نماز خواندیم. 📚 یادگاران ، جلد هفت ، کتاب شهید خرازی ، ص ۲۲ 🌾 @AHMADMASHLAB1995