حبّ شیخین در قلب مختار ثقفی
1. حَدَّثَنَا عَفَّانُ قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو عَوَانَةَ قَالَ: حَدَّثَنَا الْمُغِيرَةُ عَنْ ثَابِتِ بْنِ هُرْمُزَ عَنْ عَبَّادٍ قَالَ: أَتَى الْمُخْتَارُ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ بِمَالٍ مِنْ الْمَدَائِنِ و عليها عَمُّهُ سَعْدُ بْنُ مَسْعُودٍ، قَالَ: فَوَضَعَ الْمَالَ بَيْنَ يَدَيْهِ و عليه مُقَطَّعَةٌ حَمْرَاءُ، قَالَ: فَأَدْخَلَ يَدَهُ فَاسْتَخْرَجَ كِيسًا فِيهِ نَحْوٌ مِنْ خَمْسَ عَشْرَةَ مِائَةٍ، قَالَ: هَذَا مِنْ أُجُورِ الْمُومِسَاتِ، قَالَ: فَقَالَ عَلِيٌّ : «لَا حَاجَةَ لَنَا فِي أُجُورِ الْمُومِسَاتِ»، قَالَ: و أمر بِمَالِ الْمَدَائِنِ فَرُفِعَ إِلَى بَيْتِ الْمَالِ، قَالَ: فَلَمَّا أَدْبَرَ قَالَ لَهُ عَلِيٌّ : «و اللّٰه، لَوْ شُقَّ عَلَى قَلْبِهِ لَوُجِدَ مَلْآنُ مِنْ حُبِّ اللَّاتِ و العزى» (مصنف ابن أبي شیبة، ج6، ص195).این روایت از ابوسلمه موسی بن اسماعیل نیز از ابوعوانه نقل شده است (الشعور بالعور، ص215؛ الإصابة، ج6، ص275).
از عباد [بن عبد الله اسدی کوفی] نقل شده که گفت: مختار مالی را از مدائن نزد علی بن ابی طالب (ع) آورد در زمانی که عمویش سعد بن مسعود والی مدائن بود. مختار که جامۀ سرخی پوشیده بود، مال را دربرابر علی (ع) گذاشت. پس دستش را در آن مال برد و کیسهای بیرون آورد که در حدود 1500 درهم بود. مختار گفت: این کیسه از مزد زنان بدکاره است. علی (ع) فرمود: «نیازی به مزد زنان بدکاره نداریم!». علی (ع) فرمان داد که مالی که از مدائن آمد [به غیر از آن کیسه] به بیت المال برود. چون مختار بازگشت، علی (ع) دربارۀ او گفت: «اگر قلبش شکافته شود، دیده میشود که قلبش پر است از حبّ لات و عُزَّی».
در خصوص اینکه چرا حضرت پس از اینکه مختار اموال بدکارهها را برای حضرت آورد، حضرت چنین سخنی دربارهٔ او گفتند، توجه به این گزارش ابن رستم طبری دربارهٔ عمر بن خطاب مفید است: «و ممّا نقموا عليه: أنّه جعل أموال المومسات في الجاهليّة في بيت مال المسلمين، و فرّق فيهم كما فرّق أموال الفيء» (المسترشد، ص534). بر این اساس، ممکن است به مناسبت اینکه مختار در این کار از سیرهٔ عمر تبعیت کرده، حضرت این سخن را دربارهٔ او گفته باشند. البته ممکن هم هست که حضرت این مطلب را مدنظر نداشته باشند و صرفاً به مناسبت کار غلطی که کرده به عیب بزرگتر او توجه داده باشند.
2. مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ أَبِي قَتَادَةَ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ هِلَالٍ عَنْ أُمَيَّةَ بْنِ عَلِيٍّ الْقَيْسِيِّ عَنْ بَعْضِ مَنْ رَوَاهُ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ لِي يَجُوزُ النَّبِيُّ ص الصِّرَاطَ يَتْلُوهُ عَلِيٌّ وَ يَتْلُو عَلِيّاً الْحَسَنُ وَ يَتْلُو الْحَسَنَ الْحُسَيْنُ فَإِذَا تَوَسَّطُوهُ نَادَى الْمُخْتَارُ الْحُسَيْنَ ع يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع إِنِّي طَلَبْتُ بِثَارِكَ فَيَقُولُ النَّبِيُّ ص لِلْحُسَيْنِ ع أَجِبْهُ فَيَنْقَضُّ الْحُسَيْنُ ع فِي النَّارِ كَأَنَّهُ عُقَابٌ كَاسِرٌ فَيُخْرِجُ الْمُخْتَارَ حُمَمَةً وَ لَوْ شُقَّ عَنْ قَلْبِهِ لَوُجِدَ حُبُّهُمَا فِي قَلْبِهِ (تهذیب الأحکام، ج1، ص466-467).
از امام صادق (ع) نقل شده که فرمود: پیامبر (ص) از صراط میگذرد و در پس اوست، علی (ع) و در پس علی (ع) است، حسن (ع) و در پس حسن (ع) است حسین (ع). چون ایشان به وسط صراط رسند، مختار، حسین (ع) را نادی دهد: «ای ابا عبد الله! من خونخواهی تو را کردم». پیامبر (ص) به حسین (ع) میگوید: «پاسخ او را بده!». پس حسین (ع) در آتش مانند عقاب شکاری فرود آمد و مختار را نیمسوخته از آن بیرون آورد. اگر قلب مختار شکافته شود، در آن حبّ آن دو دیده میشود؛ [از همین روی، در آتش بود].
@Al_Meerath