بسم الله الرحمن الرحیم کوچه کوچه غریب می گردد در هوایی که سخت مسموم است آنکه دیشب برو بیایی داشت آنکه امشب غریب و مظلوم است تحت تعقیب شرطه های پلید روز ، هر لحظه غرق خون جگری‌یت شب به شب بین کوچه‌های غریب روزگار سفیر دربدری ست در دلش سیر و سرکه می جوشد روی لب های شهر تبریک است خبری بین کوفه پیچیده کاروان امام نزدیک است مرد گریه نمی کند اما چاره ای غیر گریه کردن نيست گریه دارد که یار دیروزی حال امروز غیر دشمن نيست کاش نامه نمی نوشت اي کاش نامه بر از مسیر برگردد از لب غنچه های نشکفته ردّ پای کویر برگردد با نسیم سحر سخن می گفت که خبر سوی کاروان ببرد خبر نقشه های شومی که هست در ذهن کوفیان ، ببرد خبر از ازدحام بازار و وعده های غنیمت و سوغات اینکه در بین شهر می افتد چشم مردم به عمه ی سادات خبر از سنگ های بر بام و هیئت بی حیای استقبال از زنانی که هلهله هاشان صف کشیده برای استقبال خبر از ازدیاد سرنیزه خبر از نیزه های آماده تیغ و تیر سه شعبه و بدتر از همه ، دشمن زنا زاده حرمله با گروه دور و برش آن کماندارهاي بی احساس یا که از شرط بندیِ روی سر شش ماهه و سر عباس همه این ها مزید علت شد که ازین راه شوم برگردد تا نخورده به اول بازار این گذرگاه شوم ، برگردد گروه ادبی یاقوت سرخ @Yaqoote_sorkh @Alikavand333