زندگی با قرآن
۹ بهمن ۱۴۰۲
«تَبَّتْ يَدا أَبِي لَهَبٍ وَ تَبَّ
ما أَغْنى عَنْهُ مالُهُ وَ ما كَسَبَ
سَيَصْلى ناراً ذاتَ لَهَبٍ
وَ امْرَأَتُهُ حَمَّالَةَ الْحَطَبِ»
ابیلهب مظهر جهالت و تعصب و نافهمی
بریده باد دستش از این جهان و تمام نعمتهای دنیایی و آخرتی...
نفرین خداوند، شبیه نفرینهای ما نیست، که گاهی میگیرد و گاهی نمیگیرد. نفرین خداوند و هر کلامی از خداوند کن فیکون است. اما ابولهب یک انسان در بیرون نیست. همه ما ابولهبهایی در درون داریم که دستانشان بریده است. جهالت و ضعف و نافهمی که در درون ماست و در جریان است و به موازات زندگی و حرکت ما و همزمان با رشدی که میکنیم و معنویت و علم و درکی که به دست میآوریم، این نیروی جهالت هم در درون ما نهفته است و آماده است که همچون ابولهب بیرونی زندگی ما را تباه کند، و پیوسته ما گاهی به معنویت توجه میکنیم و گاهی به آن نیروی جهالت بیرونی که دستش بریده است.
آن نیروهای درونی ما که به سمت ابولهب پیش میرود، ابولهب بیرونی و تاریخی که مظهر و تجسم و قله و دره آن است که در آن تجسم پیدا میکند، در درون ما مشغول انجام کارهای خودش است و به آن سمت میرود اگرچه پیوسته دستانش بریده است.
«ما أَغْنى عَنْهُ مالُهُ وَ ما كَسَبَ»
همه آنچیزی که انسان در اثر توجه به این جریان خطرناک جهالت و نافهمی و تعصب و حماقت کسب میکند، هرگز برای او نه در این جهان و نه در آن جهان منفعت و سودی ندارد.
مالهایی که انسان از روی حرص و آز جمع میکند و از بخشش دست برمیدارد که مبادا فقیر شود، عناوین و مدارک و مدارجی که برای آنها زحمت زیادی کشیده، مقاماتی که کسب کرده و تلاشهایی که کرده تا چیزهای اعتباری در این جهان به دست بیاورد و همه حرکتهایی که ما پیوسته زندگیمان را به خاطر آن تباه میکنیم هرگز سودی در این جهان هم برای ما نخواهد داشت.
آنچه در جهان آخرت روی میدهد حقیقت و ظهور همین جهان است. این کسب مال و همه این چیزهای بیاعتبار و بی ارزشی و توهمی که کسب میکنیم و همه زندگیمان به دنبال این هستیم که مبادا کسی برای ما چیزی بگوید. تمام مالی و اعتباری که به دست میآوریم هیچ ثمرهای برایمان ندارد و به زودی در آتشی که زبانههایش فراگیر میشود فرو میرود و این فرو رفتن اگرچه در آخرت آشکار میشود ولی همین الان زندگی ما را در بر گرفته و ما میبینیم و غافلیم.
اینکه در روز قیامت و در جهان پس از مرگ برای انسان این آتش آشکار میشود این نیست که در این جهان آن آتش نباشد و سوزش این آتش را در این جهان درک نکند، همه اینها را درک میکند اما غافل است.
در آن جهان علمش پیدا نمیشود بلکه غفلتش برداشته میشود.
«وَ امْرَأَتُهُ حَمَّالَةَ الْحَطَبِ»
زنانگی و یا زنانی که در کنار انسان هستند. گاهی یک زنی است که نقش خیلی زیادی در مسیر ابولهبها دارد و حمالةالحطب است و گاهی مردانی که زنانگی درونشان و آن نیروهای احساسی تخیلی، آن نیرویی که انسان را به سمت باطل میکشاند و از طریق احساس و ایجاد دلایل احساسی و تخیلی و توهمی که انسان به آنها سرگرم میشود و حاضر نیست از آنها کوتاه بیاید، این نیروهای درون انسان همچون زنانگی که باطل و نادرست است و حقیقت زنانگی را کنار گذاشته تنها یک قالب و ظاهر و توهمی از آن دارد، این حمالةالحطب است و هیمهکش و هیزم این آتش است.
هیزم آتشی که انسان را نابود میکند.
در دعای صباح هست:
«فَبِئْسَ الْمَطِيَّةُ الَّتِى امْتَطَتْ نَفْسى مِنْ هَواها فَواهاً لَها لِما سَوَّلَتْ لَها ظُنُونُها وَمُناها»
این چه بد مرکبی است که من سوار شدم و نفس من و امیال و چیزهای بینتیجه من را میکشاند همچون مرکب چموشی که انسان را از مسیر بیرون برده و او را تا زمانی که در دره سقوط نکرده رها نمیکند. مگر اینکه انسان آن مرکب را رها کند و یا آن را رام کند.
👇👇👇