💠 🔷 جلسه پنجم 🔶 بخش چهارم 🔶می خواهم یک ماجرایی از ازدواج خودم برایتان تعریف کنم. یک زمانی بود بنده اصرار داشتم همسرم باید حتما سیده باشد. آقازاده یکی از علما همسایه ما بود. همسر ایشان با مادر بنده خیلی صمیمی بودند. گفتند چرا سیده می خواهید؟ بعد مادر ما گفتند که پسرم می خواهد با اهل بیت محرم شود و ... . ایشان از قول حاج آقا (پدر شوهرشان که عالم بزرگی هستند) نقل می کرد که یکی از فامیل هایشان که طلبه بودند ، اصرار داشتند حتما با یک همسر سیده ازدواج کنند. آن بنده خدا ازدواج کرد و صاحب دو تا فرزند هم شدند و بعد از مدتی طلاق گرفتند. خلاصه خودش و خانم و بچه هایش بدبخت شدند. بعد حاج آقا فرمودند که این به خاطر اصراری بود که برای ازدواج با همسر سیده می کرد! خیلی وقت ها نتیجه این شکلی است ، توسلاتی برای انجام یک کاری می کنی ولی سرانجام متوجه می شوی که باید آن کار را رها کنی. مرحوم صفایی حائری می فرمود: من یک حاجتی داشتم ، یک مدت طولانی اصرار می کردم که این حاجت را می خواهم. وقتی آن را به من دادند ، ده سال است از خدا می خواهم این را از من بگیرد! 《تو بندگی چو گدایان به شرط مزد نکن/ که خواجه خود روش بنده پروری داند》 نتیجه را بسپار به خدا ، تو وظیفه ات را انجام بده. ادامه سخنان مرحوم صفایی حائری: ایشان می گویند به سوال کننده گفتم آقا اگر از سر هوا و هوس و تقلید و تلقین باشد ، فیلسوف و عارف و مجتهد هم بشوی ، باز به نتیجه نرسیدی چون این ها خود بت تو و مانع تو و مایه غرور تو خواهند شد. یعنی مثلا اجتهادت مانع بندگی ات می شود. اما اگر از روی شناخت وظیفه و در زمینه آزادی از هوس ها و حرف ها و جلوه های دنیا شروع کرده باشی ، از همین لحظه تو به رسیده ای! همان لحظه که شروع می کنی وظیفه را انجام دهی ، همان لحظه نتیجه حاصل شد. موسی کلیم الله از خداوند متعال پرسید: یا رب کیف اصل الیک؟ خدایا چگونه به تو برسم؟ خداوند فرمود: 《قصدک لی وصلک الیّ؛ همین که مرا قصد کنی، به من رسیده ای». (علامه جعفري. شرح و تفسير نهج البلاغه. تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامي 1376.ج 26. ص71.) =>وظیفه و نتیجه یکی است. ادامه سخنان مرحوم صفایی: «چون انسان یعنی همین از سطح غریزه ها حرکت کردن و در حد وظیفه راه رفتن. و این است که به هنگام اجتهاد و عرفان و دانش های دیگر هم برسی این ها برایت بت نمی شوند و در وجود گسترده تو طوفان به پا نمی کنند و غرور تو را آب نمی دهند و پروار نمی سازند. کسی که اینگونه شروع کند و کسی که اینگونه برخورد داشته باشد ، دیگر در انتظار نیست که به مقصد برسد.» یعنی احساس نمی کند که عقب افتاده است ، مثلا بگوید فلانی هم درس ما بود ، مجتهد یا معروف شد. «چون این مهم نیست که برسیم ، مهم این است که در راه باشیم.» قرآن کریم می فرماید: 《وَمَن يَخْرُجْ مِن بَيْتِهِ مُهَاجِرًا إِلَى اللَّهِ وَرَسُولِهِ ثُمَّ يُدْرِكْهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ وَكَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَّحِيمًا ﻭ ﻫﺮ ﻛﺲ ﺩﺭ ﺭﺍﻩ ﺧﺪﺍ ﻫﺠﺮﺕ ﻛﻨﺪ ، ﺍﻗﺎﻣﺖ ﮔﺎﻩ ﻫﺎﻯ ﻓﺮﺍﻭﺍﻥ ﻭ ﻓﺮﺍﺧﻰ ﻣﻌﻴﺸﺖ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﻳﺎﻓﺖ . ﻭ ﻛﺴﻰ ﻛﻪ ﺍﺯ ﺧﺎﻧﻪ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﻗﺼﺪ ﻣﻬﺎﺟﺮﺕ ﺑﻪ ﺳﻮﻯ ﺧﺪﺍ ﻭ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮﺵ ﺑﻴﺮﻭﻥ ﺭﻭﺩ ، ﺳﭙﺲ ﻣﺮﮒ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺩﺭﻳﺎﺑﺪ ، ﻣﺴﻠﻤﺎ ﭘﺎﺩﺍﺷﺶ ﺑﺮ ﺧﺪﺍﺳﺖ ؛ ﻭ ﺧﺪﺍ ﻫﻤﻮﺍﺭﻩ ﺑﺴﻴﺎﺭ ﺁﻣﺮﺯﻧﺪﻩ ﻭ ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﺍﺳﺖ》.(النساء/100) از خانه ات که به قصد مهاجرت به سوی خدا و پیامبر بیرون بروی ، اگر در راه از دنیا رفتی ، اجرت (نتیجه ات) به خدا واجب میشود و به عهده می گیرد. یعنی همان یک قدم است که باید آدم بردارد. همین یک قدم که آدم باید روی نفس خود ، روی آرزو های خود بگذارد ، کل سختی در آنجاست. یک کسی سوار چهارپا بود ، داشت می رفت ، رسید به یک رود (چشمه) چهار پا دیگر از روی رود عبور نکرد. یک پیری در گوشه ای نشسته بود ، گفت آب را گل کن! رفت آب را گل کرد ، چهارپا رد شد! از پیر پرسید چه شد؟ گفت اول در آب خودش را نگاه می کرد ، دید سخت است که پایش را روی خودش بگذارد. وقتی آب را گل کردی تصویر خودش را در آب ندید و رفت. همین یک قدم گذاشتن روی نفس مهم است و همین است که می تواند انسان را به هر جا برساند. ادامه سخنان مرحوم صفایی: «کسی که هجرت کرد هرچند نرسیده باشد و مرده باشد در هر صورت به پاداش خود رسیده است.» در این جمله خیلی لطافت است که 《فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ 》 در این عبارت قرآنی می فرماید ، وَقَعَ یعنی اجر و پاداشش بر خدا واقع شده بود و نه واقع میشود ، فعل به صورت مضارع نیامده است. بنابراین یعنی همان یک قدم که گذاشتی همه را برایت نوشتم. 🔔 @Aminikhaah_Media