💠 🔷 جلسه پنجم 🔶 بخش دهم 🔶اباعبدالله ع در کربلا هر چه از نتیجه بود ، خواستند. اصلا این که حضرت می گویند خدا را میخواهم ، یعنی چه؟ یعنی من همه چیز و همه عالم را میخواهم. واقعا هم ، حضرت همه عالم را گرفتند ، درست است؟ امام حسین ع به کم قانع نبودند. اصحاب حضرت هم همینطور بودند. شب عاشورا حضرت از بین دو انگشتشان به اصحاب نشان دادند. که حالا که تا همین جا هم آمدید ببینید این بهشت قطعا نتیجه همین قدمی است که برداشتید و عمل به وظیفه کردید. بهشت برای شما قطعی است. اصحاب گفتند: یا اباعبدالله خودتان در کجا هستید؟ آنجا را به ما نشان بدهید ، بهشت را می خواهیم چه کار؟ می بینید چقدر عجیب است و چقدر روح عظمت پیدا می کند؟ امیرالمومنین ع فرمود: « الْجَلْسَةُ فِي الْجَامِعِ خَيْرٌ لِي مِنَ الْجَلْسَةِ فِي الْجَنَّةِ فَإِنَّ الجلسة [الْجَنَّةَ] فِيهَا رِضَى نَفْسِي وَ الْجَامِعَ فِيهَا رِضَى رَبِّي.» (عدة الداعي و نجاح الساعي، ص: 208) من در مسجد بنشینم ، بیشتر دوست دارم تا اینکه در بهشت بنشینم. مگر مسجد نمی روند تا بروند بهشت؟ حضرت در ادامه می فرماید: در بهشت می نشینم خودم خوشم می آید و راضی هستم ولی در مسجد که می نشینم خدا خوشش می آید و راضی می شود. چقدر نباید این انانیت برطرف شده باشد؟ خب بنابراین اگر در بین دو راهی نتایج قرار گرفتی که از کدام نتیجه می توانی بهتر لذت ببری ، آن نتیجه ای را انتخاب کن که خودت در آن نیستی یا کمتر هستی. امام سجاد ع حج که می خواستند بروند ، می فرمودند: «حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ الصَّادِقُ ع قَالَ: كَانَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ ع لَا يُسَافِرُ إِلَّا مَعَ رِفْقَةٍ لَا يَعْرِفُونَهُ وَ يَشْتَرِطُ عَلَيْهِمْ أَنْ يَكُونَ مِنْ خَدَمِ الرِّفْقَةِ فِيمَا يَحْتَاجُونَ إِلَيْهِ فَسَافَرَ مَرَّةً مَعَ قَوْمٍ فَرَآهُ رَجُلٌ فَعَرَفَهُ فَقَالَ لَهُمْ أَ تَدْرُونَ مَنْ هَذَا قَالُوا لَا قَالَ هَذَا عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ ع فَوَثَبُوا فَقَبَّلُوا يَدَهُ وَ رِجْلَهُ وَ قَالُوا يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ أَرَدْتَ أَنْ تُصْلِيَنَا نَارَ جَهَنَّمَ لَوْ بَدَرَتْ مِنَّا إِلَيْكَ يَدٌ أَوْ لِسَانٌ أَ مَا كُنَّا قَدْ هَلَكْنَا آخِرَ الدَّهْرِ فَمَا الَّذِي يَحْمِلُكَ عَلَى هَذَا فَقَالَ إِنِّي كُنْتُ قَدْ سَافَرْتُ مَرَّةً مَعَ قَوْمٍ يَعْرِفُونَنِي فَأَعْطَوْنِي بِرَسُولِ اللَّهِ ص مَا لَا أَسْتَحِقُّ بِهِ فَإِنِّي أَخَافُ أَنْ تُعْطُونِي مِثْلَ ذَلِكَ فَصَارَ كِتْمَانُ أَمْرِي أَحَبَّ إِلَيَّ.» (عيون أخبار الرضا عليه السلام، ج2، ص: 145) بگردید برای من کاروانی پیدا کنید که هیچ کس مرا نشناسد. بعد می فرمودند که بگویید می خواهیم برای خدمه کسی را استخدام کنیم. حضرت در راه صورتشان را می بستند و به بقیه کمک و خدمت می کردند. یک نفر امام سجاد ع را شناخت و گفت ، یابن رسول الله شما اینجا چه کار می کنید؟ حضرت فرمودند: چیزی نگو من آمده ام اینجا به بقیه خدمت کنم. بعد گفت که شما خیلی جایگاه دارید این کار درست است؟ حضرت فرمود: می ترسم به خاطر پیامبر مرا خیلی احترام بگذارند. وقتی که می رسیدند مکه برای حج ، همه لبیک می گفتند ولی حضرت نمی گفتند. پرسیدند چرا لبیک نمی گویید؟ می فرمود: می ترسم بگویم لبیک و جواب بیاید لالبیک ، لاسعدیک. به طواف کعبه رفتم به حرم رهم ندادند که تو در برون چه کردی که درون خانه آیی؟ بعد از این ماجرا ها وقتی آن مسافر امام سجاد ع را با آن وضعیت دید ، به هم کاروانی ها گفت: شما خجالت نمی کشید که همه کارهایتان را امام سجاد ، پسر رسول خدا انجام می دهد؟ همه وقتی حضرت را شناختند به دست و پای ایشان افتادند و گفتند که آقا به ما خود را معرفی می کردید تا بر سر پسر رسول خدا فریاد نزنیم و جهنمی نشویم. 🔔 @Aminikhaah_Media