بسم الله الرحمن الرحیم 🔹 🔸 🔹 در زمان عسکری آن حجت بر حقّ یزدان خشک سالی گشت و قحطی شد به سامرّا نمایان طبق این آیت که هر چیزی حیات از آب دارد آب چون نایاب شد ، نایاب گردد نعمت و نان سفره ها و نهر ها خالی ، مزارع بی زراعت کودکان و مردم رنجور را بودی به لب جان چون خلیفه دید این اوضاع ، گفتا حاجبش را صبح فردا همره مردم برو سوی بیابان بهر استسقاء نماز با شکوهی کرده بر پا از خدا خواهید تا نازل کند بر خلق باران مسلمین سامرا کردند در صحرا تجمّع بر نماز اِستاده ، خواندندی دعاهای فراوان تا سه روز این کار شد تکرار از امر خلیفه لیک حتی قطره ای نازل نشد بر جمعِ ایشان روز چارم در کنار اُمّت عیسی بن مریم جائلیق و راهبان گشتند ، در صحرا دعا خوان ناگهان ابری عیان گردید و باران گشت نازل جملگی گشتند سیر از آب خیل تشنه کامان صبح فردا وقعه ی دیروز ظاهر گشت از نُو مسلمین با دیدن این ماجرا گشتند حیران شک و تردیدی میان قلبها گردید پیدا بر مسیحیّت تمایل یافتندی ، اهل قرآن چون خلیفه قصّه را بشنید ، کردی فکر چاره نی برای یاری دین ، بلکه بهر حفظ عنوان زد به دامان امام عسکری دست توسل کز جفا می بود ، آن ایام را در کنج زندان کرد آزادش سپس پیغام داد : ای نوح سیرت کشتی رحمت بیآور ، وارهان اُمّت ز طوفان اُمّت جدّ تو را تردید بر دل گشته حاکم بیم آن دارم که گردد پایه ی اسلام لرزان عسکری فرمود : فردا می شوم بیرون به صحرا می دهم با اذن حق بر عمر این تردید پایان قول یاری داد ، بهر حفظ دین شه بر خلیفه ورنه کِی عبد خدا یاری دهد بر حزب شیطان ؟ آن زمان که اصل دین افتد به گرداب خطرها حفظ دین واجب بُود ، بر هر که می باشد مسلمان صبح سر زد ، آن مسیحا دم برون آمد ز خانه در پیِ او چون حواریّون عیسی خیل یاران پیش خلق الله آن دم جاثلیق و همرهانش دست حاجت جمله بگشودند ، بر درگاه منّان چونکه با چشمان حق بین دید راهب را شه دین تا کند حلّ معما ، بر غلامش داد فرمان سوی راهب رفته و دست یمینش را نگه دارد وآنچه را در بین انگشتان نهان کرده است ، بِستان پس غلام از بین انگشتان راهب کرد بیرون استخوان تیره رنگی را که او می کرد پنهان رو به راهب، سوّمین ابن الرضا فرمود : اکنون دست خود بگشای و از داور طلب بنمای باران از قضا می بود بام آسمان از ابرها پر می نمود اینسان که کار سخت راهب هست آسان لیک هنگام دعایش صاف و آبی آسمان شد ابرها رفتند و آمد جلوه گر مهر درخشان همره آن ابرها تردید رفت از قلب مردم همچنان خورشید ظاهر شد ، حقیقت بهر ایشان غرق دریای تعجّب بود و با حیرت خلیفه کرد سرّ استخوان را پرسش از آن سرّ سبحان گفت : این راهب گذشته از سر قبر رسولی استخوان آن پیمبر را به کف آورده اینسان از رسولی استخوانی گر شود ظاهر برِ حق زود بارد ز آسمان باران رحمت بهر انسان 1 یا امام عسکری ! شد قلب زارم کربلایی نیست چون روز حسین بن علی روزی به دوران استخوان مرسلی را راهبی بگرفت بر کف گشت باران نازل و سیراب شد هر کام عطشان لیک در کرب و بلا بگرفت طفلی را به دستش جدّ مظلوم تو بُرد ، آن نازنین را سوی میدان گفت این کودک ندارد جنگ با کس در زمانه خود برید ، ای قوم سیرابش کنید از راه احسان «ایزدیّا» قصه کوته کن ، به جای آب از کین کرد تر حلقوم خشکش را عدو با نوک پیکان 1 : قضیه ی خشک سالی در سامرا و ماجرای نماز باران با استناد به کتب ذیل الذکر به رشته ی نظم در آمده است : علامه مجلسی (ره) بحار الانوار (جلد 50) و علامه اربلی (ره) ، کشف الغمه (جلد 3) و قطب الدین راوندی (ره) ، الخرائج (جلد 1) و ابن شهر آشوب (ره) ، مناقب آل ابی طالب (جلد 4) 🔹 برای مشاهده سایر سروده‌های می‌توانید با لمس لینک زیر شخصی ایشان را ببینید. 🆔http://amirizadihamedani.blogfa.com 🔹 با لمس لینک زیر به ما بپیوندید: 🆔http://eitaa.com/AmirIzadiHamedani14 🟤 لطفاً برای و و علیهم السلام و این کانال را به دوستان خود معرفی کنید. 🤲 التماس دعای فرج.